این هفته هم گذشت و تو اما نیامدی ، دارد چقدر آمدنت دیر می شود
در قلب من غمیست که در ازدحام آن ، حتی هوای خانه نفس گیر می شود
حال مرا نپرس که بغضی همیشگی ، توی گلوی زندگیم گیر کرده است
سرشار از سکوتم و سیلاب ِ اشکهام ، در سوز آه آینه تبخیر می شود
اوجِ بهار بود که رفتی ، بهار رفت ، پاییز هم گذشت و زمستان تمام شد
اینجا زنیست خسته که در انتظار تو ، دارد هنوز پایِ غمت پیر می شود
آه ای کبوترِ قفسِ چشمهای من ، هرگز نخواستی که حرم را رها کنی
جای ِ دریغ نیست که در آسمان عشق، سهمِ بزرگِ بال ِ تو هم تیر می شود
لب تشنه باش ماهِ تکاور جهاد کن، بگذار تا حریم ِ حرم امن تر شود
لب تشنه باش خسته ی دنیا که آب هم ، با اعتبار ِ نام ِ تو تطهیر می شود
ای فاتحِ دلیرِ -نُبُل – ها و قلب ها، ای وارثِ اصالت و ایمان و عاشقی
در ماجرای ِ غیرت و ایثار ، اینچنین ؛ از حافظان ِ قافله تقدیر می شود
دریا تو را دوباره در آغوش می کشد، جنگل دوباره عطر تو را مست می شود
در امتداد ِ دامنِ گیلان ِ سبزپوش، گلپاره های یاد ِ تو تکثیر می شود
من خواب دیده ام که تو می آیی از سفر، من آرزویِ سرخِ تورا خواب دیده ام
من خواب دیده ام که شبی خوابِ کوچه ها، با قطره های ِ خونِ تو تعبیر می شود
آنوقت بغضِ پنجره ها باز می شود، آنوقت شرح حال ِ خیابان نگفتنیست
حتی به افتخار تو آن روز بی گمان، نامِ تمامِ شهر -جهانگیر- می شود
این هفته هم گذشت و اگر چه نیامدی، لبخند میزنی به من از تویِ عکسهات
لبخند میزنی و زنی پشتِ اشکهاش، دارد به پایِ عاشقیت پیر می شود…
منبع: میرزا کوچک نیوز
انتهای پیام /