محمدجواد ظریف در کنج راهروی سازمان ملل قایم شده است. یکی دو نفر از بر و بچ را فرستاده است که در مسیرهای مختلف کمین بایستند که اگر باراک را دیدند سریع پیامک بدهند تا مسیر حرکت ظریف را مشخص کنند که درست با هم تلاقی پیدا کنند.
باراک کمی دیر کرده است. پیش بینی جواد کمی بد در آمده و الان هم دستشویی دارد. مانده است که دستشویی برود یا نه. اگر به دستشویی برود شاید این فرصت تاریخی را از دست بدهد. مگر چند بار یک مقام ایرانی با رییس جمهور آمریکا می تواند دست بدهد.
استرس باعث شده بود نیاز به دستشویی بیشتر بشه. دیگر قابل تحمل نیست. همه اینها را از این پا و اون پا کردن جواد می شود فهمید. بالاخره تصمیم مهم را گرفت. یا باید به دستشویی برود و یا همزمان با دست دادن آبرو ریزی شود. گزینه اول را انتخاب کرد. دستگیره در یکی اتاق های راهرو را که رویش نوشته wcرا می پیچاند ولی در قفل است، بوی غریبی می آید و صدایی از داخل می گوید: اهممم … ظریف با خواهش و تمنا می گوید: مستِر زود تموم کن کار داریم. شخص نشسته در اتاق چیزهایی می گوید و در آخر تاکید می کند که: آب قطع است. حرفش دوپهلو به نظر می آید ولی ظریف وقتی برای کشف سخنان رمزی یک مقام سعودی در وضعیت اضطرار را ندارد. وزیر خارجه کشور که قطرات عرق بر پیشانی اش نشسته با استرس در بعدی را امتحان می کند، در به راحتی باز می شود، تصويري را می بیند و می گوید «یا جد مونیکا لوینسکی» و سریع در را می بندد و شورشور …..
صدای پیامک اما کار را خراب می کند.
فکر اینکه باز هم ملاقات با باراک را از دست بدهد نمی گذارد که راحت کارش را در مستراح انجام بدهد.
باید تیتر یک کیهان، کوچک زاده، کریمی قدوسی باشم: «ظریف باز هم خراب کرد…»، «خرابکاری در مقر سازمان ملل تا کی؟»، «این خرابکاری را چه کسی باید جمع کند» و … این تیترها می تواند برای من آینده ای روشن تر درست کند.
بالاخره پیامک را خواند: سریع خودت را به راهروی سمت راست برسان. سوژه داره از دست میره ….
رسید به فاصله پنج متری. راهی برای فرار باراک وجود نداشت. عرض راهرو فقط یک متر بود و جواد در وسط راهرو سر بالا در حالی که سقف را نگاه می کرد در حال قدم زدن بود. ظریف یک راست افتاد بغل باراک اوباما.
اما جواد انگار او را نمی شناسد. می خواست راه کج کند که جان کری از خدا بی خبر که الان با این سن و سال قاعدتا باید پیرچشمی داشته باشد از پشت ظریف را شناخت و سریع گفت: Hey ! Mr javadظریف آخرین تلاش هایش را هم کرد که همه چیز را عادی جلوه دهد و همانطور که رویش به سقف بود گفت: I am a artificial flowe.who is javad?. (جواد دیگه کیه؟ من گل مصنوعی ام) ولی این حربه هم افاقه نکرد و ظریف بالاخره مجبور شد برگردد. با این که تحت فشار بود خودش را عادی نشان داد و گفت: اِ! شمایین. ببخشیدا، من گاهی فکر می کنم گلم. ناگهان اوباما دستان بلند و کشیده اش را به سمت ظریف دراز کرد. وزیر خارجه خودش را عقب کشید و با وحشت گفت: این چیه دیگه؟ میخوای چیکار کنی؟
اوباما: به اجرای برجام متعهدیم نگران نباشید.
بعد هم با سایر اعضای هیئت دست داد.
بعد باراک ادامه داد گفت: ببینید من بیش از ۲ ساعت قبل در مجمع سخنرانی کرده بودم و از مجمع به جلسات دوجانبه و چندجانبه رفته بودم، اینکه الان مجددا اینجا آمدم فقط خواست خدا بود که با شما رودرو شوم وگرنه اصلا من چرا این طور غیر منتظره و غیرمعمول قابل قابل پیش بینی به اینجا آمده بودم. کاش قسمت می شد حاج حسن را می دیدم اما حیف …
بعد جان کری حرف باراک رو قطع کرد و گفت: به ما گفته بودند که الان باید رییس جمهور روحانی از سالن خارج شود اما پش چرا شما جواد جان …
ظریف غرق در افکار مختلف شده بود اما صدای جان را شنید و گفت: ای کلک شما هم ….
انتهای پیام/