به گزارش ماسال نیوز؛ به نقل از رجانیوز: حجت الاسلام حمید رسایی نماینده سابق مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، از ماجرای چگونگی به ریاست رسیدن علی لاریجانی در مجلس هشتم بواسطه حمایت محمود احمدی نژاد پرده برداشت.
به گزارش رجانیوز، متن یاداشت وی که در کانال تلگرامی اش منتشره شده، به شرح زیر است:
دوستان زیادی در روزهای اخیر این سئوال را مطرح می کنند که آیا آقای احمدی نژاد در رسیدن آقای علی لاریجانی به کرسی ریاست مجلس هشتم – که تا امروز ادامه یافته – نقشی داشته یا نه؟ همچنین سئوال می کنند که چرا برخی از منتقدان جدی امروز آقای لاریجانی که آن روز از نمایندگان حامی دولت نهم بودند (از جمله بنده و دوستان دیگر) در سال اول مجلس هشتم به ریاست لاریجانی رای دادند. این سئوالات خصوصا وقتی بیشتر مطرح شد که آقای جوانفکر در پاسخ به سئوال برخی اعلام کرد که احمدی نژاد از ابتدا مخالف ریاست علی لاریجانی بود.
هر چند در این مقطع زمانی، قصد ورود به این بحث را نداشتم، اما تعدد سئوالاتی که مطرح شده و همچنین تحریفی که صورت گرفته، سبب شد تا به چند نکته اشاره کنم:
در ماه های پایانی مجلس هفتم، تنش بین دولت مستقر و مجلسی که ریاستش با آقای حداد عادل بود، بسیار زیاد شده بود، هر چند این تنش، در مقایسه با سال های پایانی دولت دهم که ریاست مجلس را آقای لاریجانی برعهده داشت، قابل مقایسه نیست.
نکته اینجا بود که آقای حداد عادل، علی رغم ویژگی های مثبت، اما به شدت تحت تاثیر طیفی از دوستان مجلس هفتم از جمله آقای توکلی بود که در مواجه با دولت وقت، گاهی از حد معمول خارج می شد و به تعبیر رهبر انقلاب، کینه ورزانه برخورد می کرد.
این تنش ها سبب شد تا مدینه فاضله ای که برخی اطرافیان احمدی نژاد با آمدن لاریجانی ترسیم کرده بودند، موثر واقع شود و در حالی که پیش از این در موضوعات شورای عالی امنیت ملی روابط این دو به تنش کشیده شده بود، رایزنی های پشت پرده احمدی نژاد برای ریاست لاریجانی بر مجلس آغاز شود.
از حق نگذریم البته آقای لاریجانی هم سوراخ دعا را پیدا کرده بود! او فهمیده بود برای نرم کردن احمدی نژاد و جلب نظر او، به جای مقاومت باید تعریف و تمجید کند. به یاد دارم در روزهای قبل از آغاز به کار مجلس هشتم که دولت نهم به سفر استانی قم آمده بود، استاندار وقت از آقای لاریجانی هم برای شرکت در جلسه استانداری دعوت کرد. بعد از جلسه دولت و مدیران استانی قم، لاریجانی چنان تعریفی از تسلط احمدی نژاد بر امور می کرد که کسی احتمال اتفاقات بعدی را نمی داد. لاریجانی حتی در جلساتی که بین برخی نمایندگان حامی دولت نهم در مرکز اسناد انقلاب اسلامی برگزار شد، بر لزوم همکاری و تعامل با دولت برای حل مشکلات کشور، کاندیدا نشدن در انتخابات ریاست جمهوری و تخصصی بسته شدن کمیسیون ها و باج ندادن به جریان افراطی اصلاحات تاکید کرد اما در عمل …
در میان نمایندگان اثرگذار حامی دولت نهم، سه دیدگاه وجود داشت: طیف چند نفره ای مانند آقای کوچک زاده و کوثری که با ریاست لاریجانی مخالف بودند، طیف اقلیتی که به دلایل مختلف لاریجانی را یک سر و گردن بالاتر از حداد عادل می دانستند مثل آقای حسینیان و طیف دیگری که علی رغم انتقاداتشان نسبت به لاریجانی، معتقد بودند برای حل مشکلات مردم و کاهش تنش های بین دو قوه، با توجه به تمایل شدید رئیس دولت نهم به ریاست لاریجانی، بهتر است به آن تن دهیم.
از همه مهم تر این بود که آقای لاریجانی و حداد عادل، بعد از ملاقات های جداگانه ای که با رهبر انقلاب داشتند، هر دو یک روایت را نقل کردند که ایشان فرموده اند: برای من تفاوت نمی کند چه کسی رئیس مجلس شود، اما هر کس رئیس شد، با قوای دیگر بویژه دولت تعامل داشته باشد. طبعا این نگاه نیز با توجه به روحیات رئیس دولت وقت و عملکرد مثبت دولت نهم، از باب کاهش تنش ها و رسیدگی بیشتر به مشکلات مردم توسط دولت بود. همین دیدگاه رهبر انقلاب، سیب تقویت این نگاه شد که ببینیم دولت نهم با کدام گزینه بهتر می تواند کار کند.
آقای لاریجانی که از قم به مجلس راه یافته بود، با استفاده از اهرم های زیر به شدت برای رسیدن به ریاست مجلس تلاش می کرد:
۱. بهره گیری از اصولگرایان سنتی (جامعه روحانیت، موتلفه، جامعه مهندسین و…) و لابی گسترده نمایندگان منتسب به آنها در مجلس مثل آقایان باهنر، بادامچیان، مصباحی مقدم و …
۲. استفاده از نفوذ پر قدرت مرحوم آقای کردان و رحیمی که در آن مقطع، رئیس دیوان محاسبات بود وچند روز قبل از آغاز به کار مجلس هشتم، معاون پارلمانی احمدی نژاد شد و به دست آوردن دل نمایندگان را خوب بلد بود. هر چند بعدها لاریجانی برای لطمه زدن به دولت نهم، حاضر به عبور ناجوانمردانه از کردان و رحیمی شد.
۳. تحریک نمایندگان شهرستانی برای جبهه گیری در برابر نمایندگان تهران (که نمادش را حداد عادل قرار داده بودند) با طرح موضوع انحرافی نمایندگان تهران خود را نماینده تر از نمایندگان شهرستان می دانند.
تقریبا یک ماه بعد از ریاست لاریجانی بر مجلس، شاهد باج دادن های او به اصلاح طلبان افراطی بودیم. این باج ها در قبال آرایی بود که وی از اصلاح طلبان برای ریاست مجلس کسب کرده بود. از همان جا اصطکاک های ما با لاریجانی روز به روز بیشتر شد و این در حالی بود که دوستان حامی ریاست آقای حداد عادل که همواره ما را به خاطر رای دادن به لاریجانی سرزنش می کردند (و چه بسا امروز هم بکنند) تا شش سال بعد از آن هم، در حال تعامل و همراهی با سیاست های لاریجانی بودند که البته یکی از مهمترین دلایلش، اشتراک در مخالفت با دولت نهم و دهم بود. در سال اول ریاست لاریجانی بر مجلس، از جمله مجموعه هایی که ما را از زاویه ای دیگر ملامت می کردند، حامیان لاریجانی در دولت بودند. آقای رحیمی و تیمش معتقد بودند که مخالفت های ما با لاریجانی به ضرر دولت می شود و نباید با لاریجانی درگیر شد اما اندک اندک …
بدیهی بود که احمدی نژاد کسی را مجبور به رای دادن به لاریجانی نکرد اما همه سیگنال هایی که او و اطرافیانش در مجلس به نمایندگان مخابره کردند، حکایت از تمایل او برای ریاست لاریجانی می کرد.
همه این عوامل یعنی بازی دو روی لاریجانی، نرم شدن احمدی نژاد در برابر تعریف و تمجیدهای لاریجانی و مشاوره های غلط اطرافیان وی، لجاجت های حامیان آقای حداد عادل و اعتماد غلط ما به قول های لاریجانی در سال اول مجلس هشتم، سبب شد تا علی لاریجانی به قدرت برسد و با ترفندهایی آن را تا امروز حفظ کند.
بنابر این بر خلاف آنچه در حال حاضر توسط برخی اطرافیان و جریان رسانه ای حامی آقای احمدی نژاد القا می شود که احمدی نژاد همیشه مخالف لاریجانی بوده و علی لاریجانی همواره گزینه مطلوب مدیریت عالی نظام برای حضور در ریاست مجلس بوده و الان هم همان ها برای حفظش در این مقام، تلاش می کنند، واقعیت این است که احمدی نژاد در سال ۸۷ به دلایل مختلفی برای ریاست لاریجانی تلاش موثری کرد و مخالفتی با آن نداشت. البته ایشان و تیم همراه شان هم از سال دوم، حاضر به حمایت از لاریجانی نشد.
شاید گفته شود که ملاک حال فعلی افراد است، بله تردیدی در این نیست. بحث بر سر این است که حضور علی لاریجانی در راس مجلس از آن روز تا امروز، برآمده از خواست عالی ترین مقامات سیاسی کشور نیست، بلکه محصول تلاش ها و تمایل شخص احمدی نژاد است. بدیهی است که سخن درباره لاریجانی سال ۸۷ است و نه لاریجانی سال ۹۶ کما اینکه احمدی نژاد سال ۸۷ با احمدی نژاد این روزها متفاوت است. احمدی نژاد آن روزها دو بار به مثل رسایی گفت: ما آمده ایم تیرها به ما بخورد نه رهبری اما حالا تیرهای ملامت حمایت از احمدی نژاد به چه کسی می خورد؟!
نمیدانم منظور آقای رسایی از تیرهای ملامت حمایت از احمدی نژاد دقیقا با چه کسی است؟؟!! اگر خدای ناکرده منظورش با رهبری معظم است که باید گفت که چرا حمایت از اشخاص تا اینحد برای شما مهم است؟!! و شماییکه خود را ذوب در ولایت میدانید حاضر میشوید به رهبر جسارت کنید مگر امام راحل از ابتدا تا انتها از دولتهای بازرگان و بنی صدر حمایت نکرد؟؟!! اصلا مگر تداوم و بقای آن دولتها منوط به حمایت رهبر نبود؟؟!! یا مگر رهبر فعلی ما حامی دول هاشمی و خاتمی و احمدی نژاد نبود ؟؟!! حال چرا باید بخاطر اشتباهات گاها اجتناب ناپذیر دولتها بیاییم حمایت رهبری که لازمه ی مشروعیت هر دولتی هست را مستحق تیر ملامت بدانیم؟! ننگ باد بر مدعیان دروغین مهر و عدالت گستری و یا اصلاحات مردم سالاری!!!!!