به گزارش ماسال نیوز؛ به نقل از خبرگزاری فارس از رشت، شهید بابک نوری هریس در تاریخ ۲۱ مهر سال ۱۳۷۱ در خانوادهای مو من و متدین در شهرستان رشت دیده به جهان گشود.
بابک بچه چهارم خانواده بود که پس از سپری کردن تحصیلات اولیه در شهر رشت سپس در مقطع کارشناسی ارشد دریکی از دانشگاههای تهران در رشته حقوق قبول شد و برای اینکه بتواند خدمتی به مردمش انجام دهد داوطلبانه در هلالاحمر نیز مشغول به خدمت بود.
وی جوان امروزی بود، اما غیرت دینی داشت و همین غیرت دینی بود که او را به زینبیه و کربلای امام حسین (ع) رساند زیرا او همیشه به خانواده میگفت که خانم حضرت زینب (س) من را طلبیده، باید بروم، تاب ماندن ندارم.
او با تیپ امروزی خود همیشه خندان و خوشتیپ و پر از شور زندگی بود اما به دلیل اعتقاداتش و برای پیوستن به خدا از همه اینها گذشت و عاشقانه پر کشید.
بابک فرزند نسل سوم و چهارم این انقلاب بود و دلبستگیهای زیادی به زندگی داشت اما تمامی اینها را به دلیل دفاع از حریم آل الله و مادرش خانم زینب (س) رها کرد.
وی از آن دست جوانهای دهه هفتادی بود که در عین برخورداری از مواهب دنیایی، قدم در مسیری گذاشت که شهادت و جانبازی جزء جداییناپذیر آن است.
او بسیجی فعال، خادمالشهدا و دانشجوی کارشناسی ارشد رشته حقوق بود و به گفته پدر و مادرش سراسر شور زندگی بود، اما از همه تعلقات دنیایی گذشت تا به دفاع از حریم اسلام و اهلبیت برود.
بابک حتی زمانی هم که ورزش میکرد آهنگ زینب زینب سلیم مؤذنزاده اردبیلی را میگذاشت و با همان مداحی سوزناک ورزشش را انجام میداد زیرا عاشق اباعبدالله الحسین و اهلبیت (ع) بود.
او برای اولین بار موضوع مدافع حرم شدنش را با مادر مطرح کرد و مادر همان لحظه شروع به گریه کردن کرد اما بابک به مادر گفت: مادر گریه نکن، دوست دارم بروم، قوی هستم، هیچ اتفاقی برای من نمیافتد، نگران نباش، مادر دیگرم حضرت زینب (س) در سوریه است، من باید بروم و راه را برای زیارت شما باز کنم، گریه نکن مادر، بخند تا من راحتتر بتوانم بروم.
برادرش برای اینکه بابک را از فضای دفاع از حرم دور کند، پیشنهاد ادامه تحصیل در آلمان را به او داد و به بابک گفت: تو سوریه نرو، برو آلمان یا هرجایی که خودت دوست داری، هر جا بخواهی بروی من تو را راهی میکنم اما بابک دل به هیچیک از این وعدهها خوش نکرد و وقتی خانواده به او میگفتند نرو، بابک میگفت: من باید بروم اگر من نروم کی باید برود، باید بروم تا شماها در امنیت باشید.
او خوابهایی از خانم حضرت زینب (س) دیده بود اما هیچگاه برای خانواده آن خوابها را تعریف نکرد، خوابهایی که با شهادتش تعبیر شد، بابک یکی از جان فداهای اهل البیت (ع) و این آبوخاک است، کسی که میتوانست به خاطر چهره زیبایش به شغلی دیگر همچون بازیگری و مدلینگ بپردازد و شاید به شهرتی دنیوی هم می رسید اما او خود را ارزان فدا نکرد و در مسیری که خریدارش خداوند متعال بود، قدم نهاد.
پدر بزرگوار شهید نوری میگوید: بابک ۲۵ سال داشت و دانشجوی ارشد حقوق بود و از ورزشکاران نامآور شهر رشت بود، پسرم در زندگی همهچیز داشت اما پاک زندگی کرد و همه هستی و جوانی خود را فدای حضرت زینب (س) کرد، در اینهمه سال هیچکسی در باشگاه و هیئت و محله جزو خوبی از بابک حرفی نزد.
محمد نوری گفت: وقتی بابک به سوریه رفت و به وی مأموریت دادند، فرماندهان گفتند که مأموریت تو همین است که به سوریه آمدی، اما پسرم دست فرماندهان را بوسید که من را به منطقه اعزام کنید تا با داعش بجنگم و بابک پس از ۲۵ روز که بابک به منطقه اعزام میشود و به خط مقدم میرود روز بیست و هفتم بهسوی خدا پرواز میکند، هرکسی از شهدا چیزی طلب کند به آن میرسد و شهدا شفاعت میکنند.
شهید بابک نوری هریس سرانجام پس از اصرارهای فراوان در تاریخ دوم آبان ماه ۱۳۹۶ برای اولین و آخرین بار برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) راهی سوریه شد و سپس در تاریخ ۲۸ آبان ماه در عملیات آزادسازی البوکمال به شهادت رسید و آسمانی شد و بابک در آخرین روزهای پیروزی و در لحظات پرتلاطم نابودی آخرین سنگرهای داعش به شهادت رسید و شهید عملیات بوکمال نام گرفت.
پیکر پاک و مطهر شهید بابک نوری هریس در تاریخ یکم آذر ۱۳۹۶ پس از تشییع باشکوه مردم شهرستان رشت در گلزار شهدای تازهآباد به خاک سپرده شد.
وصیتنامه شهید مدافع حرم بابک نوری هریس:
بسمالله الرحمن الرحیم
اینجانب بابک نوری هریس فرزند محمد
به تو حسادت میکنند، تو مکن. تو را تکذیب میکنند، آرام باش. تو را میستایند، فریب مخور. تو را نکوهش میکنند، شکوه مکن. مردم از تو بد میگویند، اندوهگین مشو. همه مردم تو را نیک میخوانند، مسرور مباش… آنگاه از ما خواهی بود. حدیثی بود که همیشه در قلب من وجود داشت (از امام پنجم)
خدایا همیشه خواستم به چیزهایی که از آنها آگاه هستم عمل کنم ولی در این دنیای فانی بهقدری غرق گناه و آلودگی بودم که نمیدانم لیاقت قرب به خداوند را دارم یا نه؟
خدایا گناههای من را ببخش، اشتباهاتم را در رحمت و مغفرت خودت ببخش و تا وقتیکه مرا نبخشیدی از این دنیا مبر.
تا وقتیکه راهم راه حق هست مرا بمیران. خدایا کمکم کن تا درراه تو قدم بردارم و درراه تو جان بدهم.
مادرم جانم به قربان پاهایت که به خاطر دویدن برای به کمال رسیدن فرزندانت آسیبدیده میشود، در نبود من اشکهایت را سرازیر مکن. من باخدای خود عهدی بستهام که تا مرا نیامرزید مرا از این دنیا مبرد.
مادرم برای من دعا کن، ولی اشکهایت را روان مکن که به خدای من قسم راضی به اشکهایت نیستم.
خواهران خوبتر از جانم من نمیدانم وقتی حسین (ع) در صحرای کربلا بود چه عذابی میکشید، ولی میدانم حس او به زینب (س) چه بوده.
عزیزان من حالا دستهایی بلند شده و زینبهایی غریب و تنها ماندهاند و حسینی در میدان نیست.
امیدوارم کسانی باشیم که راه او را ادامه دهیم و از زینبهای زمانه و حرم او دفاع کنیم.
برادرانم در نبود من مسئولیت شما سنگینتر شده، حالا شما عشق و محبت مرا به دیگران باید بدهید؛ زیرا من عاشق خانوادهام، اطرافیانم، شهرم، وطنم و… بودهام و شما خود من هستید در جسمی دیگر.
پدرم تو هم روزی در جبهه حق علیه باطل از زینبهای مملکت دفاع کردی، شما دعا کن که با دوستان شهیدت محشور شوم.
انتهای پیام/