ه گزارش ماسال نیوز، «جومای کروفی» اهل نیجریه و برگزیده دومین دوره جشنواره جهانی گوهرشاد در محورهای مقاومت و بیداری اسلامی و امور فرهنگی است.
وی که در درگیریهای کشورش به درجه جانبازی نایل شده، مادر پنج شهیدی است که در جریان کشتار پیروان شیخ زکزاکی در زاریا به شهادت رسیدند. او دانشآموخته رشته کتابداری و اطلاع رسانی، کارگردان و نویسنده فیلم است و به زبانهای مختلف با هدف ترویج آموزههای واقعی اسلام به سخنرانی می پردازد، وی علاوه بر تالیف چند جلد کتاب، سرپرستی ۶ خانواده شهید و تأمین هزینههای زندگی و همچنین تحصیل فرزندان این شهدا را نیز متقبل شده است.
آشنایی ما با خانم کُروفی به سه سال قبل از جشنواره گوهرشاد برمیگردد، البته آن زمان هنوز به شهر زاریا و حسینه بقیهالله(عج) حمله نشده بود و شیخ ابراهیم زکراکی، رهبر نهضت اسلامی و همسرش نیز در بند دولت نیجریه نبودند؛ به عبارتی مردم ایران داشتند با این رهبر اسلامی آشنا میشدند که آن واقعه دردناک در سال ۹۴ رخ داد، برگزاری جشنواره گوهرشاد بهانه خوبی بود تا با وی مصاحبه داشته باشیم.
لطفا کمی از خودتان برای ما بگویید.
من جومای احمد کُروفی، دارای هشت فرزند هستم که پنج فرزندم در ماجرای حمله به حسینیه بقیهالله در شهر زاریای نیجریه به شهادت رسیدند، فارغالتحصیل از رشته اطلاعرسانی و کتابداری هستم و در امر نویسندگی و فیلمسازی هم اشتغال دارم؛ قبلاً معلم بودم و به همین خاطر قرار بود مدرسهای تأسیس کنم اما به خاطر سختیهایی که تا به حال در این راه بوده هنوز موفق نشدهام.
کمی از اتفاقات سه سال قبل زاریا و حمله ارتش این کشور به حسینیه بقیهالله(عج) تعریف کنید.
صبح ۱۲ ماه دسامبر سال ۲۰۱۵ میلادی ـ مصادف با شنبه اول ربیع الاول ۱۴۳۷ قمری و ۲۱ آذر ۱۳۹۴ شمسی ـ تعدادی از اعضای نهضت اسلامی در حسینیه بقیهالله(عج) به خاطر برگزاری مراسم مولودالنبی(ص) مشغول تمیزکاری آنجا بودند که در همین حین متوجه میشوند چند اتومبیل نظامی روبروی حسینیه توقف کرده و مشغول محاصره آنجا هستند، من آن زمان در شهر کادونا بودم اما پسرانم و چند نفر دیگر از خویشاوندان در آنجا حضور داشتند.
پسر بزرگم با من تماس گرفت و خبر حضور نظامیان را داد و گفت آنها مسلح به اینجا آمدهاند، از او پرسیدم آیا کسی را هم با سلاحهایشان مورد هدف قرار دادهاند؟ پسرم پاسخ داد نه، هنوز اتفاقی نیفتاده است؛ من در کادونا شروع به خواندن نماز ظهر و عصر و همچنین اقامه نوافل کردم و سپس فرزندانم صدیقه، خدیجه، محمد و علی را آماده کردم تا با آنها به سمت زاریا حرکت کنیم.
فاصله بین زاریا و کادونا ۶۵ کیلومتر و به لحاظ زمانی حدود یک ساعت راه بود، هنوز ۲۰ کیلومتر از کادونا دور نشده بودم که مجدد پسر بزرگم تماس گرفت و گفت نیروهای نظامی تیراندازی کرده و مردم زیادی به شهادت رسیدهاند.
وقتی این خبر را شنیدم به فرزندم علی که در حال رانندگی بود، گفتم توقف کند و به صدیقه و خدیجه گفتم پیاده شوند و برگردند، آنها گریه میکردند و میگفتند ما هم میخواهیم همراه شما بیاییم، در غیر این صورت شما هم باید با ما برگردید ولی من به آنها گفتم ما هم برای حمایت از شما و هم برای حمایت شیخ زکزاکی به زاریا میرویم اما اگر من با شما برگردم این برگشتم به معنای این است که فقط دارم از شما حمایت میکنم.
به خانه ام زنگ زدم تا دنبال دخترهایم بیایند و آنها را به کادونا برگردانند و با علی و محمد به سمت زاریا حرکت کردیم، ۱۰ دقیقه بعد زینت ابراهیم، همسر شیخ زکزاکی با من تماس گرفت و گفت از اتفاقات زاریا خبر داری؟ میدانی در آنجا چه گذشته است؟ من جواب دادم بله مطلع هستم و به همین خاطر دارم به سمت زاریا حرکت میکنم، زینت ابراهیم گفت اگر از طریق تلفن همراهت اینترنت داری و میتوانی به فیسبوک و یوتیوب متصل شوی، اطلاعات و فیلمهای مربوط به زاریا و همچنین نحوه برخورد نظامیان با مردم را در آنجا منتشر کن.
بعد از این تماس، چند لحظه دیگر در حالیکه در یک کیلومتری زاریا بودم مجدداً همسر شیخ تماس گرفت و گفت زاریا الان امن نیست و سعی کنید سمت حسینیه بقیهالله(عج) نروید چون همه خیابانهای منتهی به حسینیه بسته است و نظامیان مشغول تیراندازی هستند، به سمت خانه ما بیایید و از طریق اینترنت این موضوع را به مردم اطلاع دهید، طبق سفارش او من این اطلاعات را ارسال کردم.
شما چه زمانی به شهر زاریا رسیدید و هنگام ورود با چه صحنهای مواجه شدید؟
وقتی وارد شهر زاریا شدم حوالی ساعت ۱۴ بود، دیدم که مردم زیادی در آنجا شهید یا زخمی شدهاند، راههای منتهی به شهر بسته شده بود، به دنبال راهی بودیم تا به منزل شیخ زکزاکی برویم، راهی پیدا کردم و نشانی خیابانهای فرعی و همچنین خیابانهایی را که نباید مردم میرفتند، از طریق فیسبوک به همه اطلاع دادم تا آنها از این طریق به سمت خانه شیخ بیایند.
در راه منزل شیخ بودیم که ناگهان با نظامیان مواجه شدیم و فرزندم علی وقتی که نحوه مواجهه و بدرفتاری آنها با مردم را دید عصبانی شد و گفت شما فکر میکنید چه کسی هستید؟ در همین لحظه من جلوی دهانش را گرفتم و گفتم چیزی نگو، ممکن است به خاطر اعتراضت نگذارند که ما به خانه شیخ برویم، باید همین جا این را اضافه کنم که آنها با شیعیان مشکل داشتند و اگر متوجه میشدند ما هم شیعه هستیم بدون شک مانعمان میشدند، اما ما چیزی بروز ندادیم تا شک نکنند، به همین خاطر توانستیم راحت رد شویم.
بالاخره به هر طریقی که بود ما به خانه شیخ زکزاکی رسیدیم، ولی متوجه شدیم هیچ کس حتی خود شیخ، خانواده و خُدامش در آنجا نیستند، وقتی که دیدیم کسی نیست نگران شدیم و گمان کردیم شاید اتفاقی برای شیخ افتاده باشد، برادران و خواهران نهضت اسلامی که خود را به آنجا رسانده بودند هم نگران بودند، کم کم تعداد زیاد دیگری از آنها خودشان را به آنجا رساندند، چراکه نگران حال شیخ زکزاکی بودند به همین خاطر دعا و نماز میخواندند تا او پیدا شود.
یعنی در این زمان که شما رسیدید، شیخ دستگیر شده بود؟
خیر، روز شنبه که من به همراه فرزندانم به خانه شیخ زکزاکی رسیدیم، شیخ تا شب به همراه همسر و فرزندانش خودشان را به آنجا رسانده بودند، من شیخ را ندیدم ولی فرزندانش را میدیدم، در روز یکشنبه خودم مجروح شدم و روز دوشنبه شیخ و همسرش توسط نظامیها دستگیر و زخمی شدند و فرزندانش نیز به شهادت رسیده بودند. در روز شنبه، همگی از منزل شیخ زکزاکی محافظت میکردند و نمیگذاشتند نظامیان وارد خیابانهای آنجا شوند.
برادران و خواهران ما با سنگ و چوب به مقابله با نظامیان میپرداختند، در حالی که آنها به انواع سلاحهای نظامی مجهز بودند و این خود به نوعی تقابل بین کفر و اسلام بود، در آن زمان، زنان و مردان زیادی شهید شدند، نظامیان حتی به زنان باردار و کودکان هم رحم نکردند و این افراد را هم به شهادت رساندند، تعداد دقیق شهدا را در خاطر ندارم اما میدانم تعداد زیادی بودند.
هنگام اقامه نماز صبح روز یکشنبه افرادی که در آنجا حاضر بودیم به دو گروه تقسیم شدیم؛ گروهی مشغول اقامه نماز و گروه دیگر مشغول حفاظت از خانه شیخ شدند که من جزو گروه اول برای اقامه نماز بودم، به یاد دارم در حال اقامه نماز بودم که نظامیان با تجهیزاتشان مثل تانک لحظه به لحظه اضافه میشدند، وقتی نمازم تمام شد دیدم که نظامیان همه افراد گروه دوم را در منزل شیخ در یک جا جمع کردهاند اما در همان حال مردم به وسیله سنگ در حال مقاومت در برابر آنها بودند.
دختر عمهام که در آنجا بود، دیواری را نشانم داد که رد شلیک گلولهها را داشت، او گفت اگر شیخ در خانه است به او بگویید که از خانه خارج شود، پسر شیخ زکزاکی را پیدا کردم و از او پرسیدم که شیخ کجاست؟ گفت به همراه همسرش در اتاقش است و آنها از جریان تیراندازیها مطلع هستند.
در راه برگشت از پیش پسر شیخ بودم که دیدم دو دختر بچه که سنشان بین ۶ تا ۹ سال است بر روی زمین دراز کشیدهاند؛ در همین حال صدای تیراندازی هم زیاد شده بود، فریاد زدم و به آنها گفتم: مگر نمیبینید چه اتفاقی افتاده است؟ بلند شوید و فرار کنید اما انگار آنها داشتند چیزی میگفتند که به خاطر بلند بودن صدای تیراندازی نمیشنیدم، وقتی خودم را به بالای سر آنها رساندم متوجه شدم که تیر خوردهاند، خواستم به آنها کمک کنم اما کودکی که بزرگتر بود روی کودک کوچکتر افتاده بود و وقتی خواستم آن کودک بزرگتر را نجات دهم، متوجه شدم نمیتوانم به تنهایی این کار را انجام دهم.
میخواستم از کسی کمک بگیرم، به آن طرف خیابان نگاه کردم برادران و خواهرانم را دیدم و از آنها طلب کمک کردم، اما به خاطر سروصدای تیراندازی کسی صدایم را نمیشنید تا اینکه پس از اشارههای زیاد، پسرم خالد که او هم شهید شده است، به کمکم آمد و ما کودک بزرگتر را به جای امنی بردیم، اما وقتی برگشتیم تا کودک کوچکتر را نجات دهیم، دیدیم که او بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسیده است، به پسرم گفتم تو به خانه شیخ برو، او گفت پس تو چی؟ گفتم من همینجا میمانم، در همین حین به سمت من تیراندازی و گلولههای زیادی به من اصابت کرد.
گویا این گلولهها از نوع خاصی بودند که با گلولههای معمولی متفاوت هستند.
بله، این گلولهها از نوع ترکشی هستند، یعنی وقتی به هدف اصابت میکنند در خود هدف پخش میشوند به طوری که الان از این گلولهها ۵۰ ترکش در بدنم وجود دارد، که از این تعداد پزشکان تا کنون توانستهاند فقط ۹ عدد را از بدنم خارج کنند! از این سلاح رژیم صهیونیستی هم بر ضد مردم فلسطینی استفاده میکند.
یک بار وقتی از ریهام عکسبرداری کردم و آن را به پزشک معالج نشان دادم، پرسیدم چند تا ترکش در این قسمت هست؟ او جواب داد اگر میتوانی خودت آنها را بشمار! من که نمیتوانم بشمارم! از محلهای اصابت گلوله که مرا خیلی اذیت میکند و نمیتوان آنها را جراحی کرد، یکی پشت قلب و دیگری در قسمت نخاعم است.
اخبار حمایتهای ایران را چطور دریافت میکردید و احساس شما نسبت به حمایتهای مردم ایران از این اتفاق، در قالب تجمع و راهپیمایی چه بود؟
سه روز بعد از آنکه به خاطر این تیراندازیها در بیمارستان بستری شدم، دوستم از ایران با من تماس گرفت و احوالم را جویا شد و راجع به اتفاقات زاریا سوال کرد، من هم ماجراهایی که برایم رخ داده بود را برایش شرح دادم و بعد از این، بیشتر ارتباطم با ایران از طریق او بود، وقتی که از حمایتهای مردم ایران از شیعیان نیجریه اطلاع پیدا کردم، بسیار خوشحال شدم چرا که وقتی آن ماجرا رخ داد گمان میکردیم همه دنیا بر علیه ما است و به نوعی امیدمان را از دست داده بودیم، چون بسیاری از افراد در همانجا به خاطر کشتار شیعیان رقص و پایکوبی میکردند، اما وقتی که این حمایت و همدردیها را دیدیم، دوباره امید به دست آوردیم.
اولین باری که صوتم را برای دانشگاه امام صادق(ع) فرستادم و از بازخوردش مثل گریه حضار، مطلع شدم احساسم این بود که در جایی دیگر خانوادهای داریم و در واقع امیدمان را به دست آوردیم، از بین رسانههای ایران شبکه خبری پرس.تی.وی تاکنون پوشش خوبی از این ماجرا داشته است، به طوری که چند بار به زاریا رفته و از آنجا به خاطر این اتفاق مستند تهیه کرده است.
شما ایستادگی و مقاومت شیعیان زاریا را ناشی از چه چیزی میدانید؟
ماجرای زاریا درست مثل ماجرای کربلا بود شاید تنها تفاوتش بین آن ماجرا و این ماجرا، در این باشد که حسین ما (شیخ زکزاکی) هنوز زنده است! شخصیت حضرت زینب (س) همانندی برایش نیست، اما من احساسم این است که در این واقعه سُهیلا، دختر شیخ زکزاکی موقعیتش خیلی شبیه به حضرت زینب(س) بود؛ چرا که از طرفی هم برادرانش به شهادت میرسند و هم پدر و مادرش به اسارت درمیآیند و از طرف دیگر نیز در مقابل چشمانش مردم زیادی به شهادت میرسند و خانمهای زیادی حجابشان از سرشان کنده میشود.
[با گذشت نزدیک به سه سال از این ماجرا] هنوز آن فشارها بر روی شهر زاریا هست؛ به طوری که همین چند روز قبل به من اطلاع دادند که چند تن از برادرانمان را در نهضت اسلامی نیجریه به جرم داشتن مذهب شیعه دستگیر کردهاند، اما با همه اینها برنامهها و مراسمهایی مثل پیاده روی اربعین به سمت این شهر برقرار است.
از آغاز ماجرای زاریا به غیر از شخصیت شیخ زکزاکی، کمتر از برخی از شخصیتهای شاخص مثل خانم زینت ابراهیم، همسر شیخ و شهید شیخ محمد توری، دوست و همراه شیخ زکراکی صحبتی به میان آمده است، کمی از آنها بگویید.
هم خانم زینت ابراهیم و هم شهید شیخ محمد توری انسانهای بزرگی هستند، برای مثال خانم زینت ابراهیم ساختمانهای زیادی را برای نهضت اسلامی نیجریه احداث کرده است، اما متأسفانه آنها تخریب شدهاند و شهید شیخ محمد توری نیز نماینده نهضت اسلامی نیجریه در شهر کانو بود، این شهر دومین شهر بزرگ کشور نیجریه محسوب میشود و بر همین اساس، بیشترین اعضای نهضت در این شهر بودند. او خیلی انسان بزرگی بود، همیشه همراه و یار شیخ زکزاکی بود و میگفت اگر کسی میخواهد به شیخ آسیبی برساند ابتدا باید از روی جنازه من رد شود و همینطور هم شد.
رهبر معظم انقلاب در دیدار مسؤولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى، مورخ هشتم دی ماه ۹۴، در اعتراض به حرکت دولت نیجریه بر ضد شیخ زکزاکی فرمودند: «…در نیجریه چرا [برای] آن شیخ مصلح تقریبی مومن این جور فاجعهآفرینی میکنند و حدود هزار نفر از مردم اطراف او را به قتل میرسانند و شش فرزند او را در دو سال به شهادت میرسانند؟ چرا دنیای اسلام در مقابل این فجایع ساکت میمانَد؟..» بر همین اساس عبارت ” مصلح تقریبی مومن” را شما چگونه تبین و تشریح میکنید؟
ابتدا باید اشاره کنم که وقتی آیتالله خامنهای چنین تعبیری را به کار میبرند، من در پاسخ چیزی نمیتوانم بگویم ولی بر اساس تجربه به من من ثابت شده است که شیخ زکزاکی نمونه پیامبر اکرم(ص) در اخلاق اسلامی و نمونه امام علی(ع) و امام حسین(ع) به لحاظ فداکاری در راه اسلام است.
جایگاه ولایت فقیه با محوریت امام خمینی(ره) و حضرت آیتالله خامنهای بین شیعیان نیجریه چگونه است؟
شیخ زکزاکی به ما آموخته است که همه جهان فقط یک رهبر لازم دارد و فقط یک رهبر داشته است و آن کسی نیست، جز امام خمینی(ره)، هیچکس مثل او نیست و نخواهد بود، ما پس از وی رهبر بزرگی داریم که رهبری را از امام(ره) گرفته است و آن کسی نیست جز آیتالله سیدعلی خامنهای، بنابراین هر مسلمانی در جهان در هر لحظه، امروز و در آینده فقط باید پیرو آنها باشد، زندگی ما باید به عنوان پلههایی برای پیروزی باشد، این اعتقاد شیخ بود.
با توجه به اینکه رهبر نهضت اسلامی نیجریه در زندان است، این نهضت الان چگونه رهبری و هدایت میشود و اعضای آن در حال حاضر چه میکنند؟
شیخ زکزاکی برای همیشه رهبر ما خواهد بود، حتی اگر به آسمانها برود! اما او ۴۰ سال ما را برای چنین روزهایی آموزش داده است و هر اتفاقی بیفتد ما به اندازه این سالها آموزه داریم، به عبارت دیگر در نبود شیخ ما به گفتارهایش مراجعه میکنیم و از این طریق، کار صحیح را انجام میدهیم.
به عنوان سوال آخر، پیام شما به مردم ایران، اعم از مسؤول و شهروند عادی در این جامعه چیست؟
نه فقط ما، بلکه در جهان اسلام همه به کشور ایران امید دارند، چرا که تنها جمهوری اسلامی در جهان است، اگر این شانس را داشتم که با مردم دنیا صحبت کنم از آنها میپرسیدم که وقتی دشمنان دین اسلام از هر جهتی آن را تخریب میکنند و بر علیهاش کار میکنند چطور این قدر راحت در بسترها آرمیدهاید در حالی که اسلام در خطر است؟ بنابراین من به ایرانیها التماس میکنم، لطفاً و لطفاً امید ما را نکشید و آن را از بین نبرید، [ابتدا] اسلام را در ایران زنده نگهدارید و به این ترتیب این دین را در دنیا زنده نگهدارید.