به گزارش ماسال نیوز؛ به نقل ار خبرگزاری فارس: صبح دوم مهرماه سال ۱۳۹۴ همزمان با عید قربان رسانه ملی از جان باختن شمار زیادی از لالههای سفیدی که غریبانه در لباس احرام، در سرزمین آرزوها به لقاءالله شتافتند، خبر داد.
این خبر دلخراش موجب ناراحتی بسیاری از ایرانیان شد و پس از مدتی اخبار دردناکتری از این فاجعه مخابره شد به طوری که خانوادههای حجاج را نگران کرد. جان باختگان شمار زیادی از حجاج که در این بین حجاج ایرانی نیز بودند و هر لحظه بر تعداد قربانیان افزوده میشد که در نهایت اسامی آنها نیز اعلام شد.
فاجعه منا به دلیل بیکفایتی شجره ملعونه آلسعود رخ داد و در این فاجعه حدود ۸ هزار حاجی از جمله ۴۶۴ حاجی ایرانی به شهادت رسیدند که با وجود گذشت سه سال از آن زمان دلیل این فاجعه مشخص نیست و مسؤولان سعودی نیز درباره این فاجعه اسفناک سکوت کرده و پاسخی برای آن ندارند.
در ادامه گفتوگویی با «محمد کاکوئی» یکی از شاهدان عینی و نجاتیافتگان فاجعه منا را که به تعدادی از حجاج در این فاجعه امدادرسانی کرده است، میخوانید.
هدایت حجاج ایرانی از مسیر اصلی حرکت به سمت منا
چه شد که به حج اعزام شدید؟
من به همراه پدر و مادرم پس از سالها انتظار در سال ۱۳۹۴ از استان گیلان به حج مشرف شدم. وقتی میخواستم به حج مشرف شوم حال و هوای خاصی داشتم و بسیار خوشحال بودم که میتوانم به این سفر معنوی بروم.
شما در فاجعه منا حضور داشتید. از روزی که این فاجعه رخ داد، بگویید.
یک روز قبل از فاجعه منا ما در مشعر بودیم و صبح همان روز پیاده برای انجام رمی جمرات به سمت منا حرکت کردیم. حدود ۵۰۰ متر پیاده همراه با سایر کاروانها حرکت کردیم و متوجه شدیم که مسیر اصلی که در آموزشهای حجاج میدهند، بسته شده است، یعنی مسیر حجاج ایرانی بسته شده بود بر همین اساس مأموران سعودی ما را به اجبار به خیابان ۲۰۲ هدایت کردند که مسیر حجاج اعراب و کشورهای افریقایی بود
بعد از حرکت در این خیابان کم کم مسیر فشرده شد و به جایی رسیدیم که حجاج به هم چسبیده بودند. به دلیل اینکه تابلوی کاروان در دست من بود، من عقبتر از سایر اعضای کاروان بودم تا افراد به ویژه زائران که سنی و سالی از آنها گذشته است، گم نشوند.
وقتی جلوتر حرکت کردم چند لحظهای فشار آنقدر زیاد شد که به سختی میتوانستم نفس بکشم و میدیدم که افراد جلوی من یکی یکی میافتند و بیهوش میشوند، من هم همان لحظات بود که از حال رفتم. وقتی چشمانم را باز کردم فضای سیاهی میدیدم تا اینکه به خودم آمدم کمکم تعداد زیادی از حجاج را دیدم که روی هم افتادهاند.
پیکرهای شمار زیادی از حجاج بر روی هم امدادرسانی را سختتر میکرد
شما یکی از افرادی بودید که در فاجعه منا به امدادرسانی پرداختید، با ضعف بدنی و حال و هوای آن لحظه از چه طریقی به حجاج کمک کردید؟
در دمای بالای ۵۰ درجه خودم را روی جمعیت کشیدم و در کناری تکیه دادم و بعد از چند دقیقه که متوجه شدم در کجا قرار دارم، یادم افتاد که اعضای کاروان و خانوادهام هم در میان جمعیت هستند. با توان کمی که داشتم آب آوردم و روی جمعیت ریختم و به امدادرسانی پرداختم، اما آنقدر حاجی روی هم افتاده بودند که دیدن این صحنه حالم را بدتر میکرد و امدادرسانی هم به سختی امکانپذیر بود. با این وجود من به سختی توانستم چند بطری آب و نوشابه تهیه کنم و در اختیار حجاج قرار دهم.
اگر از مسیر اصلی حجاج ایرانی در منا میرفتیم گروههای امداد و نجات سازمان حج و زیارت در آنجا مستقر بودند، اما به خاطر اینکه نیروهای سعودی ما را به سمت دیگری هدایت کردند و نیروهای سازمان هم اطلاعی نداشتند، طبیعتا امداد و نجات در مسیر دیگر وجود نداشت.
سعودیها حتی از دادن یک قطره آب هم دریغ کردند
واکنش نیروهای سعودی مستقر در مسیر چگونه بود؟
در آن لحظات بسیاری از حجاج تقاضای آب داشتند، اما نیروهای سعودی با وجود اینکه درخواست آنها را میشنیدند و امکان کمک داشتند از جای خود تکان نمیخوردند و توجهی به حجاج نمیکردند.
در مجموع باید بگویم که سعودیها اصلا کمک نکردند حتی ماشینهایی آورده بودند که مثلا بر روی حجاج آب بریزد، اما این ماشینها نمادین بودند و نه تنها با وجود اصرار ما آبی بر روی مجروحان و حجاج نریخت، بلکه دود گازوئیل آنها حجاج را بدتر خفه میکرد. خودم به ماشین زدم که آب بپاش تا حجاج که زندهاند دوام بیاوردند، اما اصلا طوری رفتار میکرد که صدای مرا نمیشنود.
کمک مردم فیلیپین و مالزی برای نجات حجاج
در آن موقعیت شما چگونه آب تهیه کردید؟
در مسیر منا مسؤولان کشورهای مالزی و فیلیپین دکههایی ایجاد کرده بودند که در آنجا آب به فروش میرسید. وقتی به سمت آنها رفتم آنها میگفتند که هر چه میخواهید رایگان برای حجاج ببرید. من هم به همین شکل این آب را تهیه کردم. آنها واقعا کمک کردند و در آن منطقه آب رسانی داشتند.
البته قبل از آنکه توان رفتن برای تهیه آب داشته باشم، چون چند نوشابه دستم بود، با همانها سعی کردم جان حجاج را نجات دهم. چند تن از اعضای کاروان تا کمر در اجساد دفن شده بودند و در حال جان دادن بودند که چند قطره آب آنها را نجات میداد.
حجاج حدود هشت ردیف روی هم بودند، من روی سکو رفتم و نوشابهها را پرتاب کردم تا به حجاج کمکی کرده باشم. چند تن از اعضای کاروانمان را دیدم، شهید فخری کارمند بنیاد شهید لنگرود کنار من نشسته بود. حاج آقا کشمیری نیز روی جنازهها افتاده بود. حاج آقای فخری سه بار گفت: آب که یک دفعه جان داد. سعودیهای خبیث حتی از دادن یک قطره آب به حجاج دریغ کردند.
نیروهای سعودی به ایرانیان امدادرسانی نمیکردند
من چند روز بدنم سوخته بود و پوستم کنده شده بود. یکی از حجاج را که بیهوش بود، بر روی ویلچری شکسته سوار کردیم و دنبال آمبولانسها میرفتیم که بتوانیم نجاتش دهیم، اما مأموران سعودی ما را سوار نمیکردند تازه فهمیدیم، چون پرچم ایران بر گردن ماست کمک نمیکنند. برای نجات حال او پرچم را در آوردیم و با زبان لالی گفتیم حال این حاجی خراب است و کمک کنید که با این وضع او را سوار آمبولانس کردند و اکنون این حاجی در سلامت است.
وقتی نیروهای تازهکار سعودی وارد منطقه شدند، بعد از ساعت ۱۴ امکان امدادرسانی را به کسی نمیدادند و گفتند اگر اینجا بمانید شما را بازداشت میکنیم.
شما در این فاجعه پدرتان را از دست دادید. لحظات آخر حضورتان با پدر چگونه گذشت؟
آخرین دیدار من با پدرم این بود که در چادرهای منا سنگهای رمی جمرات را در کیسه کفش قرمزرنگی گذاشتیم که این کیسه در دست من بود. پدرم آمد کنارم گفت: تابلو دستت است سنگ را به من بده تا به مقصد رسیدیم کیسه را به تو میدهم. اما دیگر پدرم را ندیدم و این آخرین مکالمات من و پدرم بود.
روز فاجعه منا پیکر هفت تن از اعضای کاروانمان را دیدم که چشمانشان باز بود و احرامشان نیز باز شده بود. من چشمانشان را بستم و روی آنها را پوشاندم. اما پدر خودم را در بین جمعیت ندیدم.
پس از نگرانیهای زیاد از نبود پدرم، با خواهرم در تهران تماس گرفتم و به او اطلاع دادم بدون اینکه به مادرمان زنگ بزند و چیزی بگوید، به حرم عبدالعظیم حسنی (ع) برود و دعا کند پدر پیدا شود تا دوباره با او تماس برقرار کنم. خودم هر وقت دلتنگ میشدم به شهرری و حرم عبدالعظیم میرفتم برای همین هم از خواهرم چنین درخواستی داشتم تا کمی آرام شوم.
سعودیها جنازههای شهدای منا را بدون اجازه دفن کردند
پیکر پدرتان را چگونه پیدا کردید؟
در سردخانهها عکس پیکرها را گذاشته بودند که روز چهارم فاجعه منا، مدیر کاروان پیکر پدرم را دیده بود و به من اطلاع داد. پدرم همچنان کیسه سنگها را محکم گرفته بود.
عکس پیکر پدرم را گرفتم و به داخل سردخانههای شهدای ایرانی فرستادم، اما اعراب کارشکنی کردند و جنازه را در مکه دفن کردند؛ در صورتی که ما گفته بودیم میخواهیم پیکر را به ایران منتقل کنیم.
وقتی به مسؤولان کشورمان این موضوع را اطلاع رسانی کردم، آقای اوحدی گفتند حتما اشتباهی شده و پیکر ایشان پیدا نشده است، اما زمانی که عکس پیکر پدرم را نشان دادم، قبول کردند و پیگیریها صورت گرفت.
بعد از ۴۵ روز با آزمایش DNA پیکر متلاشی شده پدرم را تحویل گرفتیم. سعودیها حدود ۶۰ تن از شهدای منا را بیاجازه دفن کرده بودند و با آزمایشات شناسایی شدند و برخی هم همچنان شناسایی و پیدا نشدهاند و خانوادههای آنها منتظر پیکر عزیزشان هستند.
روزهای سخت شناسایی پیکر شهدای منا
نحوه شناسایی پیکر شهدا در عربستان به چه صورت بود؟
بعد از این فاجعه اجازه گرفتم و به بعثه مقام معظم رهبری رفتم از آقای اوحدی اجازه گرفتم تا با نیروهای تجسس سازمان حج و زیارت و بعثه به شناسایی ایرانیان بپردازم.
هوا خیلی گرم بود و همانجا شناسایی جنازهها سخت بود و پیکرها روی هم افتاده بودند و پوستها کنده شده بود و برخی جنازهها متلاشی شدند. تصاویر دلخراشی بود که حتی گفتن آن هم سخت است. در روزهای نخست با پرچمهایی که روی آنها بود شناسایی صورت میگرفت. روزهای بعد مجبور بودیم از سایز و اندازه بدن و رنگ پوست شناسایی کنیم.
حتی یک سری از پیکرها به ایران منتقل شد، اما پس از انجام آزمایشات متوجه شدند که پیکرهای حجاج پاکستانی و ترکیهای بوده است و مجدد پیکر را به عربستان منتقل کردند.
در تهران هم شهید بهرامپرور در کهریزک هنوز متلاشی نشده بود و قابل شناسایی بود، اما یک سری از جمله پیکر پدرم قابل شناسایی نبود و از طریق آزمایشات شناسایی اصلی صورت میگرفت چرا که یک قسمتهایی از صورت مثل چشم و لب و بینی به سرعت از بین میرود در آن دمای گرم توقع زیادی نمیتوان داشت.
شهیدی که با وجود تلاشهای خانوادهاش هنوز پیکرش به ایران منتقل نشده است
از کاروان شما چند نفر شهید شدند؟
۲۵ نفر شهید شدند که پیکر ۲۰ نفر را به ایران آوردند و پیکر ۵ نفر نیز در مکه دفن شده بود که با پیگیرهای صورت گرفته پیکر سه تن از شهدا به ایران منتقل شد و پیکر دو شهید دیگر در عربستان است.
عکس یکی از این شهدا را دیدیم که اکسیژن به او وصل بود، اما چون رفتار خوبی با ایرانیان نداشتند متوجه شدیم، شهید شده ست البته خود شهید موسوی وصیت کرده بود که اگر اتفاقی افتاد، در مکه دفن شود. برای همین هم خانوادهاش پیگیری برای بازگشت پیکرش نداشتند، اما میخواستند بدانند که قبر عزیزشان کجاست و در کجا دفن شده است که این حق طبیعی آنها نیز بود، اما اکنون با گذشت سه سال از این فاجعه هنوز مکان تدفین عزیزشان را نمیدانند.
سال گذشته که من به حج اعزام شدم پیگیری زیادی کردم، اما با وجود تلاشهای مسؤولان به ویژه آقای قاضی عسکر پیدا شدن جای قبر او بی نتیجه بود.
پیکر یکی دیگر از شهدای منا که در عربستان بدون اجازه دفن شده، شهید مصطفی زاده است که با وجود تلاشها هنوز خانوادهاش نتوانستند پیکرش را به ایران منتقل کنند.
اینکه چگونه و به چه دلیل این فاجعه رخ داد، مشخص نیست. یک عده میگفتند گاز سیانور خفیف در هوا زدند تا مسؤولان سپاه را از جمعیت پیدا کنند و کار اسرائیل بود. برخی هم میگفتند که ماشینی جلوی عبور حجاج را بسته بود که البته خودم این صحنه را دیدم که ماشین وانت باری جلوی عبور و تردد زائران را گرفته بود و ویلچرها له شده بود و جانبازان بسیاری هم مجروح شده و به شهادت رسیدند.
دلهرههای خانوادههای برای شنیدن اخباری از عزیزشان
زمانی که برای شناسایی میرفتم در گرما میماندم تا دیروقت به هتل بازگردم تا خانوادهها را نبینم، اما آنها حتی تا دیروقت منتظر بودند تا خبری از عزیزانشان بشنوند. اصلا فضای آن زمان را نمیتوان توصیف کرد، اما هنوز هم بسیاری از حجاج تحت درمان هستند و به حالت پیری زودرس رسیدهاند. دیدن آن لحظات و قرارگیری در آن موقعیت واقعا سخت و غیرقابل تحمل بود.
علاوه بر اینها، دولت بیمهها را کامل نکرده بود به همین دلیل دیه حجاج پرداخت نشده است. برخی از خانوادهها سرپرست خانواده را از دست دادند و الان وضعیت زندگی سخت و نگران کنندهای دارند و دولت اصلا پیگیر این موضوع نیست. امیدواریم رهبر معظم انقلاب همچون سال نخست که به داد خانوادههای شهدای منا رسیدند و سعودیها را مجبور به دادن پیکرهای شهدایمان کردند، اکنون نیز کاری کنند تا مسؤولان به فکر احقاق حقوق این خانوادهها بیفتند.