پنج شنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳ , 21 November 2024

تاریخ انتشار : ۲۲ دی ۹۴
ساعت انتشار : ۱۱:۰۰ ب.ظ
چاپ مطلب

جانباز ۱۰۷ ساله كشف حجاب + عکس

نویسنده : قربان صحرائي چاله‌سرائي

خانم دولتخواهی از معدود بانوان باقی مانده از دوران قاجار است که هنوز نشانه ای از ایستادگی اش در برابر اجرای قانون رضاخانی کشف حجاب را بر بدنش دارد.

اصلاح خانم عدالتخواهی

چند وقت يك‌بار در زنبيل حصيري‌اش چند عدد تخم مرغ و تخم اردك مي‌گذاشت و به هفته‌بازار محلي براي فروش مي‌برد. اين‌بار نيز مانند دفعات پيش، در زنبيل كوچك حصيري‌اش چند عدد تخم‌مرغ گذاشته و بر فرق سر نهاده بود و پاهاي دو تا مرغ و يك جفت اردك را هم با «پَرِس»۱ بسته بود و با دست حمل مي‌كرد و همراهِ مادر به سمت بازار هفتگي مي‌رفت. در دستان مادر هم زنبيلي بود كه حاوي سبزي محلي مانند تُرُبچه، ريحان، شاهي و … بود. بازارهاي هفتگي در ديارشان قدمتي ديرينه و كهن داشته و دارد. از اين بازارها كه هنوز هم با سبك و سياق سنتي‌اش در لابه‌لاي تكنولوژي و مدرنيته در شهرهاي حاشيه درياي خزر برگزار مي‌شود.
آن روز دختر جوان روستايي از زادگاهش «سياهمرد» همراه مادر به سمت جمعه‌بازار «شاندرمن» مي‌رفت. مسير روستا تا جمعه‌بازار چندان طولاني نبود. آنان از كوچه‌هايي عبور مي‌كردند كه‌ چتر شاخ و برگ درختان گردو و صنوبر بر آن سايه انداخته بود و بوي ريحان و سبزي باغچه كوچك حياط خانه‌شان كه اينك در زنبيل حصيري، منظم چيده شده بود، در آن كوچه پيچيده بود.
او فارغ از هر تفكر و انديشه‌ روشن‌فكري و سياست‌ و سياست‌بازي، در شور و خيال جواني سير مي‌كرد و صفاي روستايي در چهره‌اش نمايان بود. آنان مانند همه مردمان باصفاي اين ديار به لقمه‌ناني حلال و پاك قانع بودند. نه انبازي در فلان شهر داشتند و نه مال‌التجاره‌اي برايشان روي كشتي بود تا غصه‌ سلامتش را بخورند. زندگي‌شان خلاصه مي‌شد به تلاش و كوششي صادقانه براي كسب يك لقمه‌ نان حلال. تمام روزشان از طلوع آفتاب تا شامگاه به كار كردن در شاليزار و باغ كدخداي ده و يا انبار برنج و شَلتوكِ خان محل مي‌گذشت. زيارت مضجع شريف امام عاشقان حضرت حسين بن علي عليهما السلام كه براي آنان دست‌نايافتني و محال بود، به همين دليل نهايت آمالشان اين بود كه اگر توان مالي پيدا كنند، در طول عمر خويش دست‌كم يك مرتبه به زيارت امام هشتم، حضرت علي ‌بن موسي ‌الرضا عليهما السلام در مشهد مقدس نايل شوند ولي با توجه به شرايط بسيار خشن و سخت زمانه و ظلم و ستم فوق‌العاده خوانين و بيگ‌ها براي غالب مردم اين منطقه، امري ناشدني بود و فقط در همان حد آرزو باقي مي‌ماند.
مردم اين ديار از مادران و پدران خويش آموخته بودند كه براي زيستن و زندگي آبرومندانه بايد تلاشي جانفرسا كرد. به خصوص اينكه عصر، عصرِ خوانين بود و هر كدام از بيگ‌ها و كدخداها و خان‌ها از كبكبه و دبدبه‌اي خودساخته، براي خودشان، حكومتي محلي ايجاد كرده بودند كه در آن مردم در قانوني نانوشته به شكل رعيت فقير و افراد غني و اشراف و اشراف‌زادگان طبقه‌بندي مي‌شدند.
آن‌روز «اصلاح‌خانم» همراهِ مادرش «كينَه‌وَس» به بازار محلي و هفتگي شاندرمن مي‌رفت تا ضمن فروش دسترنج مختصر خويش،‌ مايحتاج ضروري خود را از بازار بخرند. معلوم نبود چرا دلشوره‌اي نامتعارف و بي‌دليل به سراغش آمده بود. هرچه به جمعه‌بازار نزديك‌تر مي‌شدند، اين دلشوره، تپش قلبش را بيشتر مي‌كرد. آنان در راه با هم درد دل مي‌كردند. مادر با تجربه ساليان دراز گذشته، دختر را به زندگي شيرين آينده اميدوار مي‌كرد. او گاهي به برخي از نقشه‌هايي كه براي دخترش در ذهن خويش ترسيم كرده بود، اشاره‌اي مي‌كرد. شوخي‌هاي مادرانه كينه‌وَس سبب مي‌شد گاهي سيماي سفيد و روستايي دختر، كه در زير روسري بزرگي نيمه‌نهان بود، با لبخندي مليح از شرم و حيا، قرمز و گل‌افشان شود. كم‌كم به بازار رسيدند. از كنار مسجد جامع شهر گذشتند و به «مُرغك‌رود» رسيدند. رودخانه شهرشان را «مُرغك» مي‌گفتند. پلي چوبين دو سوي رودخانه را به هم ارتباط مي‌داد. اين رودخانه كه شريان حيات اين ديار است از كوه‌هاي تالش و از منطقه عمومي «خُشكِه‌دريا» در فاصله هشت فرسخي شاندرمن سرچشمه مي‌گيرد. مُرغك پس از گذر از مراتع ييلاقيِ دل‌انگيز و سرسبز و با جريان از كوهستان‌هاي پر فراز و نشيب و پوشيده از انبوه درختان بومي راش، مَمْرَز، توسكا و بلوط، از زاويه شمالي مسجد جامع، عبور مي‌كند و پس از آبياري شاليزارها و باغ‌ها و دشت‌هاي وسيع اين شهر و روستاهاي اطراف، در منطقه «سياكِيشُم» شهر «ضيابر» به آب‌هاي نيلگون خزر مي‌پيوندد.
اصلاح‌خانم و مادر از پل چوبين گذشتند و به ورودي بازار رسيدند. اما آن‌سوي پل، گويا خبرهايي بود. شهر پرجنب‌وجوش و متلاطم به نظر مي‌رسيد. آرامش و قرار هميشگي شهر مشاهده نمي‌شد. هركس با عجله به سمتي مي‌رفت. آنان حيران و با تعجب پيش مي‌رفتند كه ناگهان چند ژاندارم جلويشان را گرفتند و مانع ادامه مسيرشان شدند. در اين هنگام يكي از مأمورين در حالي كه اسلحه‌اي سنگين به دوش انداخته بود با باتومش به سمت مادر اصلاح‌خانم اشاره كرد و نهيب زد: زود آن چادر و چارقد را از سرت بينداز! اين سخن همچون پتكي سنگين بر فرق اين بانوان محجبه و باحياي روستايي بود كه ناخورده از باتوم، متحمل مي‌شدند. سنگيني نهيب زشت و بي‌حيايي ژاندارم چماق به‌دست، برايشان بسيار گران آمد. زنبيل سبزيجات از دست كينه‌وس بر زمين پرت شد و عطر ريحان لِه‌شده كه از زير چكمه ژاندارم غضبناك و كينه‌توز برمي‌خاست در هياهوي بوي عَفَن ستم و شرارت رضاخاني گم شد.
كينَه‌وس و كينه‌وش‌ها گرچه در سايه ظلم بيگ و خوانين منطقه، بي‌مبالاتي‌ها و ستم‌هاي فراواني را تحمل كرده بودند، ولي تاكنون چنين منظره وحشتناكي را نديده بودند. مادر از شرم و حيا دست دخترش را گرفت و به كناري كشيد. اما ژاندارم بي‌حيا ناگهان دست به سوي مادر اصلاح‌خانم دراز كرد تا چادر را از سرش بردارد! در اين هنگام، اصلاح‌خانم درنگ و سكوت را جايز ندانست و مرغان و اردك و زنبيل تخم‌مرغ‌ها را به سويي افكند و به دفاع از مادرش كينه‌وَس دست فراز كرد تا مانع عمل شوم مأمور كشف حجاب شود. ژاندارم وقتي با مقاومت اين زن و دختر باحيا روبه‌رو شد، باتوم خود را بلند كرد تا بر فرق زن محجبه و مسلمان و دين‌مدار روستايي فرود آورد. اين دست اصلاح‌خانم بود كه ناگهان پذيراي ضربه باتوم مأمور رضاخان ميرپنج شد. بر اثر شدت ضربه باتوم ژاندارم، مُچ دست اصلاح‌خانم شكست و آثار شكستگي آن، هم اينك يادگاري است از دوران خفقان رضاخاني و واقعه كشف حجاب. شايد اين قديمي‌ترين و مسن‌ترين جانبازي است كه در دفاع از حريم حيا و عفت و انجام فريضه حجاب اسلامي، هم اينك در سرزمين اسلامي ايران در قيد حيات است.
آن ‌روز همه آناني كه در آن صحنه و ماجرا حضور داشتند، رشادت و مقاومت اصلاح‌خانم جوان و مادر روستايي‌اش را در حفظ و حراست از حيا و ارزش‌هاي ناب اسلامي و ديني خويش مقابل چشمان هرزه و دستان ناپاك مأمور دژخيم، شاهد بودند.
«اصلاح‌خانم دولتخواهي سياهمرد» زني جسور، شجاع، سرزنده، بانشاط و حاضر جواب است. او يكي از معدود باقي‌ماندگان عصر قاجاريه است كه هم اينك با ۱۰۷ سال (متولد ۱۲۸۷شمسي) در روستاي «چاله‌سرا» از توابع شهر شاندرمن در استان گيلان زندگي مي‌كند.
وي تاريخ دقيق واقعه كشف حجاب رضاخاني را به ياد ندارد. اصلاح‌خانم كه با زبان تالشي و به لهجه‌ شيرين روستايي صحبت مي‌كند، بسيار شوخ‌طبع و اهل مزاح است. از روزگار كشف حجاب رضاخاني خاطرات زيادي دارد. مي‌گويد: يك بار در بازار شاندرمن، زنان را مجبور كردند بدون حجاب مقابل ديدگان نامحرم رژه بروند و هركس مقاومت مي‌كرد به شدت كتك مي‌خورد. حتي برخي از زنان به دليل حجب و حياي زيادشان، در آن رژه غش ‌كردند.
او مي‌گويد علاوه بر برداشتن چادر و روسري از سر زنان، گاهي آنان را مجبور مي‌كرد، پيراهن لُختي (لباس بدن‌نما) بپوشند. اين امر سبب شده بود برخلاف فضاي جغرافيايي باز مناطق شمالي، زنان كمتر در بازار و مجامع عمومي ظاهر شوند.
اصلاح‌خانم خود را فردي بسيار مقيد به حجاب و متعصب به اين ارزش اسلامي و ديني و كوشا در حفظ فريضه حجب و حياي عصر جواني، توصيف مي‌كند.
وي از خوانين و بيگ‌هاي منطقه شاندرمن هم خاطرات تلخ فراواني دارد و همواره از آنان به بدي و بدنامي ياد مي‌كند. او كه به اتفاق پدر و مادر و حتي بعدها پس از ازدواج، رعيتي يكي از خوانين منطقه را مي‌كردند، مي‌گويد آن خان ظالم از آنان بيگاري‌هاي طاقت‌فرسايي مي‌كشيد و با وجود كارهاي سنگيني كه براي آن خان در تمام روز انجام مي‌داديم، روزي فقط يك بشقاب پلو از نامرغوب‌ترين برنج موجود، به من و خانواده‌ام مي‌داد كه همگي مجبور بوديم با همان يك بشقاب سير شويم. بعدها نزد يكي از سادات محترم و ذي‌نفوذ منطقه از دست اين خان شكايت كرديم. آن سيد بزرگوار كه خدا نور به قبرش بباراند، ضمن سرزنش كردن خان، وي را مجبور كرد هفته‌اي يك من۲ برنج به ما بدهد. بدين ترتيب اندكي وضع خوراك و معيشت ما بهبود پيدا كرد.

اصلاح‌خانم كه يادآوري خاطرات خوانين و ظالمين دوره قاجار و پهلوي‌ها چهره‌ بشّاش و خندانش را درهم مي‌كشد و شبنمي از اشك، گوشه چشمان خشكيده‌اش را تر مي‌كند، مي‌گويد خاني كه برايش كار مي‌كرديم بارها به بهانه‌هاي مختلف ما را ضرب و شتم مي‌كرد. به طوري كه در يكي از اين كتك‌كاري‌ها دوباره مچ دستم شكست.



5 ديدگاه

  1. رعيت گفت:

    چه خوب مي‌شد از زندگي اين زن فيلم مستند و ماندگاري تهيه مي‌شد

  2. شاندرمن گفت:

    خوشبختانه در ماسال و شاندرمن اينجور آدم‌ها از نسلهاي گذشته هنوز معدودي هستند. فقط بايد قبل از اينکه کار از کار بگذرد به سراغشان رفت. يادم هست در شاندرمن يکي از معدود ياران قيام جنگل تا چند سال پيش در قيد حيات بود و متأسفانه پاي سخنانش ننشستيم تا از دنيا رفت.

  3. چاله‌سرايي گفت:

    «اصلاح‌ماشي» با مقاومت در برابر هجوم دژخيم رضاخاني در تاريخ ماندگار شد

  4. المقاومه گفت:

    صرفا برای مدیر
    برادر عزیز از این که دل ما را با این خبر ها سوژه ها شاد میکنید بسیار سپاسگزارم این مادر غیرت مند که درسی باشد برای دختران بی عفت وپسران غرق در آرایش زیر ابروی