مرتضی عبدالهی – در سال ۱۳۰۴ وقتی رضا پهلوی برای ادای سوگند به مجلس رفت، در هیبت دینمداران ظاهر شد و قرآن را بر چشمان خود نهاد و سپس چنین قسم یاد کرد:
من خداوند قادر متعال را گواه گرفته، به کلامالله مجید و به آنچه نزد خدا محترم است قسم یاد میکنم که تمام همّ خود را مصروف حفظ استقلال ایران نموده، حدود مملکت و حقوق ملت را محفوظ و محروس بدارم. قانون اساسی و مشروطیت ایران را نگهبان و بر طبق آن و قوانین مقرره سلطنت نمایم و در ترویج مذهب جعفری اثنی عشری سعی و کوشش نمایم، و در تمام اعمال و افعال خداوند عزّ شانه را حاضر و ناظر دانسته و منظوری جز سعادت و عظمت دولت و ملت ایران نداشته باشم. و از خداوند مستعان در خدمت به ترقی ایران توفیق میطلبم و از ارواح طیبه اولیای اسلام استمداد میکنم. (علما و رژیم شاه، ص ۱۱۶٫)
تاریخ نشان داده است که:
میتوان به قرآن مجید و هر آنچه نزد خداوند، محترم است قسم خورد، ولی رضاخان شد.
میتوان گفت که از ارواح طیبه اولیای اسلام استمداد میطلبم، ولی جز هدم اسلام نتیجه نگرفت.
میتوان در حفظ قانون اساسی و حقوق ملت قسم خورد، ولی همه را به ثمن بخس فروخت.
میتوان به لبخند بیگانگان دل بست، ولی قهر خدا و ملت را به جان خرید.
میتوان فرزند نوح کشتی بان بود، ولی در دریا غرق شد.
میتوان عتاب الهی را به جان خرید، و مایه عبرت تاریخ شد.
پ.ن:
کسی که این روزها، به شکلی محکم و با اشاره مستقیم، گفتم گفتم به راه میاندازد و حرف از کمبود حدود اختیارات رئیسجمهور در قانون اساسی میزند؛ یعنی به اصطلاح دارد میزند «زیرِ بازی».
حرف از کمی اختیارات، یعنی آشنا نبودن با قانون اساسی؛ یعنی عدم اطلاع از وظایف ریاست جمهوری؛ یعنی حرکت به سمت قدرت مطلقه و استبداد؛ یعنی نمکنشناسی.
این خود نقض قانون اساسی است که برای پاسداشتش قسم خورده است و همین یک دلیل برای عدم کفایت سیاسی رئیسجمهور کفایت میکند؛ ولی اگرچه باید بماند و پاسخگوی عملکردش باشد.
او نشان داد که با «جِر زنی» دنبال فرصت است تا بازی را تحت تأثیر خود قرار دهد و یا طلبکارانه از قواعد بازی خارج شود.
باید منتظر حوادث جدی بود. وظیفه سنگین است.