به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ماسال، قربان صحرایی چاله سرایی ضمن یادداشتی در هفته نامه راه ۵۷، ارتباطی بین میرزا کوچک جنگی و شهید فرهنگی مدافع حرم حامد کوچک زاده برقرار کرده است:
بسم رب الشهدا و الصدیقین
سلام بر تو که اينبار نداي «هل من ناصر ينصرني» را از ريحانه علي، حضرت زينب (س) شنيدي و غيرتت اجازه نداد درنگ کني. عباسوار به ندايش لبيک گفتي و راهي شام شدي و اي امان از اين شام پربلا.
حامدجان! رفقايت چه نيکو از تو ياد ميکنند، نمیدانم با دل آنان چه کردهاي که اينگونه با قلبي سوزان و ديدگاني باراني، ياد و نامت ورد زبانشان شده است؟ آنان چگونه شوخطبعيها و شيرينزبانيهايت را به فراموشي بسپارند؟
اي شهيد مدافع حرم! اشبه الناس به خمینی کبیر تو بودی و همرزمان شهیدت، که نام و ياد و منش و رفتار حضرت روح ا… را از امام و مقتدايت، امام خامنه ای آموختی. آری تو فرزند روح اللهی ! فرزند خلف خمینی کبیر.
میرزای کوچک امروز ما ! در همه عرصهها گوش به زنگ بودي تا ببيني «ولي امر» چه امر ميکند. دوستانت میگویند ، اطاعت محض از حضرت آقا را بر خود فرض ميدانستي و تا زماني که روزگارِ امروز شام رخ نداده بود در میدان جنگ نرم و عرصه فرهنگ و مذهب و سياست می جنگیدی. خوشا به سعادتت. همين است که به آن باور و اعتقاد قلبي و يقين رسيدي که از مسير مستقيم ائمه اطهار عليهمالسلام قدمي نباید چپ و راست نهاد و يا باز ايستاد.
اي شهيد عرصه فرهنگ و ايثار! تو از نسل سوميها بودي، نسلي که پدربزرگهايشان “راه “۵۷ را گشودند و انقلاب شکوهمند ۵۷ را با رهبري حضرت روحا… به پيروزي رساندند. تو آن روزگار نبودي اما “راه ۵۷” را به خوبي و زيبايي یافتی . اي شهيد عزيز! هيأت ثارا… رشت چه خاطرات خوشي از تو به يادگار دارد. خستگيناپذيری و تلاشت در اقامه ی عزای اهل بیت (ع) زبانزد سینه زنان و نوکران بزم عزا بود و چه زیبا ارادتی داشتی به حضرت فاطمه زهرا (س) و به مظلوميتش چشمانت هماره باراني بود، آنچنان که زلال اشک، محاسن پرپشتت را خيسِ خيس ميکرد. و همین بود که خداوند به تو دو دختر نازدانه داد ! فاطمه و ریحانه !
و اینک فاطمه و ریحانه ات یتیم شده اند تا گرد یتیمی بر رخ ریحانه ها و فاطمه های هموطنانت ننشیند
اي شهيد حرم! زهي به سعادتت که مزد اين علاقه و حبّ ولايت را چه زيبا از صاحب حرم دريافت کردي و در عملیاتی مزین به نام حضرت زهرا (س) به شهادت رسیدی!
حامد عزيز! روح ناآرام و متلاطم تو شهادت را جستجو ميکرد. دوستانت گواهي ميدهند ، دلبسته به مال و ثروت و مقام دنيوي نبودي، آنچه دغدغه اصلي و هميشگي تو بود فقط و فقط «ولايت» بود و «ولايتمداري». ذوب در ولايت بودي و در سايه اين مهم همه چيز را جستجو ميکردي. گوش به زنگ بودي تا نکند در مسير ولايت خداي ناکرده خللي ايجاد شود. هرگاه کمترين خطري احساس ميکردي مقيد بودي تا آنجا سينه سپر کني.
حامد عزيز! دوستانت، شهادت را از سيماي نورانيت صيد کرده بودند و در دل آنان با وجود حضور، دلتنگي خاصي از تصور نبودنت سنگيني ميکرد. از سوريه خبر آوردند کسي از اهل تکفير را ياراي مقابله رو در رو با تو نبود. و چه نيکو نحوه شهادتت اين رشادتت را گواهي ميدهد. همين است که از قفا به شهادت رسيدي.
حامد عزيز! شهادتت را به خانواده محترمت به ويژه به پدر بزرگوار، مادر داغديده و همسر صبورت تسليت و تعزيت عرض ميکنيم و از تو عاجزانه تمنّا ميکنيم شفيعمان باشي ، در روزگار دستهای خالی !
انتهای پیام/
[…] http://masalnews.ir/21949/ […]