به گزارش ماسال نیوز؛ به نقل از رجانیوز: «به وقت شام» مخاطب را در سالن سینما میخکوب میکند و با هنرمندی قصهای از دل مهمترین جنگ سالهای اخیر روایت میکند. توان بالای حاتمیکیا در طراحی و اجرای میزانسنهای سخت در کنار بازیهای عالی این فیلم را به اثری بالاتر از استاندارد سینمای ایران مبدل کرده است.نظر منتقدان درباره شاهکار حاتمیکیا را در ادامه میخوانید:
به وقت شام
نجات ایلیوشین سینمای ایران
رضا کردلو
«به وقت شام» یعنی به وقت شام، یعنی به وقت این ۵،۶ سال، یعنی به وقت زمانه خود. یعنی فارغ نبودن از اتفاقاتی که اطرافمان میگذرد. یک کارگردان چگونه میتواند، عکسالعمل خود را نسبت به این اتفاقات نشان دهد؛ جز با فیلم ساختن؟! «به وقت شام» البته امتحان معرفت و مردانگی و کنار نیامدن با خود است. قصه کاپیتان حاتمیکیا که برای نجات ایلیوشین سینمای فروخفته در خود و بیخبر از عالم و آدم دست به کار میشود. باقی هم نسلانش نیستند؟ کجایند، نمیدانم. اما نیستند و حاتمیکیا تنهای تنهای تنها از میان کارگردانان هم دوره خود، هنوز «به وقت عمل کردن» را درک میکند.
حاتمیکیا «به وقت امروز» است. اما «به وقت شام»؛ که روایتی نو و تکنیکال و فراتر از سینمای ایران است از یک خاطره جمعی که احتمالا هیچکس تا سالها فراموشش نخواهد کرد. حتی آنهایی که بیتفاوت از کنارش عبور کردهاند؛ «تراژدی سوریه» و اتفاقاتی که خواه ناخواه گریبانگیر ماست. داعش و گروههای تکفیری. «به وقت شام» اعتقادیترین اثر ابراهیم حاتمیکیاست. پایه این اعتقاد «انتخاب» اوست. او انتخاب کرده خود را در کشاکش جدال گروههای سیاسی و اجتماعی داخل کشور تعریف نکند. او انتخاب کرده برای «اعتقاد» درباره تراژدی سوریه فیلم بسازد. درگیر شعار نشود. به ارتقای جهات فنی سینمای ایران اهمیت دهد. از زبان مفاهمه با دنیا استفاده کند. مردم را نشان دهد. به موضوع شکاف نسلی بپردازد و قصه داشته باشد. قصهای پرکشش که اجازه نمیدهد مخاطب ۱۱۰ دقیقه پلک چشم برهم بگذارد. فیلمی پرحادثه و پر از تعلیق و نشانهگذاریهای دقیق و فکر شده.
کاری که حاتمیکیا خوب بلد است. توان دراماتیزه کردن و ایجاد تعلیقهای فراوان در لوکیشنهای محدود است. این اتفاق اینبار در ایلیوشین تکرار شده است. تمایز «به وقت شام» البته سکانسهای پرتعداد خارجی هم هست. قوت سکانسهای خارجی نیز همتراز با فضای دراماتیک داخل هواپیماست و البته به جهت فنی و تکنیکی سختتر و پیچیدهتر. در همین زمینه بیتردید سکانس اولین تیکآف ایلیوشین در فرودگاه تدمر و تلاش ابتدایی برای نجات هواپیما یکی از کمنظیرترین سکانسهای خارجی در سینمای ایران است.
به وقت ابراهیم
یاسر فریادرس
بعضی وقتها در سالن سینما دوست داری فیلم زودتر تمام شود، نه به خاطر قصه حوصله سر بر یا ریتم کند ماجرا، اتفاقا با لحظههای نفسگیر فیلم روی صندلی میخکوب شدهای، ولی میخواهی زودتر قهرمان داستان را رها شده و آزاد از بحران فیلم ببینی.
«به وقت شام» به واسطه قهرمانهای دوستداشتنی و ضدقهرمانهایی منفور، به شدت مخاطب را درگیر فیلم میکند. احتمالا ارجاعات بیرون از فیلم هم به این موضوع کمک میکند اما مهم قدرت حاتمیکیا در خلق همین کاراکترهای واقعی است.
نترسیدن شاید امتیاز ویژه حاتمیکیاست که برعکس هم نسلهای خودش-که هر روز بیشتر عقبگرد میکنند و بیمایهتر میشوند- دست کم او را در تکنیک به روز کرده است. حتی اگر جلوههای ویژه «به وقت شام» در حد فیلمهای هالیوودی تر و تمیز نباشد جسارت او خشت اول یک حرکت رو به جلو در استفاده از این امکانات سینماست. آنهم با استفاده از نیروی جوان متخصص ایرانی به جای خرج دلار برای استفاده از تکنسین اسکاربردهی خارجی.
دیگر امتیاز حاتمیکیا اما این است که روی حرفش ایستاده است و ثبات روش خودش را دارد، حتی اگر بعضی «به وقت شام» را تکرار «آژانس شیشهای»، «موج مرده» یا «ارتفاع پست» بدانند و بعضی دیگر او و فیلمش را شعارزده بخوانند- و مگر در فیلمهای درجه یک هالیوودی هم کم شعار میبینیم؟- تعلیقهای به موقع، ریتم فیلم را لحظهای کند نمیکند اما زیاد شدن عنصر «تصادف» از ضعفهای زیر سایهی این لحظات نفسگیر است.
شاید اگر حاتمی کیا قرار بود یک قصه در دل یک آپارتمان را روایت کند درد سرش برای راضی کردن مخاطب خیلی کمتر از «به وقت شام» بود، اما او از تجربه فضای جدید واهمهای ندارد و اتفاقا از این تجربهها هم معمولا سربلند بیرون میآید و شاید دلیلش ربط مستقیم حس و حال امروز حاتمیکیا با فیلمهایش باشد. حس و حالی که با قاعده خاصش گاهی به سمت «گزارش یک جشن» می رود و گاهی «به وقت شام» تنظیم میشود.