جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ , 22 November 2024

تاریخ انتشار : ۲۸ اسفند ۹۵
ساعت انتشار : ۹:۱۵ ق.ظ
چاپ مطلب

روایت شهردار رشت از مجتمع تجاری بزرگش در ماسال!

یک مجتمع تجاری در حال اتمام دارم که حدودا ۷۰ مغازه دارد که ۵۰ تا از آن­ها متعلق به بنده است.

به گزارش ماسال نیوز به نقل از گیلان امروز، دکتر سیدمحمدعلی ثابت ­قدم، شهردار رشت در سال ۹۵ روزهای پرماجرایی را گذراند. دو بار استیضاح شد، اما همچنان با رای اعتماد شورای شهر، شهردار رشت باقی ماند. در آغاز سال، پروژه بزرگ پیاده ­راه فرهنگی رشت با حضور وزیر راه و شهرسازی افتتاح شد و در طول سال معمولاً ماهی دو سه پروژه شهری به بهره ­برداری رسید. به رغم مخالفت عده قلیلی که تلاش زیادی کردند تا در کار مدیریت شهری وقفه ایجاد کنند، شهردار رشت توانست تقریباً تمام برنامه­ هایش را اجرایی کند. مصاحبه ما با دکتر ثابت قدم درباره موضوعی است که کمتر مدیری حاضر می­شود به صراحت درباره­اش حرف بزند. در دو سال گذشته بعضی از مخالفان شهردار او را «تیلیاردر» خواندند و این از نظر آن­ها لابد امر نکوهیده ­ای بود! گفت و گوی ما با با دکتر ثابت قدم را بخوانید.

آقای دکتر این دوبار شهردار شدن شما من را به یاد میرزا خلیل رفیع انداخت. ایشان هم دوبار شهردار شدند. فکر می­کنید عاقبت به خیر بشوید؟

عاقبت میرزا خلیل چه شد؟

به هرحال محبوب شد.

شاید دفعه سومی هم در خدمت شهروندان رشتی باشم.

پیغام خوبی بود.

اگر شورای جدید انتخابم کنند دفعه سوم هم خواهد بود.

شما موافقان زیادی دارید، اما مخالفانی هم دارید. شاید کمتر کسی این موقعیت را داشته باشد. کسانی هستند که مخالفان زیادی داشته باشند اما کمتر کسی است که همزمان موافقان زیادی هم داشته باشد. یک تئوری توطئه وجود دارد که می­گوید شما در مخالف ساز­ی خودتان نقش دارید. صحت دارد؟

یعنی برای خودم مخالف تولید می­کنم؟

اما نه با این صراحت.

از نظر شما خروجی­ اش همین است دیگر.

بله.

که چه بشود، وقت من را بگیرند؟

نه، برای این­که موفقیت­های شما بیشتر به نظر برسد.

خب ممکن است این­جور مخالفت به من آسیب بزند.

نه همه آنها، بخشی از مخالفان­تان.

این­طور نیست که من بخواهم مخالفان خود را آنلاین مدیریت کنم. (خنده)

از دستتان در می­رود. دوست داشتید مخالف نداشته باشید؟

از دست هر آدمی در می­رود. نه، نقد سازنده خود­به­ خود مثبت است اما اینکه نقد سازنده چقدر ما را به سمت این ببرد که در چه مقطعی به درد چه کاری بخورد و چه کسانی حامی موضوع باشند، به نظر من موضوعی است که شاید نیاز دارد به اینکه دقیق­تر به بحث­ها نگاه کنیم. فکر می­کنم بعضی­ها که نقد می­کنند دیگر هدف­شان این نیست که نقد منتج به نتیجه­ ای شود بلکه می­خواهند خودنمایی بکنند یا بخواهند فضای ذهنی جدیدی را ایجاد کنند که  نتیجه­اش به نفع افکار عمومی نیست.

می شود این­طور گفت که شما حاضر نیستید برخی از مخالفان را به موافق تبدیل بکنید، هزینه کنید برایشان؟

منظر من در باره نقد ممکن است متفاوت باشد. من می­گویم یک بار نقد به شهرداری دارید یکبار نقد به شهردار دارید اگر نقد به شهرداری دارید آدم­ها را هدف نمی­گیرید­، ساختارها را هدف می­گیرید ساختارها را هم ممکن است هدف نگیرید فرآِیند ها را هدف بگیرید. وظیفه ناظران قانونی که شورای شهر هستند یا ناظرین بیرونی حاکمیتی با مردم به عنوان مصرف­ کننده یا ناظر غیر­مستقیم این است که فرآیندها را هدف بگیرند. آنها نباید کاری داشته باشند که­ در پست سازمانی فلان بخش اداری، چه کسی مدیر است؟ چون وظیفه قانونی­شان نیست.

باز هم به خاطر اینکه بخواهم جواب مخالفان را بدهید یک شوخی درونش می­اندازند می­گویند آقای ثابت قدم مخالفان خودش را می­خرد؟

بالاخره من هم مخالف تولید می­کنم و هم آن­ها را می­خرم؟ (خنده)

همین، من هم می­دانم شاید منطق نداشته باشد. اما این بی­منطقی شاید جواب­شان باشد. بالاخره شما مخالف می­خرید یا تولید می­کنید؟

اصلا با این ترتیب من همه این کارها را با هم می­کنم که من مخالف تولید کنم بعد دوباره مخالف را می­خرم که چه بشود؟ (خنده) نمی ­فهمم! بعد هم برای خودم هزینه تولید می­کنم که هزینه خودم را بالا ببرم و مخالف­های جدید این راه را یاد بگیرند و در صف مخالفان دیگرم قرار بگیرند. پس به این طریق خودم دارم باز­تولید مخالف می­کنم.

البته این سوال را می­توانم جور دیگری مطرح کنم شما این­ها را در راستای هم نگذارید. فکر کنید این موضوع را یک عده دیگر می­گویند و سوال قبلی­ام را یک عده دیگر؟

آن­ها که معتقدند من مخالف تولید می­کنم­، اعتقاد دارم فرق نقد و نق را متوجه نیستند. چون بخش نق را من تولید نمی­کنم اما بخش نقد را خود تولید می­کنم چون خودم بزرگترین منتقد شهرداری هستم. من اگر منتقد نباشم بازتولید بهینه ­سازی سیستم رخ نمی­دهد. شاید بیشتر از اینکه یک منتقد بیرونی بگوید من منتقدم، به اندازه تمام آدمهای بیرونی و حتی چند برابرش من منتقدم.

در جلسات هم، این چنین است.

دلیل نقد من هم این است که ­در زمینه­ هایی بزرگترین تقابل و برخورد را من با سیستم دارم پس نمی­توانم موافق سیستم باشم و سیستم را نوازش کنم. من ­وقتی خودم بزرگترین منتقدم برای منویات فرعی خودم که منتقد نیستم. این جواب برای کسانی که می­گویند من منتقدم. نق هم که بخواهم خودم تولید کنم، ببخشید فقدان عقل و آسیب به خودم است.

در ارتباط با آن قسمتی که می گویند منتقد را می­خریم قاعدتا که خود تولید نمی­کنیم. وقتی که خود من بزرگترین منتقد هستم چه نیازی است که نقدی­ را برای دیگران تولید کنم و بعد خود آن­ها را بخرم؟ اگر نق است که منطق من با نق سازگار نیست که آن­ها را تولید کنم و بخرم، یا اگر تولید نکنم آنها را بخرم. چرا؟ چون آن­هایی که همیشه نق می­زنند تعداد خیلی خیلی کمی هستند. و در عین حال همیشه نق می­زنند پس من آن­ها را نخریده­ام دیگر. خوشبختانه تعدادشان هم تغییر نکرده است.

ما بی­ پرده صحبت کنیم، همان منتقد بزرگ شما همیشه بارها علناً گفته است که دکتر ثابت قدم خیلی آدم بزرگی است که توانسته کل شورا را بخرد! جدا از این­که این توهینی به شورا است به نظر شما این حرف هیچ بنیان فکری می­تواند داشته باشد؟

اینکه آدم­ها به راحتی آدم را متهم کنند خود موضوع بزرگی است، نه اینکه بنده را متهم کردند، چون بقیه اعضای شورا هم نمی ­توانند  متهم کنند که من آن­ها را خریده­ام. یک نفر ثابت کند که شهردار آن­ها را خریده است.

نکته دوم، من برداشتم این است که­ اگر من این قدر قابلیت دارم وآن­ها این همه ضعف دارند پس باید پیدا کرد که مردم چرا این­قدر آدم­های ضعیف را انتخاب کرده­اند؟ که این توهین به مردم است که بگویند یک سری آدم قابل خرید را انتخاب کرده­اند. پس به این ترتیب می­گوییم که ما مردم را هم می­خریم. چون اینها منتخب مردم هستند. غیر از اینکه بگوییم­ که منتخب من یک نفر هستم؛ پس باید به صحت انتخابات شک کرد که من نه به صحت انتخابات شک دارم و نه به رای مردم توهین می­کنم.

کلا این موضوع را رد می­ کنید؟

آخر ببینید ما مفهوم منافع عمومی و خصوصی را متوجه نیستیم. می­خواهم استدلال خیلی مشخصی را بیاورم می­گویم  اگراعضای شورا، که همه اعضا را از دید یک نفر می­شود خرید یا خریدم­، یا خریده­ اند، اگر قابلیت این موضوع را دارند پس کل مردم قابل خرید هستند. پس اگر مردم قابل خریدند من یک نفر چرا نمایندگی را می­کنم؟ مطمئناً آن یک نفر نمی­تواند بگوید آن A هزار نفری که به من رای داده اند تنها یک تک رای به من داده ­اند. غیر از اینکه بگوید ۱۰-۱۲ هزار نفر این جامعه که به من رای داده ­اند تک رای داده ­اند، اینها جامعه رشتی هستند و می توان نتیجه گرفت که کمتر از یک درصد مردم رشت آدم­های سالمی هستند. چون بقیه قابل خرید هستند. استدلال آن یک نفر به اینجا ختم می­شود!

من یک نکته در رابطه با همین مخالف شما بگویم خیلی جالب بود که وقتی برای اولین بارایشان من را د رخیابان دیدم به من گفت اگر شما از من انتقاد کردید یا پورسانت بگیر شهرداری هستید یا من را نمی شناسید. فکر می کنم نگاه ایشان نگاه خریدنی است و فکر می­کند اگر کسی از کسی تعریف می کند پس او را خرید ه است.

وقتی خودتان این موضوع را می­گویید، دارید ادله­ ای می آورید که این اتفاق معنا­دار است.

فکر کنم عجیب است در این شهر به پولدار بودن متهم هستید؟

چرا عجیب؟!

همیشه مدیران را متهم می­کنند به این­که از موقعیت­شان به پول می­رسند. ولی این اولین باری است که می­شنوم بگویند چرا یک شهردار کلاً پولدار است؟ به نظر شما آیا این جرم یا اتهام است؟

خب اتهام که محسوب نمی­شود.

حتی اتهام اخلاقی­؟

این مورد اتهام اخلاقی محسوب می­شود؟

اتهام به معنای جرم­ اش نه، منظورم نیست. انگار که پولدار بودن امر نکوهیده ­ای است.

در نگاه­شان آدم پولدار آدم خوبی نیست. خب این زاییده نیمه خالی لیوان است که در جامعه ما به ویژه استان گیلان و شهر رشت خیلی جا افتاده است. چه می­گویند؟ مال مردم ­خورها، پولدارند. حتما پولدارها خون مستضعفان را می­ مکند و… چنین موضوعاتی ریشه تاریخی سیاسی در استان ما دارد از موانع ضد­سرمایه بودن استان و شهر ما هم هست. به همان نحو هم بنده حتما مشمول آن صحبت­ها خواهم شد.

اتهام دیگری که به شما می­زنند فساد مالی است. من فکر کنم شما به دلیل وجود و گزارش­های متعدد ان دوستان، بیش از هر مدیر دیگری در معرض نهادهای  ناظر قرار گرفته اید. چه به صورت روتین وچه غیر روتین، فکر می کنم اینکه دارید به کارتان ادامه می دهید پاسخی به همین سوالات باشد.

حالا من به دنبال اثبات خودم از این راه نیستم که بگویم چون هستم پس فاسد نیستم. من ترجیح می­دهم موضوعات خودم را راحت­تر مطرح کنم و اینکه در کدام حساب چقدر پول هست و درکجا چه ملکی هست در کجا چه اموالی هست، ­و به عبارتی واضح ­تر صحبت کنم.

در سال ۹۱ زمانی که به شهرداری می آمدم خیلی واضح لیست اموال ­خود را معرفی کردم و خوشبختانه لیست املاک من به هر دلیلی ­خرید شد یا  فروش شد یا هرچه که هست، لیست اموال و املاک من معلوم است، حالا نه اینکه دقیقا همان­ها باشد.

من مشکلی ندارم اعلام کنم.

یک مجتمع تجاری در حال اتمام دارم که حدودا ۷۰ مغازه دارد که ۵۰ تا از آن­ها متعلق به بنده است.

در ماسال؟

بله. بخشی از سهام یک مجتمع تجاری دیگر را دارم (به ارزش بالغ بر ۳۰ میلیارد تومان)

یک ملک مسکونی در شمال تهران دارم که­ در آن مستقر بودم و هم اکنون مستاجر دارد. در رشت هم یک ملک مسکونی دارم که خود در آن ساکن هستم.

در انزلی حدود ده واحد ساختمان دارم. یک سری طلب­ه ایی دارم مثلاً از شهرداری تهران بالغ بر یک میلیارد تومان طلبکارم، از یک بخش خصوصی هم نزدیک به چهارمیلیارد و خورده­ای طلبکارم که وقت ندارم بروم بگیرم و یک شرکت پیمانکاری و سرمایه­گذاری دارم در تهران که کار خودش را انجام می­دهد. حدود دو میلیارد تومان هم بدهکار سیستم بانکی هستم.

قطعا اولین سوال­شان این خواهد بود که آن شرکت در در شهرداری رشت کاری انجام نداده است؟

من کلاً در رشت با شرکت خصوصی کاری انجام نداده ­ام، شخص حقیقی من در رشت کاری کرده است. ولی شخص حقوقی من کاری نکرده است. این­ها موجودی من بنده است و حالا ارزش مالی این­ها چقدر است، ۴۰ میلیارد، ۵۰ میلیارد حالا هر چقدر است، من وقت نکردم روی آن نرخ بگذارم. ولی فکر می­کنم قیمتش حول و حوش ­چهل میلیارد تومان است. نه اینکه بخواهم بگویم این مبلغ کم است یا زیاد است ولی در ۲۳ ماهی که در شهرداری هستم تا این لحظه واقعیت­ اش این است وقت نکرده ام حتی دو بار بروم به املاکم سر بزنم چه برسد به اینکه حتی به امورشان رسیدگی کنم. حتی نیروهایی که در این مکان­ها مسئول رسیدگی به امور هستند­ و حقوق ­بگیر بنده هستند حتی وقت گزارش دادن به من را ندارند که مثلاً در ماه حداقل ده دقیقه نیم ساعت یک ساعت این وقت پیدا شود و­ بگویند که آقا این مسئله این­طوری شده است، ما آن کار را بکنیم یا نه.

من مبنا را گذاشته ­ام بر اساس اعتمادی که به آنها دارم­، و ساختاری که کار­ها را انجام دهند که شاید بعداً حضور ذهن نداشته باشم که آن کار چه شد، به نتیجه رسید یا نرسید؟ واقعیتش این است که خودتان نیز این فضا را حس می­کنید.

شاید اگر شما شهردار نبودید الان بیشتر داشتید؟

من زیاد وقت رسیدگی به موضوعات را ندارم. آدم از امکانات رفاهی خوشش می­ آید ولی یک چیزی را هم بگویم آن هم اینکه، من یک عقبه مشخصی را از خود به صورت کلی در یک مصاحبه خود گفته ­ام  و اگر می­خواهم صحبت­اش را بکنم صلاح می­دانم این موضوع را بگویم.

من سال ۷۴ در ترم سه و چهار دانشگاه بودم که در یک پروژه ملی که برای همین استان بود و یک کارگاه راهسازی و پل­سازی بود شروع به کار کردم و در این کار ابتدا کمک نقشه ­بردار بودم و بعد نقشه­ بردار شدم. همزمان در بازار رشت خرید و فروش می­کردم، از محل خرید یک سری مایحتاج غذایی مثل روغن و غیره و از مقیاس خرد شروع کردم تا به مقیاس های دیگر رسیدم­. در بازار رشت یک عده ای که مرتبط با موضوع هستند من را می شناسند.

بعد با در­آمد حاصل از نقشه ­برداری، ناظر و کمک ناظر و رییس کارگاه که قبل از سال ۷۷ و قبل از شروع فوق لیسانسم حاصل شد با یکی از دوستان خو­دم، امیر خاکبان که در حال حاضر در ونکوور کاناداست و در رشته عمران در دانشگاه تهران تحصیل کرده بود و هم­کلاسی من در دبستان، راهنمایی و دبیرستان بود، مغازه ای را به صورت شریک به مبلغ ۶ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان خرید­یم. می­خواهم ریشه این پول را بدانید که از کجا بوده، خوشبختانه باد­آورده هم نبوده است و سه میلیون و دویست هزار سهم من حاصل ۳ سال کار کارهای من و خرید و فروش ­در همان سه سال بود. خوشبختانه مدیر­دولتی هم نبوده ­ام که بخواهم از رانت استفاده کرده باشم پدر­م هم در آن زمان در دولت نبوده، مادرم هم نبود.

کلاً در دولت نبودید و نبودند؟

پدرم کارمند بوده و باز­نشسته شده است، مادرم هم فرهنگی بوده (­لیسانس گرافیک) بازنشسته است.

من و دوستم نفری ۳ میلیون و دویست پول دادیم و ۶۰۰ هزار تومان نفری برای مغازه خرج کردیم و آن مغازه کلا ۷ میلیون و ششصد هزار تومان برای­مان در آمد. تبدیل به یک رستوران شد که در دوره دو سال فوق لیسانس من کار کرد و­ در تابستان سال ۷۹ آن مغازه را فروختم و سه چهار ماه بعد از پایان ­نامه­ کارشناسی ارشد­ در تهران دفاع کردم و بعد از آن حدود­ یک ماه به دوره آموزشی سربازی رفتم و بعد برای تدریس به دانشگاه آمدم. از سال ۸۰ هم با مدرک فوق لیسانس شهرسازی عضو هیات علمی دانشگاه بودم.

من آن مغازه را در دو سال (سال ۱۳۷۹) بعد ۱۹میلیون تومان فروختم و یک فروشی هم در آن دو سال به صورت روزانه داشتم و از فروش آنجا نصفش را که سهم من بود برداشتم و با دو تا از دوستان مشترک دیگر زمینی را در گلسار خریدیم و آن زمین را با باقیمانده پولمان تبدیل به یک ساختمان کردیم و وامی را از بانک مسکن شعبه بازار که رییس شعبه پدر دوستم بود – آقای خاکبان- گرفتیم. به ازای هر واحد هم ۵ یا ۶ میلیون برای ساخت، وام گرفتیم و یک ساختمان چهار واحده در خیابان ۱۷۱ ساختیم در قسمت فرعی که از سمت بلوار معین کوچه دوم می­شود. الان موجود است و زیرش هم هم­اکنون آرایشگاه زنانه است. آن موقع هم به یک آرایشگاه فروختیم. ساختمان سال ۸۰ فروخته شد و از محل فروش واحدهای آنجا در حین ساخت، زمین خریدم و زمین را قبل از اینکه بسازم دوبار خریدم و فروختم و از محل خرید این زمین دو زمین دیگر خریدم و این پروسه بین سال­های ۸۰ که­ همزمان من هیئت علمی دانشگاه شده بودم و در اردیبهشت سال ۸۱ هم رفتم بنیاد مستضعفان، تا سال ۸۶ بیش از بیست و چهار بار تکرار شد. من زمین­های مختلف خریدم و فروختم یا ساختمان ساختم و فروختم که حدود ۴۰ یا ۵۰ واحد می­شد.

در این فاصله توانستم با خرید، و فروش و ساختن و نوسازی در مقیاس­های مختلف علی رغم اینکه تهران بودم، تقریباً ۷۰ تا ۸۰ درصد پایه پولی را در آن سالها ایجاد کردم. آن چیزی که باعث شد آن پایه پولی بعد­ها خودش نه در تکثر انجام کار بلکه پایه ای شود که آن محور با دو سه تا فعالیت دیگر به این حجم برسد، در آن سال­ها اتفاق افتاد.

بعد ترمز را کشیدم، باز هم به خاطر شرایط تورمی که احساس کردم از سال ۸۷ بعد یک سری موضوعات مشمول حال ساختمان­ سازی نشود و این فعالیت ها را در قالب فرآیندهای مشارکت با شهرداری­ در تهران و اصفهان و ماسال بردم و عملا به این عدد و رقم رسید. می­خواهم بگویم ریشه اولیه این کار در آنجا رخ داد و بعد ادامه پیدا کرد. وقتی من حرف از ۴۰ ـ ۵۰ میلیارد تومان پول می­زنم که اگر همه این اموال را جمع ببندیم همین­قدر می­شود. من فقط یک عدد به شما می­دهم. فرض کنید تا سال ۸۸ ثروت من در حدود ده میلیارد تومان باشد. اگر کسی ثروتش تا سال ۸۷ کمتر از این مقدارهم بوده باشد امروز باید ثروتش چقدر باشد؟ اصلاً هم به تورم بانکی کار نداریم. حسب اتفاقاتی که در کشور افتاد در نظر می­گیریم.

من می­خواهم بگویم ثروتی که در سال ۸۷ به ۱۰ میلیارد تومان رسیده بود امروزه اگر دلار ۸۰۰ ـ ۹۰۰ تومانی را در چهار ضرب کنید این عدد به بالای ۴۰ میلیارد تومان رسیده است. من با این حال این وسط کارهم کرده­ام و خوشبختانه­ در دوره قبل که به شهرداری رشت آمدم ثروتم زیاد نشد، بر اساس کاری که کرده باشم. نه اینکه در این دوره کاری نکرده باشم­، ولی کاری نکردم که به شهرداری ربطی داشته باشد. سیر ساختمان­سازی­ها از سال ۸۰ تا ۸۷ را هم اگر خواستید می­توانم با جزییات به شما بدهم.

‎ولی باید تمام جزییاتش را بنویسم. چون تعدادش خیلی زیاد و چند شاخه بود. چون من مثلاً  همزمان چهار معامله در رشت انجام می­دادم و بعد ریسک­ها و عوارضش را می­پذیرفتم­. یعنی مثلاً همزمان می­آمدم یک پولی را می­گرفتم و با خوش ­قولی تمام آن ملک یا ساختمان دیگر را واگذار می­کردم و در ریسک حاصل از اینکه هنوز پول معامله قبلی را نگرفته بودم و معامله جدید انجام دادم را می­پذیرفتم.

آن ریسک برای من هزینه ­های زیادی داشت. پول های زیادی را همزمان به دنبال داشت و روی همین قضیه آدم­ها را باید هم با شرایط محیطی­شان و زمانه­شان سنجید و هم با جزییات تحلیل کرد. یعنی بدانند که بنده در آن زمان چقدر می خوابیدم، در هفته چند بار از این شهر به آن شهر می­رفتم. چطوری در دوره دکتری درس می خواندم و هم حواسم به معامله ملکی بود و هم می­دانستم کی ازدواج بکنم. یک مثال می زنم من بارها از جاده تهران به رشت می­آمدم که تا اواخر ۸۸ این جاده جدید باز نبود و جاده قدیم بود. اولا من بارها هفته­ای یکبار با ماشین­هایی می­آمدم که راننده ­شان وسط راه خواب­شان می­برد و بعد فوت می­کردند. بارها جای راننده ­هایی که خوابشان می­برد ساعت ۲ شب رانندگی کردم در حالی که خودم خوابم می­آمد و باید ۸ صبح می رفتم سر کلاس درس می دادم. یا برعکس موقع بر گشتن به تهران. از طرفی بارها شد مثال راننده اتوبوسی که در دوره قبلی شهرداری بود ماشین شهرداری به هر دلیل خراب شده بود و موقع برگشت از تهران بنده ساعت ۱۱:۳۰ شب با اتوبوس برگشتم­، جا نبود و بجای کمک راننده آمدم تغذیه اتوبوس را توزیع کردم. نه اینکه الزام داشتم که برای پول چنین کاری انجام بدهم. من آن زمان که داشتم با ماشین بر­می­گشتم می­خواستم یک سری ساختار­های ذهنی را برای خود بشکنم که نگویم چون حالا شهردار هستم الان نمی­توانم تغذیه را توزیع کنم. این فقط در شهرداری برای من اتفاق نیفتاد ده سال پیش هم که شهردار نبودم بدتر برایم اتفاق افتاد.

در اتوبوس تغذیه فروختید؟

خیر، اتوبوس کمک راننده نداشت من جایش تغذیه را توزیع کردم. یا راننده من را نشناخت و نمی­دانست من چه کسی هستم، حالا می دانست هم برای من زیاد مهم نبود، من کمک تغذیه را توزیع کردم و خیلی راحت سر جایم نشستم. حتی بعد از اینکه غذا را توزیع کردم راننده گفت آقا آبمیوه ها هم هست که آن­ها را هم توزیع کردم.

می خواهم بگویم آن چیزی که می­تواند خیلی برای آدم­ها کمک باشد خیلی فرمول­های پیچیده اقتصاد جهانی نیست. اولا ­باید اقتصاد سیاسی را بفهمید، این­که تورم کجاست، دولت کیست چه کسی دارد می آید، تحلیلت از بازار چیست، تحلیلت از اقتصاد جهانی چیست، باید اینها را تحلیل کنید. اما عملت باید در مقیاس محلی رخ بدهد آن هم با سخت­کوشی،‌ ولی فهم و هوشمندی اینکه فرصت­ها را باید خوب بسنجی و این فرصت­ها هم کلاه گذاشتن سر آدم­ها نیست. ‎اساس بازار است کسی ‎این موضوع را نفهمد متوجه بازار نیست. بنده سال ۷۴ می ­فهمیدم کی روغن ۱۷ کیلویی را باید بخرم، کی بفروشم. ببخشید شاید اگر الان از شما بپرسند کی باید روغن را بخرید شاید شما ندانید، ولی من می­دانستم. بنده روغن را می­خریدم از یکی از کسانی که من را می­شناسد در کاروانسرای گلشن. من می دانستم کی روغن را بخرم کی بفروشم یا فلان کالا را بخرم آن یکی را بفروشم. کاملا اقتصاد خرد کارکردم. یعنی می­دانم که چطور یک گونی سیب زمینی (­این را تمرین کردم) را به ۱۰۰ هزار تومان پول تبدیل کنم. یا ۱۰۰۰ تومان را تبدیل به پانصد هزار تومان کنم و بعد به سه میلیون و دویست هزار تومان تبدیل کنم و صاحب مغازه شوم. بنابراین ارزش یک کیلو سیب زمینی را می­فهمم و بعد باید بفهمم ارزش سه میلیون و دویست چقدر است؟ ارزش این ملک چقدر است؟ ریشه­ هایش به همین موضوع بر­می­گشت بنابراین وقتی مغازه خودم را راه انداختم خودم در مغازه ساندویچ درست می­کردم. من می رفتم دانشگاه درس می­دادم و دانشجویانم می ­آمدند در مغازه­ام ساندویچ می­ خوردند و من با دست خودم به آنها غذا می­دادم. حالا یا کارگر بودم کار کارگری را می­کردم یا صاحب مغازه بودم، کار خودم را انجام می­دادم فرق نمی کرد مغازه ­ام را جارو هم می­زدم. برای همین اگر کسی در شهرداری نباشد، من کار همه را انجام می­دهم. همان­طور که در برف رانندگی هم کردم، در زمان شهرداری.

خب، حالا که مشخص شده پول شما بادآورده نبوده، از رانت هم استفاده نکرده­ اید، گیر داده ­اند به این­که شهردار می­گوید از تورم پول درآورده ­ام و این به نظرشان درست نیست! در تمام دنیا مگر از نوسانات بازار، از فهم مشخصات بازار پول در نمی ­آورند؟

کجا عرض کردم بنده از تورم پول به دست آوردم؟ در این صورت باید در این ۳ سال رکود غیر­ورمی هم باید به صورت منفی کاهش پول را لحاظ کرد و بعد آن موقع مفهوم سود سرمایه یا سپرده چه می شود؟ اینها واقعیت­های اقتصادی در حوزه اجراست. اما پول به دست آمده بنده محصول کار و تخصص فنی عمرانی و شهرسازی بوده و بنده هم از اینکه رکود حاکم می­گردد یا تورم می­شود ناراحت می شوم­، چرا که باعث بیکاری کارکنان و کارمندان و تضعیف اقشار مختلف می­شود. این امر نسبی است که ممکن است به فقر نسبی، احساسی یا مطلق منتج شود که تعاریف اقتصاد و رابطه آن با فقر، تبعیض و عدالت، مفهوم اجتماعی خاصی دارد که منتج به طبقه­بندی اجتماعی و جدا­گزینی طبقاتی در طول زمان برای جوامع می­گردد که توضیح آن در این مجال نمی گنجد.

یک بحث دیگری که احتمالاً بعد از انتشار این مصاحبه همان اقلیت ناچیز راه می­اندازند این است که شهرداری که این­قدر پول دارد چطور می­خواهد به فکر نیازمندان شهر باشد؟ البته پروژه ­هایی که در شهر اجرا کرده­اید این را نمی­گوید. ولی خب دیگر، مشکل ثابت قدم است! پاسخ شما به این سوال چیست؟

اگر بنده از اقشار صرفاً مرفه بودم شاید این حرف درست بود. بنده با افتخار نماینده خانواده­ های طبقه متوسط شهری آن هم وسط هویت و کالبد شهر بودم و هم طبقات فرادست و هم فرودست­تر از خود را در سالیان مختلف حس کرده­ام. پس می­توان هم به فکر ثروتمندان و تومان به فکر نیازمندان بوده و خودتان نیز پاسخ دادید که که پروژه­های اجرا شده از جنس سوال شما نیستند.

آقای دکتر این صراحت شما بعضی­ها را آزار می­دهد. تعدادی از مخالفان شما این صراحت را برنمی­تابند و بعضی از موافقانم حتا گاهی می­گویند این صراحت آقای دکتر ثابت قدم، مخالفانش را جری می­کند. شما که آگاهانه صریح حرف می­زنید نه؟

قطعاً بهترین سیاست، صداقت مبتنی بر صراحت است چرا که اقتصادی است، زمان خودم و خودتان را نمی­گیرد، سعی می کنم با صداقت اخلاق را زیر پا نگذارم و بیشتر به اجرا فکر تا حرف بزنم.

چرا به غم اینکه شفاف سخن گفتن مطالبه مردم است، وقتی این صراحت عملی می­شود عده ­ای تاب نمی­ آورند؟

آن عده یک واقعیت­ اند که تکریم ارباب رجوع برایشان عمدتا بی­معناست، چرا که با کلی گویی و عدم صراحت زمان می­خرند و از نگفتن پاسخ صحیح به فکرمشروعیت هستند تا مقبولیت. ­چراکه محبوبیت برایشان شاید از این  طریق به دست آید و نه با خروجی دادن و عملگرا بودن، شاید دلیل عدم تاب­آوری همین است.

‎­عید مسافرت می­روید؟

احتمالا آری

‎­بهترین عیدی که دریافت کردید و در خاطرتان شیرین مانده چه بود؟

تولد فرزندم در عید سال گذشته و کتاب قرانی که چند سال قبل از مادران شهید نقی قناد گرفتم.

شما عیدی می­دهید؟ چون بعضی­ها می­گویند شما خسیس هستید. (خنده)

‎کسی که با اصفهانی­ ها فعالیت تجاری کرده اقتصادی می­شود نه خسیس.


يک ديدگاه

  1. رضا گفت:

    می­دانم که چطور یک گونی سیب زمینی (­این را تمرین کردم) را به ۱۰۰ هزار تومان پول تبدیل کنم. یا ۱۰۰۰ تومان را تبدیل به پانصد هزار تومان کنم و بعد به سه میلیون و دویست هزار تومان تبدیل کنم و صاحب مغازه شوم؟….