در تمام دنيا، شهرداران هر ايالت يا استاني كميسيون هايي براي خود دارند كه يكي از آنها ، كميسيون فرهنگي است. در ایران نیز همین رسم دایر است و کمیسیون های هر استانی در بدنه ی شهرداری تشکیل شده و خدمات ارزنده ای در زمینه ی هنر از خود بجای گذاشته اند. در دیگر استان ها از جمله استان خودمان در «مرکز رشت» عملکرد این کمیسیون جای تحسین دارد.
خوشبختانه در همه ی استان ها کمیسیون فرهنگی در شهرداری ها، امروز یکی از بازوان پرتوان وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز می باشد و باری را از دوش این وزارت خانه بر می دارد و به اصل فرهنگ و هنر سرویس می دهد. فرهنگی که برگرفته از بوم و بر و اثرش از آب و خاک عزیزمان می باشد. اما خلاءهایی هم دیده می شود. که به خود متولیان اقوام ساکن در رشت بر می گردد که این خلاء ها هیچ ربطی به مسئولین کمیسیون های فرهنگی ندارد.
از وظایف متولیان فرهنگی اقوام است که نظرات شان را در اختیار این کمیسیون قرار دهند تا آنها نیز براساس آن برنامه ریزی کنند. بفرض هم اگر تالشی اعلام حضور نماید، به دنبال شان پیک نمی فرستند بل این خود ماییم که از آنچه قوانین نظام مقدس اسلامی مان در اختیار مان قرار داده به بهترین نحو بهره ببریم .
همانگونه که دراساسنامه کمیسیون فرهنگی شهرداری ها درج است یکی از پشتوانه های آن دریافت عوارضی است . آنچه که ذهن مان را با خود درگیر می سازد همین موضوع است که اساسن به یاری بودجه دولتی می آید. بفرض اگر شب شعری در رشت برگزار شود آنهم به یک بخش از گویش مرکز رشت اختصاص نیابد. چرا که این بودجه ای که اختصاص یافته متعلق به همه اقوام ساکن در رشت است که در همان شهر یا مغازه دارند یا راننده ی تاکسی هستند یا هرصنفی که در کل حقی از این کمیسیون دارند ،نظیر تالش ، کُرد ، لُر ، آذری ، تات و. . . که خوشبختانه بعضی های شان از اعضای اصلی و مسئولین همان کمیسیون ها نیزمی باشند.
پس اگر شب شعری بنام «کلان شهر رشت» برگزارگردد متعلق به همه ی اقوام گیلانی است. حال چرا بعضی از جراید گیلان شناسی از آن چشم پوشی نموده اند جای خود دارد!که جای بحث آن در این مقال نمي گنجد. اما از وظایف جوانان تالش نیز هست و برای افکار عمومی از جمله برای متولیانی که چنین همایش هایی را برگزار می کنند و شب شعرهایی که بنام «هفت روز رشت»دایر می نمایند بازخوانی گردد.
اگر خاطر مبارک خوانندگان فهیم مان مانده باشد در همین تارنما در سال ۹۳ مطلبی در این خصوص نوشتیم . اما چرا جوانان تالش قلم به دست نگرفته اند و از آن بخش تالش دفاع نکرده اند؟ که بر می گردد به عدم مطالعه و شناخت به پیرامون شان و به نظر می رسد امروز متولی و یا NGOهایی که بتوانند زمینه را برای جوانان تالش فراهم نمایند نداریم و یا فرهنگ سازی درستی در همین زمینه صورت نپذیرفته است تا قلم شان در یک مسیر هدایت و سیر کند . باید دراین مدت دریافته باشند که تالش با اینستاگرام و یا تلگرام و یا با اس ام اس های احساسی و. . . برجسته نمی شود، بل با نوشتن مقالات ، رفتن به همایش ها ، شرکت در سیمینارها از جمله نوشتن نامه به کمیسیون فرهنگی شهرداری که اگر این کلان شهر رشت زبان های مختلفی را در خود جای داده است عوارض اش را هم همین مردم ساکن رشت می پردازند که تالش نیز در آن هست.
اما چرا تاکنون ننوشته اند و از داشته های تالش حفاظت نشده ونمی شود و در شب شعرهای سریالی که برگزار می شود شرکت نمی کنند؟ که این شب شعرها تنها به یک گویش خاص آنهم از «خمام تا کوچصفهان» تریبون را در دست دارند. اگر هم اتفاقی به شرق گیلان پرداخته شود آنهم نادر است . تا آنجا پیش رفته اند که حتا خود آن زبانی که یکی از گویش ها حاکم بر همه ی «هفت روز رشت» شده است و سه گویش اصلی آن در مرکز رشت غریب می مانند . حال تالش ، آذری ، کُرد ، لُر، تات جای خود دارد.
اینکه چرا چنین کارهایی صورت نگرفته است ـ همه ی این ها بر می گردد به عدم داشتن NGO های ثابت و فعالی که براساس دانش و تجربه وتاریخ گام بر نمی دارند و از شهروند بودن اقوام ساکن در رشت بی خبراند!. متأسفانه در تالش گاهَن شده NGOداشته ایم اما آنچه خروجی اش را تشکیل می دهد شعار و احساس است و با همان شعارهای احساسی NGOی شان را به چالش کشانده اند . کما اینکه بعضی از جریانات سیاسی که شرحش بارها رفته است این مؤسسات مردم نهاد را از مسیر اصلی دور ساخته است و جوانان را نیز سرخورده از داشته های فرهنگی که به این باور می رسند ، تکیه کردن به اینگونه NGOها هیچ گونه ثمری برای تالش نداشته و ندارد و برعکس آن دیگر اقوام بجای شعارو احساس با همان سازمان های مردم نهاد هنر تولید می کنند وازخود کمیسیون های شهرداری استفاده ی لازم را می برند.
پرسش است در ارتباط با نهضت جنگل در تالش چند کتاب تاکنون منتشرشده است؟باوجود اینکه همه ی داده های نهضت جنگل را اگر منصفانه بنگریم از همان خطه ی شمال و خروجی اش آنگونه که در همان کتاب هایی که اقوام دیگر علیه تالش نوشته اند با وجود همه ی سخت گیری هایی که به قوم تالش داشته اند اما هرگز نتوانسته اند از کنار تلاش و رشادت های غلامعلی بابا ماسوله بگذرند. ابراهیم فخرایی و محمدعلی گیلک و. . . بخش وسیعی از نوشتار کتاب شان علیه تالشان است . اما هرگز نتوانسته اند از غلامعلی بابا ماسوله چشم پوشی نمایند. اما چرا در تالش برای این سردار نهضت جنگل هیچ گونه قلم فرسایی نشده است؟
اگر یاد و خاطرمان مانده باشد در سال های نه چندان دور به گمان مان همان اوایل سال های هشتاد بود که در ماسال همایشی بنام نهضت جنگل برگزار شد. قبل از برگزاری یکی از شاعران . . . خدا رحمت اش کند به همراه رئیس شورای وقت ماسال ، تماسی با خشتاونی گرفته و به وی اطلاع داده می شود مبنی بر اینکه قرار است همایشی برگزار گردد و. . . که خشتاونی در ارتباط با نهضت و محورهای آن مباحثی را تشریح نمودند و معتقد بودند اگر قرار است همان اشخاصی که در «مرکز رشت» چنین همایشی برگزار کردند ، همان ها حضور داشته باشند و با همان مقالات تکراری که بخش اعظم آن بر می گردد به منابع مآخذی که از امثال ابراهیم فخرایی ها گرفته شده است این همایش خروجی جدیدی نخواهد داشت و. . . شاید اکنون در آرشیو همایش ماسال موجود باشد که همایش بر گزار شد و همه ی آن مدعوینی که در آن شرکت کرده وسخنرانی نمودند ، جملگی در همایش قبلی «مرکز رشت» حضور داشتند و تالشی که میزبان بود هیچ نقشی در آن نداشت. چرا که اصلن در ارتباط با نهضت جنگل کار نشده است تا عزیزان توجیه گردند.
وقتی که محورهای نهضت جنگل برای بعضی ها شناخته شده نیست و هنوز جوان تالش نمی داند که محور اصلی نهضت جنگل در تالش مشته علی شاه چومثقالی نیست بل غلامعلی بابا ماسوله ، نعمت الله خان آلیانی و. . . هستند. اگر قرار است از کنار آلیان بگذریم بخش دوم و سوم جنبش جنگل را پر نماییم می بایست در کنار باباماسوله گذشت . چرا در همایش ماسال از آن غفلت شد؟که یکی ازدلایل آن بر می گردد به NGOهایی که تالش فاقد آن است. شاید تالش چنین سازمان مردم نهادی داشته باشد، اما کارهایی که در بخش تاریخی فعال و تجهیز به دانش امروزی باشد نداریم و از چند و چون نهضت آنچنان که بود باخبر نباشند.
مشاهیر تالش به جوانان معرفی می گردد ، حتا اشاره ای به نعمت الله خان آلیانی نشده است و در عوض NGOهای مرکز رشت که متعلق به اقوام است ـ طرف یک ماه خدمت اجباری در نهضت جنگل را گذرانده در همایش ها سرداراز آب در می آید(!) و چون وسعت تبلیغات شان بیش از تالش است خودبه خود نوشتارشان ، همایش های شان ، کنش و واکنش های شان در تاریخ ثبت و ضبط می گردد. اما برعکس آن در تالش ، جوان تالش تبلت و گوشی اندروید در دست دارد عکسی از منظره ای می گیرد و دو جمله در زیر آن می نویسد و با چند شعار احساسی «بژی تالش»! و چند نفرهم آنرا به اشتراک می گذارند و به خیال شان تالش در آلمان ، سوئد ، نروژ، اتریش و. . . با همین چند جمله و چند قطعه عکس زنده می شود. غافل از اینکه تالش را بایست با واقعیت های تاریخی و مقالات علمی زنده نمود. شما به بروشورهمایش هایی را که تاکنون برگزار شده و در آینده نیز برگزار خواهد شد ملاحظه نمایید ، هیچ یک از آن محورهایی که در خواست مقاله داده شده نامی از سرداران تالش در آن دیده نمی شود!چرا دیده نمی شود که باز مبحث جداگانه ای را می طلبد.
شما درسریال سردار جنگل که بارها درسیمای جمهوری اسلامی پخش شده است اگر توجه کرده باشید ، همین مشته علی شاه چومثقالی همه کاره ی پیش ذهنیات ابراهیم فخرایی در سریال است . که با کتاب خودش نیز در تضاد است . وقتی در همایش هایی که بنام کوچک خان برگزار می گردد ومحوریت اصلی بابا ماسوله در آن نادیده گرفته می شود این خلاء ها را چه کسانی باید پُ رنمایند؟ NGOهای تالش که در فضای مجازی سیر می نمایند و خروجی های شان نیز بارها شرحش رفته است و جوانان تالش هم سرخورده از آنچه که در پیرامون شان گذشته در حال حاضر بجای مقاله نوشتن با تبلت خود همگام وهمراه هستند . می ماند چند جوانی که اگر هم قلمی دارند بخش وسیعی از آن چون در پرستیژ کارگاهی بیرون نیامده اند جذب سفارشاتی می شوند که گاها بخش وسیعی از آن رونویسی شده و با تعریف و تمجیدی که قبلا دراین باره گفته و نوشته ایم همگام می شوند. متاسفانه مطبوعات هم که نداریم و با بولتن های خوانین هم که نمی توان تالش را آنگونه باید و شاید زنده نمود.
بفرض هم اگر جوان مقاله ی خوبی بنویسند در بولتن خوانین گم می شود همه ی داشته ها و قلم آن جوان مصادره ی آن نوشتاری می شود که درآن بولتن ها ثبت و ضبط است. در زاویه ی دیگر برای جمعیت تالش در شبکه ی اجتماعی واژه ی «تالش» صید می شود تا به آمار و ارقام شان به اصطلاح افزوده گردد. وقتی جوانی مبتدی و تازه وارد سوژه ی تالش شده و می خواهد در ارتباط با تالش پروژه اش را تکمیل نماید چه شوق و ذوقی در بولتن نامه های خوانین براه که نمی افتد؟! متأسفانه با همه ذوق زدگی شان همان دانشجو در گفتگوی خود می گوید: «من چیزی از تالش نمی دانم» و در منبع و مآخذش سرگردان است که از کجا تأمین نماید .
چنین تحرکاتی باید از وظایف NGOها باشد. چرا که با آن همه هزینه، آن همه همایش و آن همه اتلاف وقت در طول این سال ها هنوز تالش در خصوص نهضت جنگل آثار قابل توجهی ندارد! دکتر شاهپور الیانی هم که آمد از درون ایل خود بخشی از آن را به تاریخ سپرده و همان را تالشان نتوانستند به درستی از آن بهره ببرند و آن کتاب را برجسته نمایند. یا بروند با وی گفتگو کنند و اصلاً در یابند که این بزرگوار چه گفته است و دغدغه اش چه بود و چه چیزی را در درون سینه اش پنهان داشته است که تاکنون بازگو نکرده است؟!
تا آنجا پیش رفته اند که غریبه ای آمد از تالشان گفته و خوشبختانه بخش هایی از آنرا خشتاونی گیلان شناس و شاعر تالش از آن فکت گرفته و بسیار جذاب است و در آن به این باور رسیده که صد سال قبل زن تالش با موسیقی آواز می خواند !! که اندکی از آنرا یان کولارژ مهمان چک تبار میرزا به ثبت تاریخ رسانده است که در آینده ی نزدیک در جراید به چاپ خواهد رسید.
زن متمدن تالش موسیقی را در کجا می نواخت؟ در همان «کیشه دره» ای که روزگاری شهرک صنعتی بود و اقتصاد آن، شهره خاص و عام بود و متأسفانه امروزه تمدن آن به چند دکان ختم شده است . زن تالش وقتی که به هنگام صرف غذا به سفره آرایی می پرداخت قبلا از باغ گل می چید در تنگ ها می گذاشت و در وسط سفره می گذاشت و بعد غذا ها را دور تا دور آن گل ها می چیدند و این یعنی مدرن ترین سفره آرایی در گیلان . همان تمدنی که تازه در قرن ۲۰میلادی در اروپا مُد شده بود و شاید در خود تهران به ندرت دیده می شد. چرا که مردم تهران در تنگدستی وغرق در بیماری تیفوس و وبا بودند. اما در همان «کیشه دره» ی آلیان، زن تالش اینگونه اشرافی زندگی می کرد. اشرافی به این معنی نیست که قاشق و چنگال از طلا و نقره باشد ، با همان قاشق چوبی درخت شمشاد هم می توان سفره آرایی مدرن را به رُخ اقوام کشید که کشیدند وکتاب یان کولارژ نیز گواه بر این ادعاست.
وقتی که بعد از فرو پاشی نهضت جنگل عده ای از بی خبران امثال سید جلال چمنی ها که در جهل مطلق بسر می بردند شهرک صنعتی ای که در روزگار خود اسم و رسمی داشت و دارای کارگاه های متناوب بود با خاک یکسان می کنند تا در تاریخ به اثبات نرسد که پیراهن میرزا را تالشان دوخته اند و زن آن روز تالش لباس رزم برای همین یان کولارژ دوخته است. وقتی که شمسی پور اینها را بازگو می کرد نمی توانستم باور کنم . اما در چند سال اخیر که با همایش های سریالی روبرو گشته ام دغدغه های وی را باور دارم .
چرا جوانان تالش مخصوصا جوان آلیانی از تاریخ پیرامونش بی خبر است؟ وقتی که در «کیشه دره» کارخانه ی سفال سازی احداث شده بود ، کارخانه ی تولید لباس برای سربازان نهضت جنگل وجود داشت و متاسفانه جوان امروزی تالش حتی نمی داند مکان آن کارخانه ها کجاست! آیا نبایستی گله گذارباشیم؟حال بخشی از کتاب یان کولارژ را برای همان جوانان تالش و خوانندگان دیگر اقوام ورق می زنیم :
« من نزد حسن خان کیش دره ای که سه فرسنگ از اُردوی اصلی فاصله داشت منزل داشتم . . . اتاق من تمیز و ساده به سبک ایرانی تزئین شده بود . کف آن بافرش پوشانده شده و چند قطعه فرش گران قیمت بر دیوار آن آویزان بود. میرزا جعفر[آلیانی] پیشکار حسن خان برایم پیشکاری بنام محمدرضا آورد. . . ساختمان اصلی خانواده ی خان در وسط باغ قرار داشت و با آجر ساخته و با سفال پوشانده شده بود [همان خانه ای که سید جلال چمنی آنرا با خاک یکسان کرد]در طبقه ی همکف تراسی داشت که کمی از سطح زمین بالا آمده بود و به سالن بزرگی راه داشت که از آن درهای دیگر به اتاق های دیگر باز می شد[که اگر آن ساختمان در قزوین بود که امثال آن دراین استان بی شمارند و مورد بازدید گردشگران قرار می گیرد و باید شامه ی جوانان تالش در همین وادی تیز باشد]در زیر ساختمان آشپزخانه ،انبار ومحل سکونت نوکرهای خان قرار داشت . . . حسن خان بیشتر مواقع خانه نبود. . . حسن خان چای میوه و شیرینی جلوی مان می گرفت . همیشه توتون تعارف می کرد و بیشتر مواقع خودش سیگارمی پیچید سیگارهای مرغوب را باتأنی می کشید . چای پر رنگ می نوشید و با صدای نیمه بلند صحبت می کرد[قابل توجه جوانان تالش که حسن خان را مردی خشن و تنها وی را با همان خجه دار به تصویر می کشیدند]همه چیز آرام با وقار انجام می شد در میهمانی که تعداد میهمان ها زیاد بود هرگز شاهد بحث های شدید پرسرو صدا نبودم [توجه بفرمایید فرهنگ تالش صد سال قبل را که با فرهنگ مدرنیته امروزی برابری می کرد سؤال اینجاست چرا امثال ابراهیم فخرایی ها اینها را ندیده است؟ اما یان کولارژ نوشته است:] در طبقات خصوصاً روشنفکران ایرانی با صدای بلندحرف زدن حرکات تند دست تکان دادن های شدید علامت بی سوادی و عقب ماندگی اجتماعی است . فریاد و سرو صدا برای بازار است نه خانه .
چنانچه خدمتکار مطلبی برای اطلاع آقای خانه می آورد و آهسته وارد می شد و در گوش ایشان می گفت و او نیز در گوش خدمتکار جواب می داد. . . خانواده ی میزبان من خاواده ی باخدایی بودند. حسن خان اغلب جملاتی از قرآن می گفت از پیامبریاد می کرد و نماز می گُذارد. سپس مُهری را در دستمال ابریشمی پیچیده بود بیرون می آورد در مقابل خود قرار می داد بدون توجه به اطراف نماز می گذارد. پس از خاتمه عبادت بااحترام بلند می شد. از نظر . . . اهل مدارا بود. . . افراد حسن خان کاملاً پاک و درست کار بودند . . . در خانه حسن خان تعداد زیادی خدمه بسر می بردند که با همه ی آنها رابطه ی انسانی داشت و. . . » .
آیا این مواد لازم تاریخی بهترین گواه بر تمدن اوایل سده حاضر تالش نیست؟
در شعر نیز همین گونه است جوان تالش امروز باید در NGOها در مرکز رشت حضور یابد اما با دانش و تخصص بروز شده و از پیچ و خم های بعضی از افکار ژورنالیستی با خبر بوده باشد تا از وی بهره ابزاری برده نشود . برایشان کف نزند مقاله ی سفارشی ننویسد ، تعریف و تمجید ننماید تا به اصطلاح در جراید شان نامش دیده شود.
جوان امروز می بایست به دانش روز تجهیز شده باشد. مثلا جواني آمده در بولتن هاي خوانين سه ماه قبل در ارتباط بامقاله اي كه بيشتر رونويسي شده از كتاب ابراهيم فخرايي و محمدعلي گيلك بود و متعاقب آن به منطقه ي آليان سفر مي کند و گفتگويي با يكي از پيران آن جا داشته و آن بزرگوار نيز به صراحت گفته است كه «ايل آليان در دوره ي فتحعلي شاه قاجار از كرمانشاه به آليان مهاجرت كرده اند» سه ماه بعد وقتي كه ايل و تبار تالشان را خواسته براي همان بولتن گرد آوري نمايد اين بخش را حذف نموده است . يعني در طول اين سه ماه انديشه اش تغيير كرده است .
جواني كه در طول سه ماه به هر دلايلي كه باشد انديشه اش جابجا شود اين جوان اگر در درون NGO در فضاي بزرگتر حضور يابد يا از وي بخواهند مقاله اي براي فلان نشريه بنويسد ـ چونكه انديشه ي ثابتي ندارد مسلمآ هم قلمش هرز خواهد رفت هم آن نوشته اي كه تحويل مؤسسه يا نشريه داده قابليت تاريخي نخواهدداشت . چرا كه از كجا معلوم سه ماه بعد آنچه را كه امروز نوشته باز تغيير يابد!
وقتي كه به يك همايشي سرويس داده مي شود يعني مي بايست مقالات آن نيز همگام بااقوام باشد و با تاريخ هماهنگي داشته باشد ،اغراق در آن نباشد محفلي نباشد . چون NGOهايي كه در مركز رشت مجوز گرفته اند و به تجربه دريافته اند كه با هماهنگي آن سازمان هاي مردم نهاد مي توان امتيازهاي زيبايي هم از اقوام گرفت هم از بودجه يي كه دولت به مسايل فرهنگي اختصاص داده ، انحصاري به نفع گويشي تمام نمود. چرا NGOهاي تالش در اين خصوص ديده نمي شوند ؟ اگر هم در قالب فرهنگي هنري بوده ، احساسي و تنها به منافع فردي خود انديشيده اند که جوانان چندان رغبتی به آن نشان نمی دهند تا وقتی برای آن صرف نماید.
چراجوانان مان اینگونه شده اند ؟ چون منابع ندارند! وقتی که منابع شان بر اساس کتاب سازی شکل می گیرد و هر کتابی هنوز دوماه از چاپ آن نگذشته فصل هایی از آن خود به خود تحلیل می رود و داشته های دهه های قبل با امروز همخوانی ندارد. همانگونه که در بالا اشاره شد طرف از نهضت جنگل بی خبر است سرداران تالش نهضت را به درستی نمی شناسد و هم چنین مشاهیرش را نتوانسته از هم تفکیک نماید ، چگونه جوان به اینگونه آثار تکیه نماید؟ مسلمآ در درون همانNGO هم نمی توانند از خودشان دفاع نموده تا هویت تالش را به اثبات برساند.
انتهای پیام /
لطفا روي لينک زير با عنوان «کوچک بزرگ، متن ادبی تالشی درباره میرزا کوچک» کليک کنيد:
http://mirzakuchak.ir/post/33
و راز نهفته در واژگان به کار گرفته شده در متن را با دقت تأمل نماييد.
همچنين در لينک زير اين متن را بخوانيد: و اینجا تو چقدر رواج داری ای کوچک بزرگ!
http://masalnews.ir/6660/