سلام علیکم و رحمة الله. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسماللهالرحمنالرحیم. السلام علیک یا روحالله، ایها العبد الصالح، المطیع لله و لرسوله، و السلام علیک لجمیع شهدائک، الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام، طبتم و طابت الارض التی فیها دفنتم، فیا لیتنی کنا معکم فافوز فوزا عظیما. مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا(۱).
دوستان! حقیقت این است که در بهشت زهرا صحبت کردن، دشوار است، آن هم اگر کرسی را به اشتباه از قبول بلندتر درست کرده باشند و تو ولو چند پله با شهدا فاصله گرفته باشی که «الَّذِينَ آمَنُواْ وَ هَاجَرُواْ وَ جَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ»(۲)، بالاتریناند نزد خدا، آنها که دعا داشتند، ادعا نداشتند، نیایش داشتند، نمایش نداشتند، حرف کم میزدند و خالصانه عمل میکردند. در جوار اینها صحبت کردن حقیقتاً دشوار است و در شرایطی که بحرانهای مختلف اجتماعی احساسات را متبلور میکنند، باز هم کار سختتر میشود و در شرایطی که رسانههای خارجی دشمن هرگونه حرکات و سکناتت را قبل از اینکه دوستانت بشنوند، در تلویزیون و صوت غریبه میشنوی، انتقاد کردن از خودیها بسیار سخت است و برای الکن زبانی مثل من هم کار سختتر خواهد شد و در روزهایی که حتی در دانشگاه که مولایمان فرمود بایستی پایگاه و کرسی آزاداندیشی برگزار شود تا بچههایمان بتوانند در روزهای سخت، راحتتر تحلیل کنند، جای پای نداری و ممنوعالصحبت میشوی، تنها راهی که داریم این است که به ملجاء و سنگر اولیمان یعنی خود شهدا پناه بیاوریم. از این بابت، اگر شرایط برای شما مهیا نیست، به دلیل اینکه دوستان میکروفونی را که برای مردهها و اموات قرض گرفتهاند برای اینکه نمیخواستند محفلشان وامدار نه شهردار باشد، نه شهرداری، نه بنیاد شهید، نه وامدار تشکیلات منتسب به حضرت امام که هر سه در ماه مبارک رمضان بر این اتفاق بودند که کسانی را دعوت کنید بیایند اینجا صحبت کنند که مثل ما شورشی نباشند و تنش ایجاد نکنند.
آرامش برقرار باشد و لذا از این بابت اگر شرایط برای دوستان، خواهران و برادران آماده نیست، از تکتک شما عزیزان عذر میخواهم. خواهش میکنم همه دوستان به همه عرایضم توجه کنند، خاصه رسانهها، اگرچه که ما صاحب رسانه آنچنانیای نیستیم و حرفهایت معمولاً قلب و پارهپاره میشود و آن بخشی که به نفعشان است، همان را روی آنتن میبرند، حداقل شما دوستان مطلب را خوب بگیرید و سایر دوستانی که با موبایل فیلمبرداری میکنند، خواهش میکنم به مطلب گوش بدهید و حواستان به فیلمبرداری نباشد، چون دوستان فیلم را میگیرند و در اختیارتان میگذارند، اگرچه برای شما که در طول این سه دهه پای کار بودهاید، حرفهایم زیره به کرمان بردن است.
اما در این شرایط در هر صورت ناگزیریم از هر آنچه که حضرت آقا اسمش را روشنگری گذاشتهاند، شاید برای بسیاری از دوستان ما این حرفها تکراری باشند، اما به فرمایشهای حضرت آقا هم که توجه میکنم میبینم بزرگان نظام و انقلاب را هم که جمع میکنند، چرا آقا دومرتبه دروس انقلاب را کلمه به کلمه و حرف به حرف تکراری برای اینها بازخوانی میکنند. یعنی چه؟ اینها که میدانند و خودشان در متن بودهاند. معلوم است که بایستی دائماً ذکر بگوییم و تکرار کنیم، مثل نماز خواندن، چون اگر این اتفاق نیفتد، بیماری نسیانی که هم من دچارش هستم و هم نسل چهارمی که امروز به میدان آمده و از این تاریخ خونین، مطالب مستند را درست به ارث نبرده و احساساتی و قلبی با ماست که میتواند در شرایط بحرانی اذیتش کند و پاهایش را بلغزاند، موظفیم که این جلسات را بیشتر بگذاریم و حرفهایمان را سینه به سینه انتقال بدهیم.
بیشک وقوع انقلاب اسلامی به مثابه یک زلزله و آتشفشان در بیش از سه دهه گذشته تار و پود جهان را به هم ریخت و به ضرس قاطع عرض میکنیم که کلیه تحولات در داخل و خارج بعد از وقوع انقلاب اسلامی متأثر از حرکت بزرگ شماست. در اینجا مجال برای باز کردن این مقوله نیست، چون مسائل مهمتری داریم و محور صحبت، چند مسئله اساسیتر است.
اما اینکه بر سر قبور شهدایی قرار گرفتهاید که معمولاً به دروغ این لفظ را برای خفیف کردن آنها به کار میبرند که اینها شهدای جنگ ایران و عراق هستند، جملهای به دروغ که از آن منزجرم و اگر در تمام مابقی عمرم بتوانم بجنگم برای اینکه این لفظ دروغ را که برای خفیف کردن نبرد همه جانبه شما و شهدایتان ـتأکید میکنم چون در بعضی جاها عمداً و گاهی سهواً این اتفاق میافتدـ اگر بتوانم این لفظ جنگ ایران و عراق را به کلمهای مشابه این ـکه هنوز برایش فکری نکردهامـ جنگ جهانی سوم تبدیل کنم تا عظمت و هیبت خودتان را درک کنید، در جای خودش جای بحث دارد. کیست که نداند طی این مدت مدیدی که بر ما گذشت و خاصه ۸ ماه فتنه که به مراتب از ۸ سال نبردی که اتفاق افتاد، سهمگینتر و سختتر و کمرشکنتر بود و مدلی بود که تجربه نکرده بودیم و فقط در روایات و داستانها از سه نبرد داخلی قاسطین، ناکثین و مارقین علیبن ابیطالب(ع) پیوسته شنیده بودیم، اما آن را هم تجربه کردیم و بسیار سخت بود.
در شرایطی که میرفت ما شهد پیروزی در انتخابات گذشته را بچشیم، همه شاهد بودیم که واقعهای اتفاق افتاد که عرض و آبروی نظام را سعی کردند ببرند و بر این باور بودند که کار را یکسره کنند و موضوع ریاست جمهوری و تقلب در انتخابات هم فقط یک حربه بود، والا همه کسانی که شکستخوردههای انقلاب، ساواکیها، رضاشاهیها، محمدرضاشاهیها، منافقین، سروشیها و گوگوشیها و… همگی با همدیگر جماعتهای منتسب به خودمان، از علما و فضلا گرفته تا سردارهای بیخاصیت و بیبصیرت آمدند که ما را بشکنند، اما «يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ»(۳). یک بار برای چندمین بار مدل جدیدی از نبرد را در فتنه ۸۸ با تمام پوست و خونمان درک کردیم که حاصل آن دو باره شد نگهداشتن نظام به پای خون بچهها و خون جگر خوردن شما که چقدر قشنگ گفت آقا سید مرتضی آوینی «رحمة الله علیه» برای این روزها که جماعت! اگرچه خون دادن برای خمینی و نظامش بسیار زیباست، لکن در این دوره خون دل خوردن برای خامنهای به مراتب از آن هم زیباتر است. [صلوات حضار]. احتمالاً چنین قصههایی را برای چنین روزهایی میگفت و میدید.
آدمهایی که بصیرت دارند و آینده را میبینند دقیقاً این روزها را میدیدند که ما دچار فتنهای خواهیم شد که خیلی سخت از آن بیرون میآییم.
صحبت ما چند محور دارد و خواهش میکنم دقیقاً توجه کنید. برایم سخت است، چون باید خودسانسوری کنم که دشمن استفاده نکند و هم میخواهم سانسور نکنم که بعدها متهم نشویم که چرا شما که علمدار بودید ـکه خاک بر سر منـ اگر علمدار بودم به مثابه آن چیز که مولا گفت: «و لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر» که اگر بودند احمد متوسلیانها و وزواییها کار امروز به اینجا نمیکشید، لکن به دست لنگهایی چون من و شیرمردان و شیرزنانی چون شما افتاده که بنا داریم انشاءالله این پرچم را سالم تحویل صاحب بدهیم. حال مرا درک کنید، بسیار سخت است.
بخشی از روی صحبتم با ریاست محترم جمهور ماست که عزیزم! حرفهای ناگفته با شما زیاد داریم. چندین نوبت هم وقت خواستیم، ولی میدانیم شما خیلی گرفتارید، اما بهشدت از اتفاقاتی که پیش آمده است و احتمالاً اتفاقاتی که پیش خواهند آمد، رنجیده خاطریم و هم نمیدانیم چه جوری نگوییم و هم نمیدانیم چگونه بگوییم که دشمن سوءاستفاده نکند. گفت: «آشنایان ره عشق گَرَم خون بخورند/ ناکسم گر به شکایت سوی بیگانه روم».
اما امروز اگر نگوییم، در این فرصتهای باقیمانده از دولت جنابعالی، دوباره کار به یک جاهایی میرسد که اگر دیر اقدام کنیم، بایستی مثل دیروز دو باره بچههایم را جمع کنم و بروم کف خیابان و بحران جمع کنم و بایستی چاره کار را در این شرایط که تقریباً هر روز دارند با ما بازی جدیدی میکنند و تقریباً بعد از عید شروع کردهاند به نظر میرسد تا انتخابات جدید که ۸، ۹ ماه مانده و میخواهد مولود جدیدی بیاید که خدا به خیر بگذراند، کلیدش از همین یکی دو هفته پیش و بلکه قبلتر زده شد و عرض هم کردیم که هنوز که هنوز است تحلیل این قصه برای ما باورکردنی نیست که چه جوری اینها میخورند تنگ دل همدیگر که جاسبی میشود مسئول اسلامی کردن کل دانشگاهها؟! که باید اسلام کرد: «و لاسلام سلام علیکم و رحمة الله و الفاتحه» و بعد یکمرتبه بعد از سه سال و خردهای فتنهگرها میآیند.
قبلاً اعلام میکردند در سلول برایشان جا نیست و یکمرتبه جا باز میشود، بعد یکدفعه دوستان ما باید تاوان آن را پس بدهند و اتفاقاتی دارد میافتد و بعد هم داستان دلارهای پوسیده کاغذی بدون پشتوانه در کف خیابان و ایجاد این تلاطم و تشنج در روحیه و اعصاب جامعه و بعد هم صحبتهای نسنجیده یکی پس از دیگری مسئولین و انداختن به گردن همدیگر و همان داستان قدیمی توطئه انگلیسی تفرقه بینداز، زخمی کن و اینها را به جان هم بینداز و حکومت کن که اگر این موها را در آسیاب سفید نکرده باشیم، حداقل در این سه دهه خیلی از این دروس را پاس کردهایم.
اما برادر عزیز! ما باید با شما خیلی محترمانه و کنترل شده این صحبت را بکنیم و آن اینکه این مدل جدیدی را که الان شروع کردهاید و یا با شما شروع کردهاند و این حرکت شما، رفلکس حرکت آنهاست و خاصه ارائه مواضع سیاسیای که در خارج و در سفر اخیر شما اتفاق افتاد و حرفهای دوپهلویی که زده شد و پالسها و چراغ سبزهایی که به آن طرف داده شد، حقیقتاً ما را اذیت کرد. باید گفت شما خودتان هم مستحضرید که Time is over، وقت تمام شده است برای اینکه بخواهید مواضع را برگردانید و حرفها را عوض کنید. این ملت و این مردم اگر پای این کار آمدند و از دو مدل قبلی منزجر بودند، نه به خاطر قیافهتان بود و نه به خاطر هیکل شما، بلکه به خاطر مدلی بود که شما از فرمایشهای آقاروحالله فتوکپی گرفتی و این پرچم را بالا بردی و همه کسانی که میدیدند آن دو مسیر خلاف مسیری است که برایش کشته داده بودند، زیر این پرچم آمدند.
اگر میخواستند نوکری امریکا را بکنند و روابط امریکا را دو باره برقرار سازند که اصلاً انقلاب نمیکردند و شما هم میدانید که این آمار رأیها بیش از هر چیز رأی دادن به ارزشهای عدالتـمحور بود که برگ برنده شما هم بود. اگر کس دیگری هم در آن مقطع میآمد و مثل شما شناخته شده بود و همان شعارها را میداد، میتوانست خیل عظیمی از این رأیها را جمع کند و لذا الان دیگر وقت نیست که اگر یک وقت شعارهای هولوکاست و شعارهایی را دادید که از متن و کف این خونها بیرون آمده است، خدای نکرده بنا به دلایلی که برایشان توجیه هم دارید، برگردید، دیگر وقت تمام است. توجیهات شما هم این است که مثلاً فشارها را روی ما کم کنید. دست شما درد نکند عزیزم! دیگر وقت نیست که در این فاصله خدمتی باقیمانده بخواهید خدای ناکرده فتیله این فشارها را پایین بکشی.
مردم هم آنقدر احساساتی نبودند که هر وقت شما یا بخشی از مسئولین، فتیله را بالا بدهند، بریزند کف خیابان و هر وقت شما فتیله را کشیدید پایین، خودشان را با شما بالانس کنند. خیر از این خبرها نیست. این مطالبات را همان موقعی که خاتمی و هاشمی و حسن روحانی بالا و پایین میکردند، مردم روی همان مواضع بودند و هر وقت هم که میبینند کسانی حرف آنها را میزنند، محکمتر پای کار میایستند. از همین پدر شهید احمدی روشن بپرسید که مصطفای او در همان زمان چه خون دلهایی خورد آیا در آن مقطع کوتاه آمد؟ با روی کار آمدن شما، فعالیتهای او ده برابر شد. این ویژگی شماست و ما به این زمینهای که شما فراهم کردید افتخار میکنیم.
اما عزیزم! الان وقت نیست که این پرچم را که به اهتزاز درآورده بودید و دست شماست، طنابش را بدهید پایین و احساس کنید که خطر است و با گرفتن زمان، از آنها امتیاز بگیرید. استاد این حرفها خود آنهایی هستند که این چیزها را به ما یاد دادهاند. این راهکار نیست حاج محمودآقا! این راهکار سوختهای است. روزی در گرماگرم جنگ رفتند و بدون هماهنگی، آقای مکفارلین را برداشتند و آوردند تا بتوانیم زمان بگیریم و کار را ببندیم و آنقدر هم در این تفکر، داغ بودند که به قول عزیزم، حسین بهزاد گفت آنقدر داغ بودند که در نماز جمعه، مَدّ ضالّین را و مک فارلین کشیدند! اما نشد و امام نگذاشت. این جماعت فرزند قطعنامهای هستند.
گرچه آقای هاشمی همین چند روز پیش فرمودند تلخی این زهر، آنقدرها هم که جلوه میدهند نبود و نیست. حلاوتهایی هم داشت. ما که بالاخره نفهمیدیم حلاوتهایش کجا بود؟ وقتی که نوار حاج عیسی ـخادم آقاروحاللهـ را گوش میدهی که گفت بعد از قصه قطعنامه وارد اتاق شدم، اما ناخودآگاه مرا در بغل گرفت و یک ساعت گریه کرد و گفت: «حاج عیسی! شهدا به مقامی که میخواستند رسیدند، جانبازان را هم خدا اجرشان را میدهد، اسرا هم برمیگردند، من چه کار کنم؟» و تلخی و زهر این قصه آنقدر بود که چند ماه بعد وقتی کارش تمام شد، هر جایی را که دکتر چاقو میزد، پوسیده بود. این قصه دروغ نبود.
میدانست که روزی شما میآیید و این را مبنا قرار میدهید که شما از امام که بالاتر نیستید. با همه عِدّه و عُدّهای که داشت، صلح کرد. شما بزرگترید از امام؟ و دیدید که آن نامه هم به آقا نوشته شد که آقا! اینقدر در مقابل امریکا شعار نده. وقتی نمیتوانیم بایستیم، کرکره را میکشیم پایین. شما هم جام زهر را بنوش، موجب امتنان ملت خواهد شد که از میان شما، یک شیرمرد حاج بخشی بلند شد و با ماشین بلند شد رفت دم در مجلس و گفت: «نامردها! اگر این نامه را پس نگیرید، خودم یک تنه مجلس را به توپ میبندم» که آن روزها به او خندیدید و گفتید: «شعبان بیمخ است و ده سال او را ممنوعالتصویر کردید». یادتان که نرفته؟
اما عزیزم! امروز بایستی شما بدانید که دقیقاً مثل همان روزهاست. به این روزها که دقت میکنم میبینم پالسهایی که میفرستند، دقیقاً حال و هوای همان روزهاست. صبح که سر کار میآیی، یکی پیامک میزند که حاجی خبر داری؟ فاو را گرفتند! فردا میآیی سر کار، مسلمبن عقیل را گرفتند و… یادم نمیرود. وقت گذاشتیم و از جبهه سراسیمه رفتیم پیش آقای هاشمی رفسنجانی. برخی از آن دوستان دو سه نفری که رفتیم، یکی حاج کاظم رستگار «رحمة الله علیه» و عزیز دیگری که هنوز زنده است و وقتش شد، اسم میبرم.
آقای هاشمی! نمیشد این جوری خط را نگه داشت. نمیشود که بچه بسیجیها خط را بگیرند، به آقایان تحویل بدهند، بعد هر روز یک جای خط، تلنگش در برود و بریزند و بگیرند. باید کاری کرد. چه کار کنیم؟ گفتیم اینکه خط را میگیرد و تحویل میدهد، باید گرفت و گذاشت سینه دیوار. جواب چه بود؟ گفتند: «مگر فکر کردید امام مثل صدام است که اعدام صحرایی کنیم؟ این کارها را نمیتوانیم بکنیم». آقا! یک جایی باید در خط قاطعیت نشان بدهیم، وگرنه همه این فتوحاتی را در ظرف این ۸ سال گرفتهایم، میریزند و میگیرند.
بازی، بازی، بازی، بازی تا اینکه سید اولاد پیغمبر(ص) را خسته کردید. نگاه کرد و دید فرمانده نظامیاش برای اینکه این جنگ به نتیجه برسد، مطالباتی دارد که تا ۵، ۶ سال دیگر اتفاق نمیافتد و نظام جمهوری اسلامی تا همین الان هم به خواستههای ایشان نرسیده! نگاه کرد به دولتمردانش و دید تلنگ همهشان در رفته است! دارند استعفا میدهند و پای کار نیستند. به شما سیاسیون هم نگاه کرد و دید پای کار نیستید. دید هی باید این بچهها را بیاورد وسط کار. دید دو سه تا عملیات دیگر که خرجشان کند، تمام میشوند، گفت پذیرفتم تا این جانباز شیمیایی امروز با این کپسول وسط شما بنشیند، شاید گواهی باشد برای شما.
اما این روزها دومرتبه داریم حال و هوای این قصه را استشمام میکنیم. قبل از عید مسئول عزیزی از رؤسای بانکها، یک بچه حزباللهی که وقتش شد، اسمش را میگویم، گفت: «حاجی! خبر داری؟» آمدهاند و به من میگویند کانتینر دلار میخری؟ خوب گوش بدهید. گفتم: «کانتینر دلار چه صیغهای است؟» گفت: «کانتینر ندیدی؟ داخلش پر از باکسهای دلار بدون پشتوانه، مفت و ارزان است». گفتم: «یعنی چه؟» گفت: «بخر، حالش را ببر». گفت: «حتی اسم آدمهای دستاندرکار هم معلوم است».
از قبل از عید منِ سعید قاسمی هیچ کاره در این نظام میفهمیدم از عید با یک فتنه جدید روبرو هستیم. یعنی وقتی کانتینر دلارهای کثیف کف جامعه ریخته شود، خودش اعلام جنگ است. هی منتظر بودم که تا از چند هفته قبل استارت آن زده شد. قبل از آن هم نظام با این قد و قواره را با مرغ بردند زیر سئوال! با مرغ! اینکه اشتباه چه کسی بود، آقای احمدینژاد کانتینر شما به حسب روایتی آمد پهلو بگیرد و کنجاله و دان مرغ و این حرفها را بدهد، گفتند برو حالا وقتش نیست. بعد هم حرف وزیر بازرگانیتان را قبول کنیم که گفت در ماه رمضان همیشه ۲۰ هزار تن مرغ توزیع میکردیم، این بار ۲۰۰ هزار تن بود، اما عواملی باعث شد به دست مصرفکننده نرسد! یواش بگوییم که دشمن نفهمد، چون مسخرهمان میکنند که اینها قضیه مرغ را نمیتوانند جمع کنند و آن وقت ادعای Change در جاهای دیگر را دارند.
اما جماعت! دو سه تا اتفاق با هم افتاد که بایستی شما را بشکنند. اولاً داستان انقلاب اسلامی و حرکت بزرگی که کردید، پیوسته شعارهای سنگینی دادید و دارید میدهید و میخواهید با یک سیستم جهانیای مچ بیندازید که بیش از ۲۰۰ سال است دارد نظام عالم را اداره میکند. میخواهید بگویید مظلومین! محرومین! مستضعفین! پشت سر ما بیایید. ما اینها را شکستیم. بایستند شما را نگاه کنند؟ یک ماه پیش جامعه جهانی را کشاندید و آوردید و ۱۴۰ کشور را آوردید، رئیس سازمانشان را هم آوردید و کنار دست آقا نشاندید و آقا محترمانه تندترین حرفهایی را به او زد که نتانیاهو برگشت و به او گفت: «تو جگر نداشتی رهبر ایران این حرفها را به تو زد مجلس را ترک کنی؟» و بعد مطرح کردید که آهای! ۱۴۰ کشور پشت سر ما بیایید و به تعبیر حضرت روحالله میشد.
خب! تاوان ندارد؟ همین حرف بود که زدید؟ توفیقات زیادی داشت. دست شما درد نکند آقای احمدینژاد، بلکه دست رهبر با آن پیام لیزری که داد که هنوز که هنوز است آن یارو که از مالزی یا اندونزی آمده بود، گفت: «من استاد اقتصاد هستم و فرمایشهای شما در باره اقتصاد مقاومتی، بیست بود و من باید برگردم و روی آن کار کنم». این مدلی که شما حرف زدید تاوان ندارد؟ تاوان دارد. بازی با دلارهای کثیف بدون پشتوانه یکی از کوچکترین مدلهای جنگی است که میشود برای شما اجرا کرد و تا قبل از انتخابات آتی که قرار است کمر ما را بشکنند، هر روز طی این ۹ ماه باید درد زایمان بگیریم تا فرزند خلف یا ناخلف انتخابات بعدی بیرون بیاید و بعد دومرتبه همه شمایی که حرفهای سنگین میزنید و میخواهید وصیتنامه این شهدا را اجرا کنید، باید تاوانش را پس بدهید. دلار ۳۰۰۰ و ۴۰۰۰ تومانی کمترین بازی با شماست.