دوشنبه ۰۵ آذر ۱۴۰۳ , 25 November 2024

تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۹۶
ساعت انتشار : ۷:۳۶ ق.ظ
چاپ مطلب
در گفتگو با جوان پر شور رشتی در سال های انقلاب مطرح شد؛

مهمانسرای استانداری فعلی گیلان، محل شکنجه‌های ساواک بود!/ با پیوستن افسرهای ارتشی عملا کمر طاغوت شکسته شد

مهدی جهاندیده آن روزها تقریبا ۲۵ ساله و کارمند بهداری بود که مهمترین سال های جوانی اش با روزهای پرماجرای انقلاب اسلامی همراه شد.

به گزارش ماسال نیوز به نقل از ۸دی، سال ها بود که مردم از ظلم‌ و ستم رژیم شاهنشاهی به ستوه آمده بودند و همه خواستار دریافت حقوق طبیعی خود بودند، منتهی حق خود را با نگرش اسلامی می خواستند.

امام(ره) با مبنای دینی در صف اول قرار گرفت و مردم را به سمت مسیر صحیح هدایت کرد و در نهایت همبستگی مردم منجر به پیروزی انقلاب اسلامی ایران در بهمن ۵۷ شد.

مهدی جهاندیده آن روزها تقریبا ۲۵ ساله و کارمند بهداری بود که مهمترین سال های جوانی اش با روزهای پرماجرای انقلاب اسلامی همراه شد.

 

 

در ادامه گفتگوی خبرنگار ۸دی با این جوان پر شور رشتی در سال های انقلاب را می خوانید.

۸دی: از حال و هوای مردم در سال های منتهی به انقلاب بگویید

آن روزها مردم برای رسیدن به آرمان های خود سختی های بسیار زیادی را تحمل می کردند، نبود کار، سوخت، آذوغه، و بسیاری از ناملایمات کمر مردم را خم کرده بود ولی این فشارها باعث نمی شد پشت همدیگر را خالی کنند.
ما آن زمان ها که جوان بودیم کمیته ای محلی راه انداخته بودیم که از همسایه ها و هم محلی ها مواد غذایی یا لوازم ضروری را جمع آوری می کردیم و به دست افراد نیازمند می رساندیم.

۸دی: ارتباط همسر و خانواده تان با فعالیت های انقلابی شما چگونه بود؟ اعتراضی نمی کردند؟!

روزی که به خواستگاری رفتم خانواده همسرم می دانستند که اهل انقلاب هستم و پس از ازدواج همسرم همیشه همراه انقلابی من بود.

ما یک گروه جوان مسجدی بودیم که همراه با همسرانمان نماز جماعت برگزار می کردیم و باهم تجمعات را تشکیل می دادیم مگر در جاهای خیلی حساس که احتمال درگیری وجود داشت که بدون همسرانمان می رفتیم ولی در بیشتر مواقع مشارکت مردها با همسرانشان بود.

**همسرم در تظاهرات علیه شاه هم پای من حضور داشت

همسر من و دیگر دوستان با وجود جو امنیتی و خطراتی که آنها را تهدید می کرد مردانه در تظاهرات شرکت می کردند.

یک روز در سبزه میدان قرار بود تجمع بکنیم ساعت حدود هشت، هشت و نیم صبح بود با همدیگر جمع شدیم تا یک مقدار مردم که جمع شدند پلیس های زمان شاه با گروه ضربتی به سمت مردم حمله کردند و من و همسرم در حین فرار از هم جدا شدیم‌.

هرکس به داخل کوچه ای فرار می کرد و بلافاصله که مردم صدای دویدن و تظاهرات را می شنیدند در خانه های خود را برای پناه دادن به ما باز می کردند و از ما پذیرایی می کردند ولی آن روز بخوبی خاطرم هست که من و همسرم از صبح تا ساعت ۱۰شب که موفق به تماس گرفتن شدیم از حال هم بی خبر بودیم.

۸دی: با توجه به نبود وسایل ارتباطی هماهنگی های تظاهرات و راهپیمایی ها چگونه انجام می شد؟!

روز و ساعت تظاهرات را در وسط جمع بصورت شعار اعلام می کردیم؛ آن موقع ها که تلفن نبود و پخش کردن اعلامیه هم خیلی سخت بود برای همین قرار بعدی تجمع را به وسیله شعار به هم می گفتیم که فردا کجا باشیم، مثلا همان جا در تظاهرات که یک نفر میگفت فرداشب هشت شب کاسه فروشان یا فردا هشت صبح سبزه میدان و بقیه به صورت شعار تکرار می کردند و زمان تظاهرات را اینگونه به گوش مردم می رسید‌.

**شعارها از تهران و با چند واسطه به ما می رسید

در آن روزها سازمان مشخصی نداشیم و شعارها یا بصورت خودجوش و مردمی مشخص می شد و یا مثلا از طریق اقوام یکی از دوستانم که در تهران بود تلفنی به ما می رسید و ما در سطح‌ رشت آرام آرام اعلام میکردیم. از تاریکی هوا استفاده می کردیم تا مأموران نتوانند به ما آسیب برسانند، شب ها لاستیک ها را آتش می زدیم، شعار می دادیم و تا ساعت ۱۲، یک نصف شب خواب و آسایش را از مأموران رژیم می گرفتیم. رشت شهر کوچکی بود همه همدیگر را می شناختند و پیدا کردن ما برای مأموران خیلی راحت بود.

**اوج تظاهرات در خیابان های سام و کوروش رشت بود

از غروب تظاهرات در همه محلات رشت شروع می شد اوج این تظاهرات در دو خیابان سردار جنگل که در گذشته به نام خیابان سام بود و خیابان تختی که همان کوروش سابق است بود، اکثر بچه ها در این دو منطقه تجمع می کردند و با رژیم استبداد مبارزه می کردند.

آن زمان ها در رشت سه چهار تا کلانتری بود که هرکس را می گرفتند به آنجا می بردند و بشدت می زدند و بعد با سر و صورت خونی و ورم کرده می انداختند بیرون که آثارش برای دیگران ایجا رعب وحشت کند.

**مهمانسرای استانداری فعلی، محل شکنجه های ساواک!

کسانی که خیلی در کلانتری ها سماجت می کردند و طاقت بیشتری داشتند یا برخی افراد دیگر را که می گرفتند می بردند در همین روبروی پارک شهر در قسمتی که الان مهمانسرای استانداری و دانشگاه است تحویل ساواک می دادند و در آنجا شکنجه می دادند و یا کمیته ضد خرابکاری را می گرفتند و به شهربانی که پاسگاه فعلی شهرداری است می بردند و شکنجه می دادند.

** آیت الله احسان پخش اعلامیه های حضرت امام را در اختیار ما می گذاشت

معمولا اعلامیه ها را آقای احسان بخش به چند نفر از ما می دادند و ما در جمع های خودی راحت و بدون ترس در مسجد یا بیرون توزیعمی کردیم، مثلا می گفتند ساعت فلان بیاید اعلامیه بگیرید ما می رفتیم و بین دوستان خودمان که آنها را می شناختیم تقسیم می کردیم بعد دیگر کم کم جسارت ما به جایی رسید که شبها داخل خانه مردم می انداختیم.

**متن اعلامیه های امام(ره) آرام بخش و نوید دهنده بود

اعلامیه های حضرت امام با آیات قرآن شروع می شد و از عاقبت ظلم سخن گفته می شد که نترسید خدا با شماست از خدا کمک بگیرید و به امید خدا شما پیروزید، نترسید این رژیم رفتنی است و این لکه سیاه از جامعه اسلام برداشته خواهد شد باهم و متحد باشید، این اطمینان امام روی مردم خیلی تاثیر داشت و باعث می شد مردم مصمم تر مسیر خود را ادامه دهند و کار را به اتمام برسانند.

**با پیوستن افسرهای ارتشی عملا کمر طاغوت شکسته شد

چند ماه به پیروزی انقلاب باقی مانده بود که رژیم کلافه شده بود چون اتحاد و تعداد مردم بیشتر از نیروهای ارتشی بود و از طرفی خیابان های اصلی کمتر بود و بیشتر کوچه پس کوچه بود که مردم از این طریق فرار می کردند یا به خانه های هم پناه می بردند، به همین دلیل کاماندوها برای ترساندن مردم ورود پیدا کردند.

**کماندوها راه فرار را باز می کردند

در یکی دیگر از تجمعات که فرار کرده بودیم و داخل خانه های بین لاکانی و سبزه میدان پناه گرفته بودیم نیروهای کماندویی را از منجیل برای دستگیری ما آورده بودند ولی آنها آنقدر فهمشان زیاد بود و آقا بودند که آمدند در خانه ها را زدند و گفتند ما آمدیم دیگر نترسید، مراقب شما هستیم تا راحت به خانه هایتان بازگردید.

مردم برخلاف‌ تصور از ابهت کماندوها نمی ترسیدند بلکه با مهربانی آنها را جذب می کردند. مثلا شعار می دادند بردار ارتشی خدانگهدار تو، یا برای آنها چای و شیرینی می بردند، کماندوها برنمیداشتند ولی وقتی دیدند مردم آنها را دوست دارند آرام آرام احساسات و عواطف آنها تحریک شد و جذب مردم شدند و با پیوستن افسرهای ارتشی عملا کمر طاغوت شکسته شد.

۸دی: به نظر شما مهم ترین ویژگی امام در رهبری انقلاب اسلامی چه بود؟!

هنر بارز امام(ره) از بین بردن ترس از دل مردم بود. ساواک در دل مردم وحشت انداخته بود، ولی امام خمینی باعث وحدت بین مردم شد، بسیاری از هموطنان در شهرهای مختلف شهید شدند و خون شهدا باعث اخت و انسجام بیشتر مردم شد و در نهایت قدرت رژیم شکسته شد و امام با اعلامیه های خود باعث امیدواری بیشتر و نوید دهنده پیروزی بود‌.

۸دی: از امام خمینی خاطره ای هم دارید؟!

بیش از ۱۰ بار حضرت روح الله را از نزدیک ملاقات کردم؛ یکی از خاطرات شیرین من برای زمانی است که نزد امام شعر خواندم و سرم را روی پای امام قرار دادم و ایشان من را مورد محبت خود قرار داد و در یکی از ملاقات های دیگر رفتم دست امام را بوسیدم اما امام چندین بار دستشان را کشیدند و دست نوازش بر سرم کشید.

 

۸دی: با تجربیاتی که در این سال ها داشته اید چه سفارشی به مردم و مسئولان دارید؟!

تاکنون هرکاری در هر موقعیتی که انجام داده ام وظیفه و توفیقی بوده است تا در حد توانم سهم کوچکی مسیر نظام جمهوری اسلامی ایران داشته باشم، خون شهدا باعث پایداری انقلاب اسلامی شده است و چشم‌ امید مستضعفین و آزادگان جهان به انقلاب است.

**مسئولین با خدمت به مردم مانع انحراف و ناامیدی از نظام اسلامی شوند

همه باید به دنبال ترویج الگوی انقلاب فرهنگی مدنظر امام(ره) در جهان باشیم؛ بنا بر سفارش امام راحل و تاکیدات مقام معظم رهبری باید با رعایت عدالت و خدمت به خلق، عدل نظام اسلامی در دنیا فراگیر بشود.

مردم ایران برای این نظام بسیار زحمت و سختی کشیده اند پس مسئولین هم باید بفکر مردم باشند و باعث ناامیدی جوانان این نسل نشوند.

 

 گفتگو از زینب شهبازپور