اشاره: به مناسبت ماه محرم، خلاصه ای از کتاب گرانقدر حماسه حسینی اثر شهید متفکر آیت الله مطهری را تحت نام «انقلاب جهانی حسین (ع)» تقدیم حضور خوانندگان ماسال نیوز میشود. این بخش هر روز به گوشهای از حماسه حسینی خواهد پرداخت؛
حضرت فردای آنروز از مدينه بيرون آمد و از همان «شاهراه»، نه از «بی راهه» به طرف مكه رفت. بعضی از همراهان عرض كردند: يا بن رسول الله، ممكن است مامورين حكومت، شما را برگردانند، مزاحمت ايجاد كنند، زد و خوردی صورت گيرد. (يك روح شجاع، يك روح قوی هرگز حاضر نيست چنين كاری كند) فرمود: من دوست ندارم شكل يك «آدم ياغی و فراری» را به خود بگيرم، از همين شاهراه میروم، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد.
به هر حال مسئله اول و عامل اول در حادثه حسينی كه هيچ شكی در آن نمیشود كرد، مسئله بيعت است، بيعت برای يزيد كه به نص قطعی تاريخ، از امام حسين علیه السلام میخواستند. يزيد در نامه خصوصی خود چنين مینويسد: «خذ الحسين بالبيعه اخذا شديدا، حسين را برای بيعت گرفتن محكم بگيرد و تابعيت نكرده رها نكن».
امام حسين علیه السلام هم شديدا در مقابل اين تقاضا ايستاده بود و به هيچ وجه حاضر به بيعت با يزيد نبود، جوابش نفی بود و نفی. حتی در آخرين روزهای عمر امام حسين علیه السلام كه در كربلا بودند، عمر سعد آمد و مذاكراتی با امام كرد. در نظر داشت با فكری امام را به صلح با يزيد وادار كند. البته صلح هم جز بيعت چيز ديگری نبود. امام حاضر نشد.
از سخنان امام كه در روز عاشورا فرمودهاند كاملا پيداست كه بر حرف روز اول خود همچنان باقی بودهاند: « نه، به خدا قسم هرگز دستم را به دست شما نخواهم داد». هرگز با يزيد بيعت نخواهم كرد. حتی در همين شرايطی كه امروز قرار گرفتهام و میبينم كشته شدن خودم را، كشته شدن عزيزانم را، كشته شدن يارانم را، اسارت خاندانم را، حاضر نيستم با يزيد بيعت كنم.
عامل دوم مسئله دعوت بود. شايد در بعضی كتابها خوانده باشيد مخصوصا در اين كتابهای به اصطلاح تاريخی كه به دست بچههای مدرسه میدهند مینويسند كه در سال شصتم هجرت، معاويه مرد، بعد مردم كوفه از امام حسين علیه السلام دعوت كردند كه آن حضرت را به خلافت انتخاب كنند. امام حسين به كوفه آمد، مردم كوفه غداری و بیوفايی كردند، ايشان را ياری نكردند، امام حسين علیه السلام كشته شد! انسان وقتی اين تاريخها را میخواند فكر میكند امام حسين علیه السلام مردی بود كه در خانه خودش راحت نشسته بود، كاری به كار كسی نداشت و درباره هيچ موضوعی هم فكر نمیكرد، تنها چيزی كه امام را از جا حركت داد، دعوت مردم كوفه بود! در صورتی كه امام حسين علیه السلام در آخر ماه رجب كه اوايل حكومت يزيد بود، برای امتناع از بيعت از مدينه خارج میشود و چون مكه، حرم امن الهی است و در آنجا امنيت بيشتری وجود دارد و مردم مسلمان احترام بيشتری برای آنجا قائل هستند و دستگاه حكومت هم مجبور است نسبت به مكه احترام بيشتری قائل شود، به آنجا میرود (روزهای اولی است كه معاويه از دنيا رفته و شايد هنوز خبر مردن او به كوفه نرسيده )، نه تنها برای اينكه آنجا مأمن بهتری است بلكه برای اينكه مركز اجتماع بهتری است، در ماه رجب و شعبان كه ايام عمره است، مردم از اطراف و اكناف به مكه میآيند و بهتر میتوان آنها را ارشاد كرد و آگاهی داد.
بعد موسم حج فراهم میرسد كه فرصت مناسبتری برای تبليغ است. بعد از حدود دو ماه نامههای مردم كوفه میرسد. نامههای مردم كوفه به مدينه نيامده، و امام حسين علیه السلام نهضتش را از مدينه شروع كرده است. نامههای مردم كوفه در مكه به دست امام حسين علیه السلام رسيد، يعنی وقتی كه امام تصميم خود را بر «امتناع از بيعت» گرفته بود و همين تصميم، خطری بزرگ برای او به وجود آورده بود ( خود امام و همه میدانستند كه نه اينها از بيعت گرفتن دست بر میدارند و نه امام حاضر به بيعت است ) بنابر اين دعوت مردم كوفه «عامل اصلی» در اين نهضت نبود بلكه «عامل فرعی» بود و حداكثر تاثيری كه برای دعوت مردم كوفه میتوان قائل شد اين است كه اين دعوت از نظر مردم و «قضاوت تاريخ در آينده» فرصت به ظاهر مناسبی برای امام به وجود آورد وقتی امام در بين راه به سر حد كوفه میرسد با لشكر حر مواجه میشود. به مردم كوفه میفرمايد: شما مرا دعوت كرديد. اگر نمیخواهيد بر میگردم، معنايش اين نيست كه بر میگردم و با يزيد بيعت میكنم و از تمام حرفهايی كه در باب «امر به معروف و نهی از منكر»، «شيوع فسادها» و وظيفه مسلمان در اين شرايط گفتهام، صرف نظر میكنم، بيعت كرده و در خانه خود مینشينم و سكوت میكنم! خير، من اين حكومت را صالح نمیدانم و برای خود وظيفهای قائل هستم. شما مردم كوفه مرا دعوت كرديد، گفتيد:« ای حسين! ترا در هدفی كه داری، ياری میدهيم، اگر بيعت نمیكنی، نكن! تو به عنوان «امر به معروف و نهی از منكر» اعتراض داری، قيام كردهای، ما ترا ياری میكنيم!
«من هم آمدهام سراغ كسانی كه به من وعده ياری دادهاند. حال میگوئيد مردم كوفه به وعده خودشان عمل نمیكنند، بسيار خوب! ما هم به كوفه نمیرويم، بر میگرديم به جايی كه مركز اصلی خودمان است. به مدينه يا حجاز يا مكه میرويم تا خدا چه خواهد. به هر حال ما بيعت نمیكنيم ولو بر سر بيعت كردن كشته شويم!
پس حداكثر تاثير اين عامل يعنی دعوت مردم كوفه اين بوده كه امام را از مكه بيرون بكشاند و ايشان به طرف كوفه بيايند. قرائن زيادی در تاريخ هست كه نشان میدهد اينها تصميم گرفته بودند كه چون امام بيعت نمیكند، در ايام حج ايشان را از ميان بردارند. امام از اين قضيه آگاه شد كه اگر در ايام حج در مكه بماند ممكن است در همان حال احرام كه قاعده كسی مسلح نيست، «مامورين مسلح بنی اميه» خون او را بريزند، هتك خانه كعبه شود، هتك حج و هتك اسلام شود.
دو هتك: هم فرزند پيغمبر، در حال عبادت، در حريم خانه خدا كشته شود و هم خونش هدر رود. بعد شايع كنند كه حسين بن علی علیه السلام با فلان شخص اختلاف جزئی داشت و او حضرت را كشت و قاتل هم خودش را مخفی كرد و در نتيجه خون امام به هدر رود. امام در فرمايشات خود به اين موضوع اشاره كردهاند.
ادامه دارد…
انتهای پیام /