به گزارش ماسال نیوز، رضا ربیعی فعال رسانه ای استان گیلان در یادداشتی به مناسبت ششم فروردین که زرتشتیان آن را زادروز زرتشت می دانند نوشت:
دو دسته از ملتها هستند که در مواجهه با حوادث تاریخی و فرهنگهای مهاجم از آنها تأثیر میپذیرند:
الف) ملتی که از خود “هویت مستقل” برآمده از یک “فرهنگ ریشهدار” ندارند.
ب) ملتی که به رغم برخورداری از فرهنگ غنی، اما به واسطه تحولات تاریخی، و یا بیکفایتی متولیانش، فرهنگش مورد تاراج قرار گرفته و از کفاش ربوده شده باشد. چنین ملتی، ناگزیر خواهد بود که هویت خود را از فرهنگهای وارداتی یا فرهنگهای مهاجم، عاریت بگیرند. در این صورت، ممکن است یکی از دو اتفاق بیافتد:
۱- هضم و استحاله کامل در فرهنگ جدید، که در این صورت، جز به واسطه هویت و شناسنامه فرهنگ جدید، هویت مستقلی برای آن نمیتوان قائل شد.
۲ – اخذ فرهنگ جدید و الحاق آن به ریشههای به جا مانده از فرهنگ خود با هدف “تجدید حیات فرهنگی و تمدنی” خود.
تفاوت این دو، روشن است، اولی، فاقد ریشه مستقل خواهد بود، او موجودیت خود را به ریشه فرهنگ جدید، پیوند میزند، نوزاد حاصل از این پیوند، ماهیتی ثانوی دارد. اما در حالت دوم، به دلیل وجود ریشه، فرهنگ جدید به این ریشه موجود، پیوند میخورد، حاصل این پیوند، تولد نوزادی تحول یافته است که بخشهای مهمی از ماهیت اولیه خود را حفظ نموده است.
ایران عزیز ما، از جمله تمدنهای دیرپا و کهنی است که در کنار معدود تمدنهای باستانی، تحولات و حوادث بسیاری را از سر گذرانده است برخی تمدنها به واسطه این حوادث، بهکلی محو شدند، برخی در دیگری هضم شدند، اما ایران از جمله تمدنهایی بوده است که به رغم همه حوادث و طوفانهای زمانه، اسیر سنت “هضم و استحاله نگردید بلکه چونان آهن در کوره حوادث گداخته شد و با ضربات پتک تحولات که بر پیکرش نواخته شد، “فولاد” درونش متولد شد!
ایران میراث دار تمدن چند هزار ساله ادوار متعدد بوده است و از هر دورهای، ضمن آنکه زخمی بر تن دارد، میراثی از هر دوره به همراه دارد، از جمله:
در دوره ساسانیان، از یک سو فساد و تبعیض دربار و از سوی دیگر فقر و ستم طبقاتی حاکم بر توده مردم و از سوی سوم، ظهور فرهنگ اسلام در مجاورت ایران، دستبهدست هم داد تا تحول شگرفی که ایران و ایرانی سالیان متمادی انتظارش را میکشید، رقم بخورد و آن الحاق فرهنگ جدید بر ریشه و بقایای فرهنگ ایران بود.
تصادم این دو فرهنگ باهم، حوادث غیر مترقبهای را رقم زد:
۱-ایران که تا قبل از آن، در مقابل قدرتهای بزرگی چون روم، شکست نخورده بود، این بار اما در کمال ناباوري در برابر یک تمدن نوبنیاد ۱۵-۲۰ ساله تسلیم شد و نتیجه جنگ را واگذار کرد.
این شکست بیش از آنکه ریشه در زوال قدرت نظامی ایران داشته باشد، حاکی از پذیرش و تسلیم در برابر فرهنگ قوی اسلام توسط مردم هوشمند ایران بود. ایرانیان سالها پیش از این جنگ، آوازه اسلام و تعالیم حیاتبخش آن را شنیده بودند:
– مساوات در برخورداریهای اجتماعی و مساوات همه اقشار در برخورداری از علم و سواد
– یکتاپرستی مسلمانان و مقایسه آن با تعالیم زرتشت و مزدک و مانی
– برابری حاکم و رعیت در برخورداری از مواهب زندگی
-از روابط اخلاقی و انسانی حاکم بر زندگی مسلمانان
و…
که از همه این مظاهر عالی، در دربار شاهان منتهی به ساسانیان خبری نبود، لذا این جنگ بهانهای برای پذیرش اسلام توسط ایرانیان شد.
۲-تحولات فرهنگی حاصل از امتزاج این دو فرهنگ، از این پس، شتابی روزافزون گرفت:
الف) در زمینه ادبی، نوادر و نوابغی چون فردوسی، مولانا، سعدی، حافظ و دهها نادره دیگر ظهور یافتند – که یک نمونه از آنان را در دوره پیش از اسلام سراغ نداریم – و اکنون به عنوان نوابغ فرهنگ و هنر ایران در سطح جهانی شمرده میشوند.
ب) در زمینه علمی نوابغی چون خوارزمی، ابن سینا، فارابی، زکریای رازی، ابوریحان بیرونی، خیام خواجه نصیرالدین طوسی و… این دانشمندان، اولاً، غالباً در علوم متعددی متبحر بوده، ثانیاً علاوه بر اینکه اروپا علوم و تکنولوژی خود را مدیون آنان میداند، هماکنون نیز برخی از آثار و نظریات آنان در مراکز علمی جهان تدریس میشود.
اما اسامی برخی دانشمندان ایران باستان، به قرار زیر است:
(در دوره هخامنشی)
– اسکیلاس دریانورد، مکتشف و مهندس قنات
– ستاسپ دریانورد و مکتشف
– آرتاخه مهندس و سازنده کانال
” اروپا، علم و تکنولوژی خود را مدیون مسلمانان میداند. ”
اما درباره علوم و فنّاوری که غرب اکنون مهد آن است، نظر شما را به اعترافات دانشمندان و مورخان غربی جلب میکنم:
دکتر گوستاولوبون دانشمند مشهور فرانسوی مینویسد:
” در قرن نهم و دهم میلادی یعنی همان وقتی که تمدن اسلامی در اندلس (مرکز حکومت مسلمین در اروپا) در نهایت درجه ارتقاء و اعتلاء بوده است، مراکز علمی اروپا عبارت بودند از قلاع (قلعهها) ناهنجار و ضخبمی که در آن قلاع، اربابها و امرای ما اروپائیان به حالت نیمه وحشی بسر برده و افتخار مینمودند که دارای خط و سواد نیستند…”
ایشان همچنین مینویسد:
“در سال ۱۱۳۰ میلادی دارالترجمهای در طلیطله (یکی از کشورهای اروپا) تحت ریاست اسقف اعظم رایمند تأسیس شده و تمام کتب مشهور علمای اسلام را از عربی به لاتینی شروع به ترجمه نمودند و از این ترجمهها موفقیت کاملی حاصل گردید یعنی چشمهای اروپائیان از این کتب باز شده و دنیای تازهای را توانستند به نظر بیاورند و این دارالترجمه …کتب محمد زکریای رازی، البقاسیس ابن سینا، ابن رشد اندلسی که از علمای اسلام بودند به لاتین ترجمه نمودند…”
ارنست رنان، فیلسوف شهیر فرانسوی میگوید:
“آلبرت کبیر هر چه داشت از ابن سینا، دانشمند اسلامی گرفته و سن توماس، فلسفهاش را از ابن رشد اندلسی، عالم اسلامی اخذ کرده است.”
مسیو سدیلو، مورخ مشهور فرانسوی میگوید:
“ترقی تمدن امروز اروپا، مرهون دانشگاهی است که اسلام در سراسر شرق و غرب منتشر ساخت و حقیقتاً باید اعتراف کرد که مسلمین استادان اولیه ملل اروپا بودهاند.”
“درابر”، مورخ آمریکایی مینویسد:
“دانشمندان مسلمین در اغلب علوم قدیمه و جدیده دست داشتند و آنها را در علوم مکانیک و موازین مایعات هیدروستاتیک علم مرتبات و حرکات اولیه دینامیک، حل مسائل علم شیمی و فیزیک و مباحث تقطیر و تصعید و تذویب و تصفیه، مهارتی کامل بود.”
“لیبری” دانشمند مشهور فرانسوی میگوید:
“اگر اسلام و مسلمین در تاریخ پیدا نمیشدند حیات علمی اروپا تا چند قرن عقب میافتاد.”
قرآن در ۱۴۰۰ سال پیش بر کروی بودن زمین اذعان کرده است، اما ببینید وقتی گالیله، مخترع ایتالیایی در قرن ۱۷ میلادی بر پایه نظریه کپرنیک قائل به کرویت زمین شده بود، آنچنان مورد لعن و نفرین و تکفیر طبقات مختلفه اروپا، مخصوصاً کشیشان واقع شد که ناچار شد برای حفظ جان خود در حضور پاپ در یک مجلس رسمی از گفتار خود توبه کند و سخنان خود را خلاف حقیقت و واقعیت بداند! (جالب اینکه کپرنیک نظریه خود را از مطالعه آثار دانشمندان مسلمان اقتباس کرده است!)
در صنعت و تکنولوژی نیز (که مولود علم است) اروپائیان قرنها از مسلمانان عقبتر بودهاند، از میان دهها تکنولوژی فقط به “ساعت” بسنده میکنم:
زمانی که در سراسر جهان از تمدن و صنعت اثری نبود، اولین اثر بزرگ صنعتی را که ساعت بود در زمان هارون الرشید، مسلمانان ایجاد کردند و هارون آن را برای “شارلمان”، پادشاه فرانسه به عنوان هدیه فرستاد ولی به قول یکی از مورخین بزرگ اروپایی، هنگامی که آن ساعت را در پاریس پایتخت فرانسه نزد شارلمان بردند نه تنها در آن مجلس و بلکه در سرتاسر فرانسه یک نفر یافت نمیشد که از چگونگی ساختمان و ساخت آن ساعت سر در بیاورد بلکه آن مورخ مینویسد:
“هنگامی که آن ساعت را که زنگ هم میزد، بالای کاخ سلطنتی نصب کردند و برای اولین بار صدای زنگ گوشخراش آن بلند شد، ناگاه درباریان دیدند که مردم پاریس با بیل و کلنگ به طرف کاخ شاه حمله ور شدند، شاه عدهای را فرستاد تا علت تهاجم مردم را بپرسد، جمعیت در پاسخ او گفتند: ما سوء قصدی نسبت به شاه نداریم علت حمله عمومی ما این است که سالیان درازی است که از کشیشان خود میشنویم که شیطانی ما را اغوا کرده و به کارهای زشت وامی دارد و اینک ما دانستیم که آن شیطان در میان آن ساعت است زیرا اگر شیطان در میان آن ساعت جای نداشت پس از کجای آن، صدای زنگ بلند میگردد؟!…”
ملاحظه شد که اولاً اگرچه علم و تکنولوژی از دستاوردهای فرهنگ و برای آسایش ابنای بشر است اما پس از اینکه تدوین و تولید شد، به دلایل مختلف در پشت مرزهای ملی و جغرافیایی محصور نمیماند و به مقولهای فراجغرافیایی بدل میشود.
ثانیاً فرهنگ نیز از همین سنخ علم و تکنولوژی است که وقتی در خاستگاه خود به کمال و پویایی و باروری رسید، راه خود را به فرامرزها پیدا میکند.
بر این اساس، اسلام در هر دو مورد با نگاه ایجابی مواجه شده است ازجمله:
– در کلام پیامبر اسلام (ص) است که فرمودند: “علم را بجویید هرچند در چین باشد.”
– یا اینکه فرمودند: “حکمت را بجویید اگرچه از زبان منافق باشد. ”
– و نیز: “علم آموزی بر هر مسلمانی واجب است.”
– آنقدر که در باره علم و عقل و اندیشه در قرآن آمده است در هیچ مکتبی نیامده است بطوری که پرفسور هانری کربن فرانسوی میگوید: “اگر دین محمد خرافی بود و اگر با تفکر و اندیشه مخالف بود اینقدر به اندیشه و علم دعوت نمیکرد به طوری که در قرآن بیش از ۹۵۰ بار به علم، عقل و اندیشه دعوت شده است.”
– و نیز اسلام در مواجهه با برخی مظاهر فرهنگ از تمدنهای دیگر، نه تنها مقاومتی نکرده است بلکه آن را امضا کرده است، موارد آن متعدد است به عنوان مثال:
– آیین نوروز ایرانیان را به عنوان یک رسم پسندیده و دارای مظاهر زیبای انسانی پذیرفته است.
– تاکتیک دفاعی ایرانیان را در حفر خندق برای دفاع شهری و… به استخدام خود درآورده است.
– حتی بر برخی رسوم اعراب جاهلیت نیز صحه گذاشته است!
اینکه ملاحظه میشود برخی تلاش دارند اسلام را با علم و صنعت و پیشرفت در تضاد و تزاحم معرفی کنند، از این رهگذر، آنان اهداف فرهنگی، سیاسی، اجتماعی خاصی را دنبال میکنند کما اینکه مقوله “اسلام هراسی” و “اسلام ستیزی” در غرب، ریشههایی چند صدساله دارد که اسلام ستیزی وارداتی به ایران نیز نمودی از همان شاخه غربی آن است که البته ریشههای تاریخی آن را میتوان در رفتار برخی خلفای اموی، مروانی و عباسی جستجو نمود. (که برخی تعمداً تلاش دارند این رفتارها را به اسلام منتسب نمایند.)
با این دیدگاه، نگرش قومی به فرهنگ از حیث خاستگاه و نیز به لحاظ سنخیت همه عناصر فرهنگي با آن قوم، یک امر پذیرفته شده است اما امروز تبادل فرهنگی بین ملل همان قدر پذیرفته شده است که تبادل علمی و تکنولوژی!
مقاومت در برابر هر یک از این دو، نه “ممکن” است و نه “مطلوب”!
اسلام همه مرزهای جغرافیایی را درنوردیده است.”
در بخش پایانی این مقاله در بیان این موضوع هستیم که اسلام به عنوان پدیدهای فرهنگی نه تنها جغرافیای پیرامونی خود از جمله ایران قدرتمند را مقارن ظهور خود تحت تأثیر و نفوذ خود درآورد بلکه این تأثیر گذاری در بستر تاریخ هیچ گاه متوقف نشده و اکنون در قرن ۲۱ همه جوامع انسانی را تحت تأثیر آموزههای خود قرار داده است خصوصاً نفوذ آن در اروپا و آمریکای شمالی با تفاوتهایی ملموستر همراه است:
“برنارد گوارد”، مقام امور مذهبی در وزارت کشور فرانسه میگوید: پدیده گرایش به اسلام (در فرانسه) از سال ۲۰۰۰ قابل توجه و چشمگیر است و ماهیت تغییر آیین عوض شده است!”
با این روند رو به فزونی گرایش ملل اروپا و آمریکا به اسلام، پدیده “اسلام هراسی” توسط امپراطوری رسانهای غرب و سینمای هالیوود و پروژههای مداخلات سیاسی، نظامی و اقتصادی غرب در جهان و منطقه، کاملاً قابل توجیه است.
* گزارشهای موجود در منابع تاریخی بخوبی حاکی از این است که ایرانیان، اسلام را نه به اکراه و اجبار، بلکه اختیاری و بر اساس نبوغی -که در آن سرآمد همه ملل جهان است- پذیرفتند، ولی اروپا با ۷ قرن فاصله نسبت به ایرانیان، اسلام را پذیرفت، اما در مقابل، مانعی به نام کلیسا و با ایجاد جنگهای صلیبی، موقتاً از گسترش آن در اروپا ممانعت به عمل آورد تا اینکه در دهههای منتهی به سال ۲۰۰۰ و حادثه ۱۱ سپتامبر – که بار دیگر اسلام خواهی در غرب شتاب یافت – مجدداً جرج بوش پسر، به بهانه جنگ با تروریسم در افغانستان (در سال ۲۰۰۱ م.) و به بهانه مقابله با سلاحهای کشتار جمعی در عراق (در سال ۲۰۰۳ م.)، از احیای مجدد پروژه “جنگهای صلیبی” پرده برداری کرد!
۲ ) فرهنگ یک ملت، ریشه در یک دوره تاریخی خاص ندارد، مثلاً اشتباه است اگر فرهنگ ایرانی را در ۲۵۰۰ سال پیش و فقط در دوره هخامنشیان جستجو نماییم. با چنین نگرشی، خواسته یا ناخواسته، فرهنگ را موجودی “متحجر، واپسگرا، ایستا و محصور در زمان” معرفی نمودهایم که آیندگان در ایجاد و سیر تحول آن هیچ نقشی ندارند بلکه فقط تقلید کورکورانه مینمایند! بلکه فرهنگ، برآمده از تحولات تاریخی بوده، به مانند یک موجود زنده، مراحل رشد و بلوغ و زایش را طی میکند و بر غنای آن افزوده شده، پیرایههایش، زدوده میشود!
با چنین نگاهی است که یک فرهنگ، به سان علم و تکنولوژی، به سراغ ملل دیگر میرود و خود را عرضه میکند و در صورت برخورداری از عناصر قدرتمند، در زندگی آنها نیز رسوخ مینماید.
امروز باستان گرایی محض، صرفنظر از سیر تحول فرهنگ ایرانیان، رمقی برای عرض اندام ندارد، باید واقعیتهای فرهنگی را پذیرفت، ایجاد جدال تصنعی بین فرهنگ باستان و عناصری متأخر فرهنگ ایران، هیچ نتیجه مثبتی به دنبال نخواهد داشت، و اگر بنا بود این رفتار، پاسخ دهد اکنون و پس از چندین قرن تلاش برخی ملی گرایان، میبایست شاهد کنار رفتن عناصر متأخر فرهنگ ایرانیان میبودیم، در حالی که عکس این قضیه صادق بوده است، یعنی به لحاظ ایجاد جدال نابرابر بین بخشهای متقدم و متأخر عناصر فرهنگ ایران و به رغم خواست و اراده برپا کنندگان این جدال، آن که مقهور و منزوی گردیده، بخشهای متقدم بوده است!
۳) دین نیز از جمله مقولهها و پدیدههایی است که مرزهای جغرافیایی نمیشناسد زیرا موضوع دین، انسان و “مردم” است، نه “ملت” خاص، نژاد خاص، زبان خاص و…
“یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبایل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم ” سوره حجرات آیه ۱۳
“ای مردم! ما شما را از یک مرد و یک زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.”
القای اینکه: اسلام؛ دین اعراب است و دین ایرانیان، زرتشتی است، همان قدر بی پایه و مردود است که گفته شود: “علم و تکنولوژی، یک پدیده غربی است و علم و تکنولوژی ایرانیان، همان است که خود تدوین و تولید و ابداع کنند!!”
کسانی که مدعی هستند که دین اختصاصی ایرانیان، زرتشتی، مزدکی و مانوی است، یا با مفهوم “دین” بیگانهاند یا ایرانیان را ملتی فاقد شعور پویا و خلاق میدانند که در ۲۵۰۰ سال پیش جا ماندهاند!
جالبتر اینکه این دسته از جمله اشکالاتی که بر اسلام وارد میکنند این است که:
– اسلام دینی است که مربوط به ۱۴۰۰ سال پیش است در حالی که دینی که خود معرفی میکنند مربوط به حتی بیش از پنج هزار سال پیش از میلاد مسیح میدانند! و برخی نیز ظهور زرتشت را بین ۶۰۰ تا ۱۲۰۰ سال پیش از میلاد میدانند.
وقتی حتی در اصالت و زمان ظهور زرتشت، در منابع موجود تشکیک وجود دارد، ایجاد درگیری بین آن و آیین اسلام با این همه آثار و نتایج در ۱۴۰۰ سال و ۱/۵ میلیارد مسلمان، نتیجهای روشن و قابل پیش بینی خواهد داشت، در حالی که حاصل ۷۰۰۰ سال قدمت زرتشت، حدود ۳۰۰ هزار پیرو در ایران، هند و برخی کشورهای دیگر است!
کسانی که برای دین، حوزه جغرافیایی، قائل هستند چنانچه در ادعای خود صادقاند، باید بتوانند به سؤالات زیر پاسخ دهند:
* تمامی ادیان بزرگ و موجود جهان اعم از یهودیت، مسیحیت و اسلام، از شرق آسیا (خاورمیانه) برخاستهاند:
الف) چرا غالب پیروان ادیان یهود و مسیحیت، از ملل اروپا و آمریکا و… (خارج از منطقه ظهور آن) هستند؟ (چرا چنین تعصب ملی گرایانه نسبت به مقوله دین، در آنها وجود ندارد با اینکه سابقه ملی گرایی در آنها چه بسا قدرتمند از ایران بوده و برای این حس ملی گرایی هزینه سنگین برپایی دو جنگ جهانی را در کارنامه خود دارند اما با پدیده دین هیچ گاه چنین برخوردی خشن نداشتهاند الا در جنگهای صلیبی که با وساطت کلیسا به عنوان رقیب دینی اسلام درگرفت اما در عمق تاریخ جا ماند. اکنون اما رگههایی از آن نه بین کلیسا و اسلام و نه بین اسلام و ملتها بلکه بین دولتهای استکباری و اسلام مترقی در جریان است. بی شک این جدال نیز به فرجامهای پیشین منتهی خواهد شد و اسلام همچنان مرزها را درخواهد نوردید.)
ب) چرا با وجود سابقه دین زرتشت در ایران، ۹۸درصد مردم آن مسلمانند؟
ج) چرا با وجود اینکه ادیان مزدکی و مانوی، ادیان متأخر نسبت به زرتشتی هستند، اما از آنها نام و آیین و پیروانی وجود ندارد؟ و چرا آنها را تبلیغ نمیکنید؟
د) اگر آیین زرتشتی، دینی مترقی و برای همه زمانهاست، چرا برخلاف اسلام که ۱/۵ میلیارد پیرو دارد، اما زرتشت فقط ۳۰۰ هزار پیرو دارد؟
۴) عدهای پا را فراتر گذاشته، بر کوروش، لباس پیامبری میپوشانند و سعی دارند چنین پیامبری را در مقابل دین اسلام علم نمایند!
عین اشکالات مندرج بر بند ۳، بر معتقدان این تفکر نیز وارد است!