به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ماسال، اخیرا یکی از اعضا خاندان “ه.ر” در افاضاتی که بیشتر به اعتراف می مانست مدعی شده بود که اقتصاد ایران “رانت پرور” است.
در صدق این گفتار تردیدی نیست و تصور آن بلادرنگ موجب تصدیق است خاصه آن که گویندهی آن، خود از بستگان نزدیک “سمبل رانتخواری اقتصادی” می باشد و اظهارات مشار الیها در این زمینه صائب است.
بنده اما معتقدم که علاوه بر رانت اقتصادی، جامعهی ما بستری معدّ برای پرورش “رانت اجتماعی” نیز می باشد. بدین معنا که نگاه حاکم بر بخشی از جامعه، صرف وجود رابطهی خویشاوندی میان برخی افراد و شخصیت های مطرح را دال بر بزرگی آنان قلمداد کرده، برای آنان جایگاه و مرتبتی همسان با آن شخصیت، متصور می شود.
حال آنکه تاریخ به ما می آموزد که لزوما چنین نیست که فضائل و سجایای فردی عینا در اولاد وی منعکس و متجلی گردد؛ چرا که صفات و ویژگی های اخلاقی و معنوی از راه توارث و تناسل منتقل نمی گردد و ممکن است پدری صالح را فرزندی طالح باشد و بالعکس از والدینی زیانکار، فرزند درستکاری بهم رسد.
شواهد مثال این امر فراوان است و کسی را یارای احصا و برشمردن یکایک آنان نیست لیکن به جهت مستند و مستدل بودن نوشتار، برای هر یک از موارد فوق مثالی چند، از نظر خواهیم گذراند.
بهترین نمونه برای فرض حالت اول ماجرای شیخ الأنبیاء و فرزند کافر کیش وی است که رابطهی بُنوّت وی با نوح نبی(ع) وی را سودی نبخشیده، عاقبه الأمر مستغرق در عذاب الهی گشت. ایضا در میان فرزندان ائمهی معصوم(ع) نیز می توان از جعفر کذاب نام برد و در عهد حاضر نیز جناب سید حسین خمینی، مصداق اتمّ و اکمل چنین پدیده ای به شمار می آیند.
و اما مواردی که از والدینی نابکار، فرزندی شایسته به عمل می آید نیز فراوان اند. برای نمونه می توان از معاویه دوم یاد کرد که با وجود اینکه فرزند شخص سفاکی چون یزید بن معاویه بود اما پس از به قدرت رسیدن از آباء و اجداد خود برائت جسته، از مقام خود کناره گیری کرد و پس از چندی به دست امویان کشته شد.
ذکر موارد فوق بدان سبب است تا هماره به یاد داشته باشیم که افراد را بایستی صرف نظر از خویشان و بستگانشان ارزیابی کرد نه اینکه به مجرد خطاکاری اطرافیان، وی را تخطئه کرد و یا درستکاری آنان را به حساب آنان ملحوظ کرد؛ چرا که این عمل نوعی “قبیله گرایی” محسوب می شود.
دکتر شریعتی را می توان در عداد منتقدان سرسخت این منطق سخیف به حساب آورد. این امر مخصوصا از عنوانی که بر اثر ماندگارش نهاده است مستنبط می گردد.
گذاردن عنوان “فاطمه، فاطمه است” بر این اثر، مبیّن عزم راسخ وی برای زدودن این تفکر قبیله گرایی است.
به دیگر سخن مقصود او از این عبارت این است که جایگاه والای حضرت صدیقه اطهر(س) به واسطه شخصیت و حالات خود حضرت است و نه صرف مناسبات خویشاوندی با اولیاء الله؛ بلکه حضرت زهرا(س) خود، همسنگ و هم پایهی این ذوات مقدسه بوده، فارغ از این پیوندها نیز از همین جایگاه رفیع و منیع برخوردارند.
جان کلام اینکه مادام که میان عظمت یک شخصیت و اقربا و منتسبین به وی، ملازمه برقرار نماییم، افراد ناکارآمدی در پس شخصیت رفیع آنان پنهان خواهند شد و به مثابهی گرگی در لباس میش عمل نموده، به نام آن بزرگواران، کام دشمنان آنان را بر می آورند.
انتهای پیام/
محمدسعید ابراهیمی؛ فعال دانشجوی دانشگاه فردوسی مشهد