به گزارش ماسال نیوز؛ هفته نامه راه ۵۷ در شماره جدید خود ماجرای جالبی از حمله به یک امدادگر هلال احمر در خیابان های تهران در جریان فتنه ۸۸ را به قلم عباس ملکی معاف روایت کرده است:
علیرضا ستاری امدادگر هلال احمر است. در روز عاشورا به عنوان امدادگر همراه تیم هلال احمر در یکی از خیابانهای تهران مستقر هستند.
وظیفه آنها مثل همیشه کمک به مصدومان و حادثه دیدگان احتمالی در حوادث گوناگون است
وظیفهای که چپ و راست و بالا و پایین و سیاهوسفید نمیشناسد.
نیروهای نظامی و انتظامی در روز عاشورا، با دستور از بالا، از حمل هرگونه سلاح گرم منع شده بودند تا خداینکرده حادثه دلخراشی رخ ندهد.
یکی از همین مأمورین انتظامی سوار بر موتور در حین عبور از خیابان شلوغ از کنار اغتشاشگران، در اثر چوبی که لای چرخ موتورش میگذارند به هوا پرتاب و محکم به زمین میخورد. اغتشاشگران سمت موتور او میروند و باک بنزین موتورش را در میآورند و به سر مأمور میریزند و او را زندهزنده آتش میزنند!
علیرضا که نظارهگر این اتفاقات هست دیگر تاب نمیآورد. برای نجات مأمور، حرکت میکند به سمتش.
یکی از امدادگران، دست علیرضا را میگیرد و میگوید:«این کار خودکشیست، نرو»
اما علیرضا بیتوجه به او، فقط به فکر انجام وظیفه خود و نجات جان یک انسان است. به سمت مأمور شعلهور از آتش حرکت میکند، کاپشن هلال احمر خود را در میآورد و روی مأمور میاندازد تا آتش را خاموش کند، خودش هم دچار سوختگی میشود اما به کار خود ادامه میدهد. در همین حال کمی آنطرفتر اغتشاشگران فرد دیگری را به قصد کشت میزنند علیرضا نمیتواند نظارهگر باشد، میرود تا او را هم از زیر ضرب و شتم فتنه گران نجات دهد.
ناگهان فردی از میان جمعیت داد میزند: «این هم اطلاعاتی هست بزنیدش!!»
همین فریاد کافی بود تا یکی از اغتشاشگران، با میله آهنی محکم به سر علیرضا بکوبد. علیرضا با سر شکسته، به زمین میافتد و بیهوش میشود و دیگر چیزی یادش نمیآید.
مادر علیرضا که از فرزندش بیخبر است و نگران، پس از چند روز در یکی از بیمارستانهای تهران، پسرش را پیدا میکند.
علیرضا، جانباز شده است اما جراحات وارده آنقدر شدید است که علیرضا را پس از ۴ سال تحمل درد، در سن ۳۱ سالگی تسلیم مرگ میکند و دختر و پسر خردسالش را یتیم.
این داستان واقعی، گوشهای از اعمال و رفتار وحشیانه کسانیست که به خیال خود میخواستند نظام را ساقط کنند.
میخواستند حکومت را عوض کنند اما کسی به این فکر کرده است که حکومت ایده آل آنها چه حکومتی بود؟
فتنهگرانی که گردانندگان و حامیان اصلی آنها منافقین، عبدالمالک ریگی، سلطنتطلبها، بهاییها و رژیمهای آدمکش اسرائیل، آمریکا و عربستان بودند آیا ارمغانشان، چیزی جز حکومت داعش گونه میتوانست باشد؟!
فتنه را باید بیشتر و بهتر شناخت با همه ابعادش.
داستان علیرضا نشانه ایست که بدانیم سال ۸۸ داعشیهای وطنی هدفشان چیزی جز براندازی نظام و حکومت وحشیانه بر ملت مسلمان ایران نبود.
داعشیهای وطنی، آدم زنده را با بنزین میسوزاندند، امدادگران را میکشتند و اتومبیل حامل کودک سه ساله را هم به آتش میکشیدند!
حواسمان باشد؛ در پیچوخم تاریخ، جای شهید و جلاد عوض نشود.