به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ماسال، در دهه ی ابتدایی انقلاب متداول ترین روش برای از میدان به در کردن شخصیت های خار چشم استکبار، تمسک به حربه “ترور فیزیکی” بود و چه بسیار بهشتی ها و رجایی ها و مطهری ها که با این شیوه ناجوانردانه به دیار باقی شتافتند. رفته رفته اما عواملی چند سبب شد تا این نوع از ترور از دستور کار خارج شود چرا که در وهلهی اول شهادت این افراد باعث آشنایی بیشتر آحاد جامعه با افکار این شخصیت ها می شد و آنچنان تاثیری ایجاد می کرد که در صورت ادامه یافتن سیر طبیعی حیاتشان نمی توانستند آن را ایجاد کنند و از دیگر سوی با قوت یافتن دستگاه های اطلاعاتی، توسل به اقدامات مزبور، متعسر می شد.
از این رو حذف فیزیکی افراد، جای خود را به “ترور شخصیتی” داد که شیوه ای پر بازده تر از حالت اول است بدین ترتیب که به جای سوق یافتن افکار به سمت آثار و نظرات شخصیت ترور شده، موجبات رویگردانی و ایجاد انزجار عمومی از آن فرد را فراهم می آورد.
سردار رشید اسلام، قاسم سلیمانی نیز از آنجایی که معادلات استکبار در منطقه غرب آسیا را بر هم زده است دشمنان بسیاری دارد و سوژهی مناسبی برای ترور است. از این رو شاهد آنیم که کدخدا دوستان داخلی، دو سناریو را در جهت نیل به این هدف اتخاذ کرده اند، اول آنکه زمزمهی نامزدی ایشان در انتخابات ۹۶ را مطرح می کنند و از دیگر سوی نیز این “مجاهد انقلابی” را ذیل اردوگاه خود (جریان غیر انقلابی درون نظام) وانمود می نمایند.
گمانه زنی های بی اساس مبنی بر کاندیداتوری سردار سلیمانی واجد اهداف ذیل می باشد:
اول آنکه از این رهگذر القا نمایند که سپاه پاسداران علیرغم ادعای اجتناب از سیاستبازی و عدم دخالت در انتخابات، نهادی سیاست زده است و قصد آن دارد تا علاوه بر قدرت نظامی، اقتدار سیاسی را نیز از آن خود کرده، یکی از افسران عالیرتبهی خود را رهسپار پاستور نماید.
دیگر هدف از این جوسازی ژورنالیستی وارد کردن حاج قاسم به یک بازی باخت-باخت است. بدینگونه که چنانچه سردار سلیمانی به جلای وطن و جانفشانی در راه دفاع از حرم ادامه دهد؛ این جریان غوغاسالار این امر را ناشی از واهمه ایشان از شکست در دوگانهی “کلید-گازانبر” تفسیر و تحلیل خواهند کرد و خواهند نوشت حاج قاسم طریق محافظه کاری در پیش گرفت تا همچنان قهمرمان بماند.
از دیگر سوی چنانچه سردار بخواهد همانند هر شهروند ایرانی از حق قانونی خود استفاده نموده، خویشتن را در معرض رای ملت قرار دهد، باز این قلم های مسموم خواهند نوشت که عملیات مستشاری و مبارزه با تکفیر و تروریسم دستاویزی بوده است برای کسب محبوبیت در میان ملتی که از داعش دلهره ای آمیخته با نفرت دارند و اینکه مبارزه ایشان با داعش در حاق واقع یک تبلیغ انتخاباتی بلند مدت بوده است تا در سال ۹۶ اقبال عمومی برای ریاست جمهوری متوجه ایشان گردد.
به موازات این امر، سناریوی دیگری نیز در جریان است و آن اینکه جراید و رسانه های منادی روشنفکری و مدعی اصلاح طلبی، به لطایف الحیل سعی بر آن دارند تا با پوشش گستردهی اخبار و سخنان ایشان و تنظیم مصاحبه با نزدیکان سردار و… خود را هوادار سرسخت سردار سلیمانی وانمود کنند که به نظر می رسد این امر نیز می تواند ناشی از دو امر باشد.
اولین عاملی که سبب اتخاذ این رویکرد شده است محبوبیت زائد الوصف حاج قاسم است که طمع مصادره ایشان و کسب مقبولیت تبعی به واسطه منتسب کردن خود به ایشان را ایجاد نموده است.
دیگر آنکه از طریق این دست اقدامات مبادرت به لکه دار کردن نام رفیع سردار سلیمانی نمایند بدین ترتیب که این شبهه در اذهان به وجود بیاید که به راستی حاج قاسم را چه شده است که جماعتی که روزی شعار نه غزه نه لبنان سر می داده اند اینک او را به واسطه عملیات نظامی در کشورهای مزبور، می ستایند؟ نکند خدای ناکرده حاج قاسم از اصول عدول نموده که این جماعت او را می ستایند.
آری، این است نتیجهی سیاستی که عین دیاثت است.
انتهای پیام/