جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ , 22 November 2024

تاریخ انتشار : ۱۹ تیر ۹۶
ساعت انتشار : ۹:۳۳ ق.ظ
چاپ مطلب
نگاه آزاد/ رضا ربیعی؛

“ملیت” و “اسلامیت” عنصر واحد غیرقابل تجزیه در ایران

چرا برخی نویسندگان و روشنفکران ملی‌گرا، دین زرتشت را به عنوان یک عنصر باستانی می‌ستایند اما اسلام را بر نمی‌تابند؟

به گزارش ماسال نیوز به نقل از  ۸دی، رضا ربیعی فعال رسانه‌ای استان گیلان ضمن یادداشتی به جریان تقابل تصنعی اسلامیت و ایرانیت توسط عده‌ای از روشنفکران پرداخته و نوشت:

اینترنت و نمودهای اجتماعی آن (شبکه های اجتماعی)، این تکنولوژی برتر نوین، به عنوان وسیله ای جهانی در خدمت تبادل و گفتگوی بین کلیه فرهنگ‌های ملل جهان قرار گرفته است، بدیهی است ملت‌هایی که از فرهنگ متعالی برخوردارند در عرصه تبادل، گفتگو، تولید و عرضه علم و محصولات فرهنگی می‌توانند بر فرهنگ‌ها و خرده فرهنگ‌های دیگر تاثیر بگذارند و بازخورد چنین تاثیراتی، به شکلهای گوناگون متوجه کشورهای صادرکننده می‌شود اما جوامعی که از فرهنگ غنی برخوردار نباشند، نه تنها سهمی از این رهگذر نمی‌برند بلکه در سایر فرهنگ‌ها، جذب و هضم خواهند شد.

جامعه ایرانی، از جمله جوامعی است که بیشترین کاربران اینترنت را دارد، اما به رغم برخورداری از یک تمدن دیرین پرافتخار و فرهنگی والا، به دلایل عدیده‌ای، در معرض نگرش‌های آسیب‌زا قرار دارد که به صورت خودزنی‌هایی از سوی برخی نویسندگان و روشنفکران داخلی و موج‌سواری برخی جریانات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی خودنمایی می‌کند.

از جمله، یکی از این دسته موضوعات، تلاش برای “ایجاد تقابل تصنعی بین “ملیت و اسلامیت” است.

مطلب را با طرح چند سوال خطاب به کسانی که سعی در ایجاد خدشه و رخنه بین “ملیت و اسلامیت” ایرانیان دارند، آغاز می‌کنم:
۱) آیا در ملل جهان بین نگاه ایجابی به قهرمانان و مشاهیر باستانی، با نگاه ایجابی به مظاهر متجدد و متاخر فرهنگی آنان ملازمه وجود دارد یا تضاد و چالش؟

۲) چرا برخی نویسندگان و روشنفکران به اصطلاح ملی‌گرای ما، دین زرتشت را به عنوان یک عنصر باستانی می‌ستایند و در عین حال، اسلام را – که متکامل‌ترین وجه دینی جهان است – بر نمی‌تابند و حضور آن را در فرهنگ ایرانی، عامل کم رنگ شدن نمادهای فرهنگ و تمدن کهن ایران زمین می‌شمارند؟

۳ ) نسبت مسیحیت با غرب، در مقایسه با نسبت اسلام با ایران، به حسب شرایط ظاهری می‌بایست عنصری نامانوس‌تر به شمار آید، زیرا اگر خاستگاه اسلام و ایران، هر دو در مجاورت هم و از یک منطقه جغرافیایی بوده اند، اما چنین قرابتی بین خاستگاه مسیحیت (غرب آسیا) و جهان غرب وجود ندارد بلکه در دو جغرافیای متفاوت قرار داشته‌اند!، سوال این است که چگونه جوامع غربی، با مسیحیت به عنوان یک عنصر فرهنگی بیگانه و مهاجم، مواجه نشدند، بلکه آن را پذیرفته و در فرهنگ خود هضم نمودند؟

۴ )چگونه است که برخی روشنفکران، اسلام را بر نمی‌تابند ولی در عین حال “سندیت پیامبری کوروش” را بر اساس نظر برخی مفسران قرآن، از قرآن کریم، عاریت می‌گیرند؟!

۵ ) چگونه می‌توانیم برای “ملیت” -که پدیده‌ای قراردادی و نیز متاخر نسبت به “دین” است- در برابر دین اصالت و برتری قائل شویم؟

بر اساس نگرش جامعه شناسان، “دین”، قدمتی به اندازه قدمت حضور انسان بر کره خاکی دارد و همچون برخی پدیده‌های موثر در زندگی طبیعی چون هوا، آب، خورشید و … مرز جغرافیایی نمی‌شناسد زیرا ریشه مشترکی در همه انسانها دارد (فطرت).

بنا براین، نه محصور کردن دین در مرزهای جغرافیایی، با وجود چنین خصوصیت دین ممکن می‌باشد و نه بیگانه خواندن دین، از یک ملت، سبب رویگردانی آن ملت از چنین دین متعالی خواهد گردید.

بر این اساس است که نویسندگان ملی‌گرای ما به رغم فراهم کردن همه زمینه‌های تقابل تصنعی بین “ملیت” ایرانی و “اسلام” در طول صدها سال، اما نه تنها نتوانستند از رشد اسلام در ایران جلوگیری نمایند، بلکه روز به روز بر گرایش کمی و عمقی آنان به دین اسلام افزوده شده است.

اگر این نویسندگان، به جای نگرش سلبی به اسلام، آن را به عنوان یک واقعیت ایجابی و یک عنصر فرهنگی متجدد -که به سایر عناصر فرهنگی ایران ملحق شده- می‌پذیرفتند، و در کنار آن تدابیر بایسته برای حفظ عناصر متقدم فرهنگی اتخاذ می‌کردند، شاید امروز شاهد تحلیل و اضمحلال برخی عناصر قدیمی تر فرهنگ ایرانی نبودیم!

همان طور که ایرانیان در اولین مواجهه‌های خود با اسلام، بدان اقبال کردند و به رغم جنایاتی که برخی سرداران خلفای ستمگر اموی و عباسی بر ملت ایران روا داشتند، از اسلام رویگردان نشدند، امروز نیز شاهد تکرار همین واقعیت در جهان متمدن هستیم. گرایش روزافزون اسلام در اروپا و آمریکای شمالی و … از زاویه نگاه آنان به اسلام در آینه وهابیت، داعش و گروه‌های تکفیری نبوده است بلکه با نگاه به حقیقت اسلام است، هر چند که چنین واقعیتی، امپراطوری رسانه‌ای جهان سلطه را ناخوش آید و نیز با وجود همه تلاش‌های “اسلام هراسانه” برخی دول غربی، اسلام می‌رود که جهان را تحت لوای “وحدت” و “عدالت” خود درآورد.

هیچ تمدنی، برای “ملی گرایی” تاوانی سنگین به سان اروپا نداده است، به طوری که دو جنگ جهانی اول و دوم با بیش از ۵۰ میلیون کشته، رهآورد این نگرش اشتباه اروپا بوده است و اکنون و بیش از نیم قرن پس از آن رفتار کودکانه، که اروپا بلوغ اجتماعی و سیاسی خود را بازیافته و با حذف مرزهای جغرافیایی، “اروپای واحد” را با مشترکات نوین پذیرفته است، شایسته نیست که ایرانیان، این تجربه شکست خورده غرب را در ملی‌گرایی مجددا بیازمایند و بر طبل تفرقه و تشتت بکوبند!

مخلص کلام این که، اسلام به عنوان یک واقعیت اجتماعی و فرهنگی در ایران و سایر ملل جهان، از زمان ظهور خود تاکنون همواره مسیر رو به رشدی را طی کرده است و امروز با به فعلیت رسیدن “اسلام سیاسی”، در حال درنوردیدن مرزهایی است که تا صد سال پیش، نه تنها دستیابی بدان، بلکه حتی تصور آن نیز محال می‌نمود!