دوم اردیبهشت سالروز تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. به همین مناسبت گفتگویی با یکی از پاسداران بازنشسته سپاه ناحیه ماسال در خصوص هسته اولیه سپاه ناحیه ماسال انجام داده ایم و بصورت تاریخ شفاهی تشکیل سپاه ناحیه ماسال مدون نموده ایم که جالب است.
جنگ كه شروع شد ديوانه شدم طاقت نياوردم روز جمعه اي مرحوم حاج سيد تقي (امام جمعه فقید ماسال) گفت هر كي برای کمک به جنگ يه دونه پتو بياره. من هم بعدا يه پتو بردم.
برای اینکه بتونم اعزام بشم رفتم پيش رئيس پاسگاه كه يه آدم واقعا حزب اللهي بود بهش گفتم من تيراندازي بلد هستم و مي تونم جنازه جمع كنم مي تونم مهمات و غذا براي رزمنده ها ببرم .
به من گفت بسيج در ماسال داره راه اندازي مي شه.
الان نمي شه تو رو اعزام كنم. منقضي هاي ۵۶ كه داشتند اعزام مي شدند من خيلي بي تاب شدم.
ساختمان دكتر لاداني سابق (مدرسه مالك اشتر كنوني) بعد از رفتن دكتر لاداني محل آموزش بسيجي هاي اوليه ماسال شده بود. تو اين ساختمان محمد محمدياري، بهمن محمدياري، رضا حق جو و حجت احمدنيا، عيسي صفوي و … پاي ثابت بودند. من به اونجا رفتم.
شهيدخلوص دهقان و شهيد علي يوسفي آموزش دهنده هاي نظامي اين ساختمان بودند. تو اين زمان (مهر ۵۹) اين ساختمان مسئول خاصي نداشت تا اينكه كم كم بسيج جان گرفت و شهيد محبي كه پزشكي دانشگاه شيراز دانشجو بود به ماسال بازگشت. اولين مسئول بسيج شهيد محبي شد. اصرار ما براي اعزام جواب نداد مي گفت اجازه بديد ما سپاه رو تشكيل بديم.
تا بهمن ۵۹ آموزش ديديم. اسلحه ما تو اين مدت ام يك بود بعدش به ساختمان دامپزشكي كنوني رفتيم که حصار خاصی نداشت. براي حصار كشي سنگ بلوك زني راه انداختيم و من خودم سنگ بلوك درست مي كردم و بچه ها كمك مي كردند.
هيچ كس براي ساخت حصار پول نمي گرفت و بچه ها اصلا براي پول نمي اومدند.
در بهمن ۵۹ از سپاه صومعه سرا ۶ نفر پاسدار مسلح براي تعيين چند نفر پاسدار اومدند براي تشكيل شعبه سپاه در ماسال. نماز جماعت تو خيابان به امامت مرحوم حاج سيد تقي خوانديم. شب و روز ما تو سپاه بود و دائم نگهباني مي داديم و روز هم همانجا كار مي كرديم البته به كارمون هم مي رسيديدم. قاسم قنبري ، بهمن محمدياري، احمدبامداد، شهيد محبی و محمدمحمدياري تو این زمان خیلی فعال بودند.
تو همين بهمن ماه خيلي ها به سپاه ماسال پيوستند مثل دكتر محمود شهداد، سعيد داوودي كه فرماندار انزلي شد البته قاسم قنبري قبلا تو اينجا با ما همكاري مي كرد. اسماعيل صابر هم در همين ماه وارد سپاه شد.
تو يكسال اول هيچ حقوقي نگرفتم حقوق پاسدارها دو هزار تومان بود. غذای بچه ها هم از خانه شان می آمد یعنی هر وقتی یک نفر غذا می آورد.
شهبد محبي كسي بود كه بهترين رفاه را داشت بهترين خانه را داشت درآمد داشتند و پدرش جزء ثروتمندترين افراد ماسال بود با این وجود و با توجه به اینکه دانشجوی پزشکی بود همه چیز را رها کرد و آمد پاسدار شد.
همین شهید شام نمي خورد و مي ايستاد وقتي همه غذا مي خوردند و مي رفتند سر پست ها بعد مي رفت خرده هاي نان را جمع مي كرد و با آن غذا مي خورد. وقتي نيرو كم داشتیم و براي نگهباني مشكل وجود داشت نگهباني هم مي ايستاد مسئول شب هم مي شد. امام جماعت ما هم مي ايستاد.
بهمن سال شصت يه تعدادي از سپاه صومعه سرا براي جذب يه تعداد پاسدار براي ماسال آمدند.
در سال ۶۰ بسيجي ويژه شدم و لباس پاسداري گرفتيم و سال ۶۱ كه عمليات محرم رفتيم با لباس پاسداري رفتيم تو هيمن سال گفتند كه شما هنوز پرونده شما تكميل نيست و نبايد لباس يپوشيد ما هم لباس ها رو كنار گذاشتيم تا پرونده ما تكميل شد. البته بيشتر براي احتياط بود. چون منافقين در كمين پاسدارها بودند و بعضي وقت ها درگيري ها تو شهر و تن به تن بود.
شب عيد سال ۶۲ رفتيم به محل كنوني سپاه كه دبيرستان بود. دانش آموزان اين دبيرستان هم به مدرسه هاي ديگه رفتند مدرسه تو اون زمان زياد بود و دانش آموز كم.
گفتگو با سید جلال محمدی از پاسداران بازنشسته سپاه ناحیه ماسال
انتهای پیام/