به گزارش ماسال نیوز به نقل از ۸دی، سید رسول منفرد فعال رسانهای گیلان در یادداشتی درباره اوضاع این روزهای کشاورزی و شالیکاری استان نوشت:
یک حال بد
حال کشاورزیِ برنج در گیلان خوب نیست. مسئله، دیگر فراتر از سخت گذشتن به برنجکاران است. عمق فاجعه، کشتزارهایی است که الان مغازه شدهاند یا هتل یا متروکه یا هر چیز دیگر. زمینخوردگی برنج را میشود در فرزندانی هم دید که هیچ تمایلی به ادامه راه پدران و اجدادشان ندارند. در واقع، برنج در گیلان، شرایطی تاریخی را تجربه میکند که هرگز بهخود ندیده بود. در این دوره، کشاورزی دچار رکود نمیشود بلکه به یک مرگ بیبازگشت مبتلا میشود.
یک برداشت غلط
میگویند چون کشاورزی، برای معاش، کفایت نمیکند از بین میرود. اما برنجکاران در گذشته، روزگار سختتر از امروز را هم تجربه کردهاند. دورانی که فشار اقتصادی تا حدی بود که قبل از کشت مجبور میشدند محصول را زیرقیمت بفروشند. کشاورزان قدیمی خوب بهیاد دارند زمانی را که برای شالیکار، حتی به اندازه مصرف خودش هم برنج نمیماند. اما حتی در آن زمان هم، برنج، مقاومت کرد و ایستاد.
امروز استفاده از کشاورزی به عنوان شغل دوم نیز، آسان تر از ۳۰، ۴۰ سال قبل است اما حال برنج بسیار بدتر شده است. بنابراین، اگر چه سیاستهای غلطی مثل واردات بیرویه، در تضعیف برنج مؤثر است اما این همه چیز نیست و دلیل اصلی وخامت حال برنج را باید در جای دیگری جستجو کرد.
برنج را نمیفهمیم
متأسفانه در قبال مرگ برنج، بسیاری از ما، کمترین حساسیت را نداریم. انگار موضوع چندان مهمی نیست. سهم بحران برنج در دغدغههای ما، تقریباً هیچ است. شاید چون فکر میکنیم اگر کشاورزی را از دست میدهیم بهجایش گردشگری یا تجارتهای جایگزین، رونق میگیرند. متاسفانه مثل بسیاری از پدیدههای دیگر، کشاورزی و برنجکاری را هم درست نشناختهایم و فکر میکنیم برنج، فقط یک صنعت است.
برنج، پدر است
به تفاوت نسل جوان و نوجوان با نسلهای قبلی توجه کنیم. چرا جرایمی مثل زورگیری زیاد شده است؟ چرا نسل جدید حاضر نیست کارگری کند حتی به این قیمت که بیکار در خانه بنشیند و آویزان پدر باشد؟ و چرا نسل قبل، دقیقاً برعکس است؟ آنها کشاورز بودند. میدانستند باید ماهها عرق ریخت تا به محصول برسند. برای اینکه زمستان و بهار، غذایی داشته باشند باید ۹ ماه کار کنند. از پاییز، کشت زمین با گاو نر را آغاز میکردند، بهار مزارع را میکشتند و مراقبت میکردند تا در گرمی مرداد، محصولی درو کنند. یاد گرفته بودند هیچ چیز آمادهای وجود ندارد. برنج، فقط اقتصاد ما نبود. فرهنگ ما بود. مربی و معلم ما بود. پدر بود. برنج، روح ما را بزرگ میکرد. صبر و توکل و سختکوشی و مردانگی و صله رحم و جمعگرایی، همه مدیون برنج است. و حالا، ما داریم پدر را از دست میدهیم. فکر میکنیم پدر فقط شکممان را سیر میکند.
کشاورزی دیگر اولویت ندارد!
اگر سیاستهای غلط اقتصادی نمیتواند مرگ برنج را در پی داشته باشد، پس چه عواملی دخیل هستند؟
سال گذشته، در فصل برداشت برنج، شبکه باران را نگاه میکردم. در برنامه صبحگاهی از همه چیز میگفت الا از برنج. کأنه گیلان، میزبان المپیک بود نه برنج! بخش خبر سیما هم همین بود. سهم کشاورزان، فقط هواشناسیهای چند در میان اشتباه بود و دیگر هیچ. البته فقط هواشناسی نبود، خبر منفی دربارهی سوزاندن کاه هم پخش میشد.
بیرون از تلویزیون هم همین بود و هست. از دورهمی و خندوانه تا سایتها و مجلههای هرطرفی، هیچکدام یک کشاورز را معرفی و تشویق نمیکنند در عوض از کشاورز شریفی که جوانی و ۶۰ سال عمرش را برای تولید ملی گذاشته است خواسته میشود به فلان ورزشکار یا بازیگر ۲۵ ساله احترام بگذارد. یاد بگیرند نه خودشان مهماند نه کارشان. از سیما و سینما تا استانداری و نیروی انتظامی و رسانهها، همه دستبهدست هم دادهاند. امسال هم، سال تولید ملی، در بهارِ برداشت، بهجای یک خداقوت توخالی، بنری نصب کردهاند و زحمتکشترین قشر جامعه، تهدید به یکسال حبس شده است اگر کاهها را بسوزاند. دیگر به چه زبانی کشاورزی و کشاورز را تحقیر کنیم؟ دیگر از این هم صریحتر بگوییم که کشاورزی دیگر در اولویت ما نیست؟ و در این شرایط، چرا باید کشاورزان قدیمی حال ادامهی کار داشته باشند و فرزندانشان ذوقی برای ادامهی راه اجدادشان؟
برنج زیر بار واردات سر خم نکرد، بلکه از روزی به اغما رفت که از بین نمایندگان مجلس استان، حتی یکنفر هم به کمیسیون کشاورزی نرفت. (نمایندگانی که اکثر رأیشان را دقیقا از همین قشر گرفتهاند.) و در فصل برداشت، ائمه جمعه استان ترجیح دادند از یک خداقوت به کشاورزان دریغ کنند. اینها همه پیام مشخصی دارند: کشاورزی دیگر اولویت ندارد. کشاورزان و فرزندانشان احساس میکنند دیگر برای کسی مهم نیستند.
پیامبرانِ آتشبهاختیار
میگویند پیامبر، روزی از جنگ باز میگشت. پیرمردی با دستان ترکبرداشته از فرط کار، به استقبال آمد. پیامبرِ {از جنگ برگشته، جلوی دیدگان رزمندگان}، وقتی دستانش را دید خم شد، دستان پیرمرد را بوسید و بعد بالا برد و گفت: به خدا قسم، این دستی است که آتش دوزخ آن را لمس نمیکند.
برنج، پدر خوب ما، بیش از همه، به پیامبری نیاز دارد که دست ترک خوردهی کشاورزان را ببوسد. تا کشاورزان احساس کنند فراموش نشدهاند.
همین رسانهها، باید از خودشان سؤال کنند چند کشاورز سختکوش را معرفی کردهاند. چند بار نظر و حالشان را پرسیدهاند. مساجد باید فکر کنند تا حالا از یک کشاورز تقدیر کردهاند؟ ائمه جماعات و جمعه و فرماندهان سپاه، چرا دست پیرکشاورزان را در نماز جمعه نمیبوسند؟ چرا هر مسجد، هر سال، به شکرانهی برداشت برنج، مراسمی برگزار نمیکند و از چند نفر تقدیر نمیکند تا جوانترها ببینند؟
باید از خاطرات کشاورزان هر روستا برای تأمین رزق حلال، یک کتاب تولید کرد. باید صدا و سیما لااقل در شبکه استانی، خیلی بیشتر از دورهی برگزاری المپیک، از زمان کاشت تا فصل برداشت، روال برنامههایش را عوض کند و روستا به روستا، روند کاشت و داشت و برداشت را پخش زنده کند. باید همچون کاراته یا مثل جنگ، برای کشاورزان هم نشانهایی در نظر گرفت. مدال «شجاعت» برای ۱۰ سال کشاورزی، نشان «لیاقت» برای ۲۰ سال، نماد «استقلال» برای ۳۰ سال کشاورزی و تندیس «مجاهد» برای ۴۰ سال کشاورزی اعطا شود. این کار را حتی پایگاههای بسیج هم میتوانند. و هزاران طرح از این قبیل.
برنج، برنجکاری و برنجکار، نه در حوزهی اقتصاد، که در زمین ناعادلانهی رسانه، دارند زمین میخورند. و نیاز به پیامبرانی دیگر دارند که نورافکن رسانهها را به سمت کشاورزی بتابانند و دروازهی تکریم و احترام را بهجای سینماگران و فوتبالیستها، به روی کشاورزان بگشایند. در این صورت، باران امید نیز بر این سرزمین خواهد بارید. البته پیامبران مورد انتظار ما، نمیتوانند از نهادهای فشل حکومتی باشد. این پیامبر، دوباره باید از جنس همین مردم باشد. از جنس خود ما. بسم الله.
با سلام عالی بود با اجازه از این نوشته در یک سخنرانی استفاده خواهم کرد در نظر داشتم یک جشن خرمن در روستای کوره جان برگزار نمایم و حتما این کار را خواهم کرد با انواع متنوع برنامه ها با سپاس از دغدغه جنابعالی
اگر همه اوامر رهبر را اطاعت نماییم نقصی در کار نیست
رهبر عزیز در سفر به گیلان فرمودند مردان و زنان رنج و برنج واقعا به رنج بدست می آید قدر این نعمت الهی و قدر این کشاورزان را بدانیم
بسم الله الرحمن الرحیم
افرایتم ما تحرثون اانتم تزرعونه ام نحن الزارعون لو نشاء لجعلناه حطاما فظلتم تفکهون انا لمغرمون بل نحن محرومون