به گزارش ماسال نیوز به نقل از رنگ ایمان؛ در سالروز شهادت آیت الله مجاهد شهید شیخ فضل الله نوری، که نماد استقامت و عزت یک مسلمان و تن ندادن به ذلت است، گوشه ای از رشادت های یکی از عالمان گیلانی را در مقابله با بیگانگان منتشر خواهیم کرد. آیت الله سید عبدالوهاب صالح ضیابری از عالمان بزرگ دوران مشروطه، حاضر نشد ننگ زیر پرچم بیگانه رفتن را بپذیرد و به همین دلیل بارها به زندان رفت و تبعید شد ولی استقامت او باعث شد که نامش جاودان شود. متن زیر قسمتی از زندگینامه مربوط به آیت الله سید عبدالوهاب ضیابری است که در کتاب «فرهنگنامه علمای مجاهد گیلان» به نگارش در آمده است و انشاء الله این کتاب به زودی منتشر خواهد شد. رنگ ایمان متن زیر را ـ البته بدون ذکر پاورقی و منابع آن ـ برای استفاده مخاطبین محترم منتشر مینماید.
در سال۱۲۹۰ش[۱] در پی اولتیماتوم روسیه به دولت ایران، دولت روسیه به بهانه حمایت از اتباع خویش که به دولت ایران بدهکار هم بودند، قوای نظامی خود را وارد ایران کرد و در شهرهای رشت، بندرانزلی، تبریز و مشهد به کشتار مردم و غارت شهرها پرداخت.
وقتی که قوای روسیه در انزلی پیاده شدند، مردم بازار را تعطیل کرده بودند؛ قزاقان روس به بازار آمدند و گفتند که «حکم امپراطور روس است که مشغول به کار شوید» و مغازهداران را مجبور کردند که مغازههای خود را باز کنند، خصوصا حمالان را مجبور کردند بار کشتیها را تخلیه کنند؛ ولی آنها و مردم زیر بار زور نرفتند و گفتند که «ما مطیع فرمان امپراطور [شما] نیستیم و تبعه پادشاه خود میباشیم.» این مسئله باعث شد که قزاقان به مردم حمله کنند و تیراندازی نمایند و مردم و مبارزان نیز به دفاع از خود پرداخته و به تلگرافخانه و مساجد رو آورده و فریاد «یا مرگ یا استقلال» سر دادند. بالاخره قزاقان شهر را تصرف کردند و به اداره شهر پرداختند.
دو ساعت به غروب همان روز، نیروهای روس از راه خمام وارد رشت شدند. در روز دوم، کنسول روسیه به همراه عدهای قزاق در کوچه و بازار رشت حرکت کردند و به بهانه وجود و چاپ اوراقی علیه دولت روسیه در چاپخانه عروهالوثقی به آنجا حمله کرده و همه اسناد و اوراق را پاره کرده و سوزاندند و وسایل چاپخانه را هم غارت کردند. در این ایام به جز سید عبدالوهاب کسی به انجمن ایالتی گیلان نمیآمد و او به این حرکت روسها اعتراض کرد و آنها جواب دادند که قوای روس، به جهت تعرض و تیراندازی مردم، مجبور به دفاع از خود شدند و در شهر حرکت کردند. سید عبدالوهاب ضمن اعلامیهای این موارد را تکذیب کرد و به تهاجم روسها و غارت چاپخانه عروهالوثقی و بدرفتاریهای دیگر اعتراض کرد و نسخههایی از این اعلامیه را به کنسولگریهای عثمانی و انگلیس و فرانسه در رشت تسلیم نمود. عدهای نیز در تلگرافخانه متحصن شدند. آیتالله ضیابری به همراه عدهای به تلگرافخانه رفت که اخبار اتفاقات رشت و انزلی را برای دولت بفرستد. قزاقان روس که سه روز در شهر به جولان پرداخته بودند در روز۵ دی۱۲۹۰ش[۲] برای مقابله با مردم و ایشان، شهر را به صورت کامل اشغال کردند و به تیراندازی به مردم و رهگذران میپرداختند. بعد از آن کنسول روس در اعلامیهای بیان کرد که اهالی گیلان تحت حمایت امپراطوری روسیه هستند. بلافاصله مردم اعلام مخالفت کردند و اعلامیهای صادر کردند که «تحت حمایت سلطنت مشروطه هستیم و کسی را غیر از او نمیشناسیم.» روسها به چاپخانه خیرالکلام که این اعلامیه در آنجا منتشر شده بود حمله کردند و به کلی آن را ویران نمودند. همچنین آنها به تلگرافخانه رشت رفته، سید عبدالوهاب مجتهد را که در حال نگارش تلگراف بود به همراه سایر اعضای انجمن ایالتی و دیگران که شانزده نفر میشدند، دستگیر نموده و سوار بر درشکهای سرپوشیده کرده به همراه سه افسر روس، به کنسولگری بردند. قزاقان به بهانه یافتن اسلحه به تفتیش خانههای دستگیرشدگان، متحصنین و سایر مردم پرداختند. همچنین به خانه افرادی که از برافراشتن پرچم روسیه بربالای منزل خویش ـ که به منزله تسلیم و دستنشاندگی بود ـ خودداری میکردند، متعرض میشدند. روسها در حمله به خانه سید عبدالوهاب، آنچه از اوراق، اسناد، مکاتبات و کتب بود به آتش کشیدند و تالیفات نفیسی از اجداد او را که در علوم و معارف دینی بود نابود کردند.
در کنسولگری روسیه به آیتالله ضیابری و سایر دستگیرشدگان تکلیف کردند چنانچه پرچم روس را بالای خانههایشان برافرازند و از گناهان گذشته استغفار کنند، آنها آمادهاند که همه زندانیان را آزاد و مرخص نمایند. همچنین مجبورشان کردند اقرارنامهای نوشته و امضا کنند مبنی بر اینکه خونریزی در رشت بر اثر هجوم ایرانیان و دفاع سربازان روس روی داده است. سید عبدالوهاب که از شنیدن این سخنان به خشم آمده بود حاضر نشد آن را امضا کند و به دنبال آن، هیچکدام از دستگیرشدگان نپذیرفتند که تحت حمایت روس بروند؛ برای همین صبح روز بعد، سید عبدالوهاب مجتهد را به همراه نُه نفر از دستگیرشدگان که در غل و زنجیر بودند پیاده به پیربازار برده و از آنجا با کشتی بخار کوچک به انزلی و از آنجا با جای دادن در انبار کشتی جنگی به باکو تبعید کردند و آنها را به همان حالت در شهر گرداندند، سپس به زندان معروف قازامات باکو فرستادند و بر آنها سخت گرفتند و مورد اذیت و آزار قرار دادند و حتی مانع انجام علنی فرایض توسط سید عبدالوهاب شدند. روسها حتی علت دستگیری و تبعید این افراد را به کنسول ایران در باکو نیز نگفتند و به اقدامات خود ادامه دادند.
البته با تلاشهای صورت گرفته بعد از حدود یک ماه از دستگیری، سید عبدالوهاب و همراهان را در روز۲۸ دی۱۲۹۰ش[۳] به انزلی بازگرداندند و بعد از حبس یکروزه در انزلی، آنها را با قایق از راه رودخانه تا پیربازار منتقل کردند و سپس با اذیت و آزار بسیار و با پای پیاده در میان گل و لای، آنان را وارد رشت کردند و در کنسولگری روسیه زندانی نمودند و قرار شد هیاتی نظامی از روسیه به ایران آمده، و آنها را در گیلان محاکمه نماید.
فرزند ایشان که شبانه و به طور مخفیانه وارد کنسولگری روسیه شده بود، پیغام سفارت عثمانی را نیز برای او آورد که «اگر آقا سید عبدالوهاب قول بدهد که خود را تبعه عثمانی معرفی نماید، اقدام نموده و مانع اعدام او میگردد.» اما ایشان جواب داد: «به کنسول عثمانی سلام برسان و از طرف من تشکر کن و بگو فلانی گفته است که تحمل این همه مشقات و مصائب بدان جهت است که ایرانی باشیم و ایرانی بمیریم و قبلا نکراسف این تکلیف را نموده است که تابعیت روس را قبول نمایم و آزاد گردم؛ اما قبول نکردم و امپراطوری روسیه عظیمتر از امپراطوری عثمانی است ولو دولت عثمانی دولت اسلامی است اما به هر صورت اجنبی است.»
در این تبعید کوتاه مدت، به سید عبدالوهاب مجتهد و دیگران بسیار سخت گذشت به طوری که فزرند او مینویسد:«صدماتی که از تاریخ دستگیری مرحوم والد به ما و دیگر آزادیخواهان وارد آمد بسیار است.» ولی ایشان عزت و شرف خود را نفروختند و در برابر بیگانگان تسلیم نشدند.
حتی بعد از این ماجرا نیز ایشان مجددا به خواسته بیگانگان تن نداد و برای چندین سال از گیلان تبعید شد و در خارج از کشور و غربت روزگار گذراند؛ اما نامش جاودانه شد و همه با بزرگی از او یاد می کنند.
تذکر: به دلیل عدم انتشار اصل کامل این مقاله، از ذکر منابع و پاورقی های این بخش در اینجا صرفنظر شد ولی همه اطلاعات مربوط به این بخش در دفتر موسسه محفوظ است.
[۱]. مطابق۱۳۲۹ق.
[۲]. مطابق۵ محرم۱۳۳۰ق.
[۳]. مطابق۲۸ محرم۱۳۳۰ق.