ماسال نیوز: ما یک قلب مریض داریم، یک «فی قلوبهم مرض» که اولی را پزشکان آنژیوگرافی میکنند، لیکن طبیب دومی، ملت است که در ۹ دی شعار داد: «تاجر ورشکسته، برگرد به باغ پسته».
اول به احترام «آقا»، دوم به حرمت قانون، سوم به رعایت حال عدالت و دستگاه قضا، چهارم به خاطر نیاز مبرم کشور به کار و وحدت و آرامش، پنجم به پاس نصایح استاد گرانقدر حاج حسین آقای صفارهرندی عزیز، ششم به حفاظت و پایبندی پای این جمله شریف سید شهیدان اهل قلم که «در جمهوری اسلامیآزادی برای همه هست، الا بچه حزباللهیها» و هفتم به خاطر خود سعید تاجیک، عهد کرده بودم قلم را غلاف کنم و تا آخرین روز گذراندن زندان برادر جنوب شهریام، کمپوت باز نکنم برای این زندانی.
قسم میخورم خدا را که در این «عهدنامه مقدس» هرگز بیم نداشتم از طعنه دوستان که؛ فلانی هم بابا، آخر بیمعرفتهای روزگار است!
اما همین جا با ذکر «آنژیوگرافی… و ما ادراک آنژیوگرافی؟!» میشکنم عهدم را، البته نه با خامنهای و خون شهدا و عدل و قانون و آملی، اژهای، هرندی، آوینی و دیگر عزیزان، بل با خودم! که قشنگ گفت: «هزار وعده خوبان، یکی وفا نکند»!
باش تا حاج سعید قاسمیریشش را بتراشد… و باش که من تنها رها کنم سعید تاجیک را حتی در زندان مقدس جمهوری اسلامی! اگر بنا به آنژیوگرافی آقازادههاست، بچه حزباللهی نه زیر برف میماند و نه زیر حرف!
ما یک قلب مریض داریم، یک «فی قلوبهم مرض» که اولی را پزشکان آنژیوگرافی میکنند، لیکن طبیب دومی، ملت است که در ۹ دی شعار داد: «تاجر ورشکسته، برگرد به باغ پسته».
بعضیها مصداق «فی قلوبهم مرض»اند. این فقط قلب مریض است که تقلب میخواند انتخابات باشکوه ۴۰ میلیونی ملت ایران را.
«فی قلوبهم مرض» در جبهه از ایستگاه صلواتی جلوتر نمیرفتند اما همان سالهای جنگ، خط مقدم تورنتو را فتح کرده بودند با اسکی. فتنه ۸۸ هم بودند اتفاقا. رفته بودند جلوتر از خط مقدم در آغوش آمریکا و اسرائیل.
در بدن «فی قلوبهم مرض» بعید میدانم ترکشی وجود داشته باشد. چیزی اگر هست گلوله منیت است و کرم هزارپای خودبرتربینی. کرمیکه از درون میخورد و گلولهای که از بیرون شلیک میشود به سینه ۴۰ میلیون رای.
به این نمیگویند «مرض»، میگویند «تمارض». به این نمیگویند «مریض»، میگویند «تبعیض».
راستی حیف فحش که حرام بعضیها شود! برای خاندان تکبر هنوز فحشی آفریده نشده که بیانگر عمق نفرت ما باشد از «فی قلوبهم مرض». اهل فن باید تدبیری کنند!
برای هر زندان و هر زندانی و زندانبانی، بازجویی تا به جای حساس خود میرسد، عدالت نفس تازه میکند، مگر اینکه نام پدر تو فلان باشد. کافی است دامت پدرت هزار کیلومتر برکاته داشته باشد تا ناگهان قلبت محتاج آنژیوگرافی شود!
زندانی چک، زندانی ارز، زندانی عرض و ناموس، زندانی منافق، زندانی حزباللهی، زندانی وبلاگنویس… اینها هیچ کدام قلبشان حتی در اوج بازجویی نیازمند آنژیوگرافی نمیشود اما مساله اینجاست؛ بابای «م- ه»، آقایهاشمیاست.
باور کنید من ماندهام اساسی! فک و فامیل ما هر وقت پاراگراف مریضیشان به چند کیلومتری عناوین دلهرهآوری مثل آنژیو، گراف، (حالا یا اینور آنژیو، اونور گراف یا بالعکس!) اتاق عمل، لوله در قلب و… میرسد یا ریغ رحمت را سر میکشند یا مثل «عمو رحمت» با مرگ و زندگی دست و پنجه نرم میکنند.
یادش بخیر! ایام آنژیوگرافی و اون یکی گرافی عمو رحمت ملاقات ممنوع بود، کلی لوله در چیزش بود، چند هفته بستری بود، کلی وزن کم کرد، قیافه عوض کرد، دست به عصا شد، هر ننه قمری را بعد از عمل، راه نمیدادند ملاقات!
من ماندهام این آنژیوی تبعیض، چگونه گراف شده بود که اتاق عمل شده بود اتاق کنفرانس! کم مانده بود حضرت دامت برکاته با آقازاده آنژیو قایم باشک بازی کند یقین عدالت را!
غلط نکرده باشم، حاجسعید که نباید ریشش را بتراشد هیچ، بل این قلب فرشته عدل است که نیاز دارد به آنژیوگرافی! خرسگندهها را مگر با کتک، با همان کشیدههای آبدار حاج احمد، آدم کنی و الا آنژیو میشوند، بیآنکه آنژیو شوند و هنگام گراف، قاه قاه میخندند به پاراگراف عدالت!
و اما قلب سعید تاجیک؟!
آقا سعید جبههها «فی قلوبهم مرض» نیست. این روزها در کنج زندان، واقعا قلبش درد میکند. ندید میگویم قلبش درد میکند.
آه! شب جمعهای رفتم بهشت زهرا(س). پنجشنبهها نمیشد بهشت زهرا(س) بروم و سعید را نبینم. یک روز با خانمش آمده بود.
گفتم: خانم تاجیک! این آقا سعید شما کار و زندگی ندارد که هر هفته پنجشنبهها میآید بهشت زهرا(س)؟
گفت: من سعید را مثل قلبم میشناسم. یک هفته بگذرد و بهشت زهرا(س) نیاید، قلبش میگیرد. کارش اینجاست، زندگیاش، خانهاش اینجاست، عشقش، آرامشش، خاکش، خونش، همه دار و ندارش بهشت زهرا(س) است. این شهدا را میبینی! سعید با اغلبشان خاطره دارد، با اغلبشان زندگی کرده، با اغلبشان جنگیده، با اغلبشان خندیده، با اغلبشان گریه کرده و با اغلبشان تا دم در بهشت رفته. هر کسی دیوانه جایی است و سعید من، همسر من، عشق من، مجنون بهشت زهرا(س) است.
آقای آملیلاریجانی! جناب بازجو! آهای دکتر آنژیوگراف! حالا که این همه راحت گراف آقازادهها آنژیو میشود و تقریبا هر کی هر کی است، میشود اجازه دهید پنجشنبهها دیوانه بهشت زهرا(س) ۲ ساعت مرخصی بیاید بهشت زهرا(س) و قلبش را با خاک قبور دوستان شهیدش آنژیوگرافی کند؟!
آه! سال ۷۸ هر وقت به سعید تاجیک زنگ زدم که فلان جا شلوغ شده، از خانه نیمبند ۵۰ متریاش در شهرری، کوبید و آمد. سال ۸۸ هم! هر وقت زنگ زدم؛ آقا سعید! امشب سخنرانمان کلاس گذاشته…، هنوز جملهام کامل نشده، خودش را با موتور میرساند مراسم.
آن ۸ سال پای کار بود، این ۸ ماه پا به رکاب بود. راهیان نور، راوی بود و میخنداند و میگریاند. دانشجویان این مرز و بوم باید معرفت داشته باشند و شهادت بدهند؛ راوی مثل او نیامده و نخواهد آمد.
به ولای علی، به ولایت سیدعلی، اشتباه کردی برادر! به اینها حتی فحش هم نباید داد. فقط باید گفت: داد از این بیداد! داد از این تبعیض! فقط باید بهشت زهرا(س) رفت!
اینجا فرشته عدل، همان دیوکی است که خیال میکند، چون ترکش جنگ در قلب توست، پس باید قلب آن متقلب آنژیوگرافی شود!
آنژیوگرافی هم خاطره شد سعید! سعید… سعید… سعید! که نه معاون رئیسجمهوری و نه پسر عالیجناب! پنجشنبه بیتو فاز نداد بهشت زهرا(س). قلبم درد میکرد. هم قلب من و هم قلب مورچههای مزار بابااکبر که خرمای تو را هوس کرده بودند.
سعید! یک تار مویت را به کل این خاندان نمیدهم… و هرگز فحش نمیدهم. من زرنگ شدهام!
نوشته شده حسین قدیانی، منبع ۸ دی تاریخ انتشار بیست و چهارم آبان ماه هزار و سیصد و نود و یک