به گزارش ماسال نیوز، قربانی صحرایی چاله سرایی به مناسبت درگذشت استاد نهضت حسینی نژاد روایتش از دیدار سال ۹۲ خود با استاد را برای اولین بار منتشر کرد:
پنجشنبه دهم مرداد ۱۳۹۸ روح بلند پير فرهيختهي فرهنگ و تاريخ تالش، مرحوم استاد سيد نهضت حسينينژاد پونلي پس از عمري بيش از ۹۵ سال از جسم خاکي وي به ملکوت اعلي پرواز کرد. علاوه بر سبقه فرهنگي، او تاريخ زنده بيش از هشتاد ساله اخير تالش بود. اين ضايعه فرهنگي را به اهالي فرهنگ و تاريخ تالش تسليت عرض ميکنم و براي روح آن استاد سفر کرده به ديار حضرت حق، آرامش ابدي و رحمت و مغفرت الاهي مسألت ميکنم.
گزارشي که در ادامه خواهد آمد در زمان حيات آن مرحوم به نگارش درآوردم اما در آن زمان متأسفانه مجال انتشارش ميسر نشد. اينک بدون هيچ کم و کاستي متن کامل اين گزارش تقديم همه علاقمندان وي، به خصوص فرزندان محترم و اهل دانش مرحوم استاد سيد نهضت حسينينژاد پونلي ميشود.
قربان صحرائي چالهسرائي
ماسال ـ شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۸
ما هم به علي نازيم …
]انّا فَتَحنا لَکَ فَتحاً مُبينا[. اين آيه شريفه بر تارک دَرِ ورودي حياط خانهي مردي ميدرخشد که قريب به يک قرن از خداي بخشنده و عزّتآفرين، عمر هديه گرفته است تا در طول اين عمر گرانمايه با تفکر و تأمل در فرهنگ و تاريخ گيلان، به خصوص «تالش» به گسترش نيكيهايش و پالايش بديها همت نمايد و بدينوسيله آنچه به نظرش خوب و مفيد تشخيص داده شده است براي قوم و ديارش در بوتهي عمل بگذارد. اين مهم را «تالشنامه» به نيکي گزارش ميدهد؛ کتاب قطور و حجيم هفتصد صفحهاي که چکيدهاي است از هزاران برگ ناگفته از اسرار دل اين پير دنيا ديده و بزرگ تالش.
ويلايش در ميانهي شهرک تاريخي پونل است. دري به سمت طلوع خورشيد گشوده دارد که بر پيشنايياش آيه شريفه بالا، ماه شده و بر زيبايياش افزوده. وارد حياطش که ميشوي صفاي خاصي به سراغت ميآيد. پس از طي مسافتي کوتاه، سمت راستت تعدادي پله تو را وارد منزلي ميکند که اگر نيک در آن تأمل کني بوي فرهنگ و ادب، ذوق هنر و گَرد و غبار تاريخ را بهخوبي استشمام ميکني.
صاحبخانه که مردي است بلند قد و لاغر اندام و خوشسيما، با چهرهاي گشاده و باز، همچون ديگر تالشان مهماننواز به استقبالت ميآيد و تو خَجِل از سيماي کهنسالش، پشستسرش راهروي کوچکي را ادامهي مسير ميدهي. اما وي با احوالپرسي و خوش و بِش زيبا و لهجهي شيرين تالشدولابياش و با ذکر سلام و صلوات به ساحت رسول مهربانيها و خاندان مطهرش عليهمالسلام، تو را به نشستن بر مُبلي دعوت ميکند که خودش رو به روي آن نشسته است.
گرچه گردش ايّام و چرخش روزگار، سيماي با طراوتش را تَکيده و موي و محاسن و حتي ابروانش را سپيد کرده است اما دلي جوان و با نشاط و پر اميد دارد. و تو وقتي پاي سخنش مينشيني «ز دانش دل پير، بُرنا بود» که در آغاز تعليم الفباي دانشآموزي تابلوي ذهنت کردهاي را با ديدهي دل در سيماي بشّاش اين پير ميخواني.
تو ميبيني آنچه از دل دريايياش ميتَراوَد و بر لبانش جاري ميشود، همان غنچههاي فضل و دانش است که در طي يک قرن گذشته، تَعَلُّم و تجربه کرده است و اين گلبرگها همواره سرزنده و شادابند و بر تو ثابت ميشود که پژمردگي را در گلستان علم و دانش و تجربه راهي نيست.
پس از تعارفات و معرفيهاي معمول، سخن از علاقهاش به ديار تالش ميشود و وي دفتر ذهن را ميگشايد و به فراخور گفتگو، از هر دري سخن ميگويد؛ از تاريخ و از حُکّام خوب و بد و خوانين ظلم و جور گذشتهي اين ديار، از رعيت و مردم پابرهنه و زحمتکش تالشي، از کشاورزان، دامداران، پيشهوران و كسبهي تالش، از مردان و زنان نامآور و بزرگ اين سرزمين، از فرهنگ و سيماي اجتماعي و سياسي و حتي جغرافياي تاريخي اين قوم.
وقتي از خوانين سخن ميگويد با تمام وجود از مردمک ديدگانش ميخواني که ميگويد:
هان اي دل غمگينه، بر رينِه گذر کن هان احوال خوانين را پيشينهي عبرت دان
«سردار» چه شد آخر زان کوکبهي قدرت بر باد فنا رفته، ويرانه شده ايوان
«سالار» به بدبختي، بدنام هوا گشته «گلناز» به سرسختي آواره شده حيران
…
و پس از ذکر احوال خوانيني که دستکم، خويش در عمر طولانياش ديده و يا از پدرانش احوالاشان را شنيده، به نفْس خود نهيب ميزند:
گر نام نکو خواهي، خوشنام ببايد زيست نفرين بود آن را بگرفته ره خِذلان
اي واي بر آن ديده، گريان نشده اينجا فرياد بر آن مردم بدنام شدند نادان
آنگاه به درگاه خدا دستِ بلندِ نياز را ميگشايد و عاجزانه چنين استغاثه ميکند:
يا رب تو پناهم ده، پاکي ز گناهم ده درمانده به درگاهم، اي آنکه توئي رحمان
«نهضت» به خطاکاري، شرمندهي درگاه است شرمنده شده اکنون، خان خاني و هم خاقان
براي موضوعات و وقايع مختلف، خاطره بسيار دارد و براي بسياري از موارد نيز از ذوق ادبي گلستان معرفتش، گلواژهايي گلچين کرده و ابياتي زيبا به نظم کشيده است که به فراخور، با خواندنش تو را از حظّ آن بيبهره نميگذارد.
از سرزمين تالش که سخني گفته آيد، گفتارش چنان شيرين و حقيقي مينمايد که تو گويي تالش را از جانِ شيرين، شيرينتر و از هر دوستي دوستتر دارد و اين از مضامين اشعار فراوانش به خوبي هويداست:
الا اي تالش سرسبز ايران گرامي مادر مهد دليران
تو تالش نام داري در زمانه گواه آمد خزر بر اين نشانه
فراوان قصهها در سينه داري غمي در سينهي بيکينه داري
بسي کندند بيجا سينهات را ربودند دفتر و پيشنيهات را
تو بخشيدي زمين را آب و دانه تو را من دوست دارم جاودانه
…
و يا در توصيف تالش ميسرايد:
خوشا تالش بلنداي جبالش خوشا نام قشنگ بيمثالش
درختان، سرکشيده تا به کيهان چو سروِ ناز و با غنج و دلالش
چو مهر نام تالش در دل افتاد نرفت از سر برون فکر و خيالش
خوشا «دريا کنارِ» دل فريبش نسيم جنت است باد شمالش
هرآنگه يادم آيد «زَردَهخوني» نشان «کوثر» آيد از زلالش
هزاران قصهها دارم به خاطر از اين قوم نجيب و با کمالش
بيا تالش ببين صنع الاهي نگنجد شعر من در وصف حالش
…
و در آخر تالش را به خدا ميسپارد و به خود نيز اميد ميدهد که:
خداوندا تو تالش را نگه دار نبيند هيچکس هرگز زوالش
مکن «نهضت» ز هجران ناله و داد به الطاف خدا يابي وصالش
اين مرد، استاد «سيد نهضت حسينينژاد پونلي تالشي» است که اگر دو صد که سهل است، بل دهها دو صد از ميزان علاقمندياش به قوم و ديار تالش سخن گفته شود نيم از يک هزاران نيست. اما وقتي در کنارش بنشيني و گوش دل به سخنش بسپاري گذشت زمان را احساس نميکني زيرا شيريني کلامش و نغزگويي گفتارش تو را در خود غرق ميکند و تو با تمام وجود گوش و هوش ميشوي تا ناشنيده از يک سخنش نگذري و مواظبي که نکند گوشَت از شهد كلامش عسلي نشود.
اما با اين همه علاقهاي که به قوم و ديار تالش دارد تنها حاضر است آن را با يک «نـاز» عوض کند. مات و مبهوت ميشوي که اين ناز چيست؟! سراپا گوش و چشم به لبانش ميدوزي و ميبيني حاضر است همهي آنچه علاقمندي و دوستياش از دنيا و ما فيهاست را به يک ناز علي عليهالسلام ببخشد. اين برترين شاخصهاي است که افتخار تمام عمرش را به آن ميداند.
پس از گذشت اين همه عمر که از خدا هديه گرفته است و در طول آن بسي تلاش وافر که در راه اعتلاي فرهنگ و تاريخ تالش کرده است، به آن چيزي افتخار ميکند که سعادت دو سرا را در پي دارد. در اين خصوص، خود ميگويد: «هرکس به کسي نازد ما هم به علي نازيم». و ادامه ميدهد که اين شعار مرحوم پدرش بود. اين جملهاش مو بر تن آدم راست ميکرد زيرا استاد سيد نهضت حسينينژاد پونلي از اهل سنت ديار تالش است که همواره عامل وحدت و پيوند دو مذهب تشيع و اهل سنت منطقه تالشدولاب بوده و هست.
گرچه استاد دو مرتبه به زيارت مرقد منور رسول اعظم صليالله عليه و آله و سلم در مدينه منوره و طواف کعبه معظمه در مکه مکرمه شرفياب شده است اما پيشوند «سيّد» را بر هركُنيه و لقبي، حتي حاجيبودن ترجيح ميدهد. او برايمان تعريف کرد که مرحوم پدرش، که از مُفتيان اهل سنت منطقه تالشدولاب بودند، در بين نماز مغرب وعشاء هميشه اين شعر را زمزمه ميکرد:
يا رب به رسالت رسول ثَقَلين يا رب به غزا کنندهي بَدر و حُنين
عُصيان مرا دو نصفه کن در عَرَصات نصفش به حسن ببخش و نصفش به حسين
و ادامه داد و گفت: من چون سيّد هستم و به حضرت زهرا سلامالله عليها و علي عليهالسلام انتساب دارم و آنان نيز هر چه دارند از رسول خاتم، محمد مصطفي صليالله عليه و آله و سلم است، فقط به سيّد بودن خود مينازم و به آن افتخار ميکنم و نه هيچچيز ديگر. وي به همراهانم، برادران ارجمند و سادات گرانقدر آقايان سيّد مهران و سيّد مؤمن منفرد نيز سفارش أکيد داشت که بر سيادت خويش مباهات کنند و آن را بر هر چيزي اشرف و قدرش را بدانند. و ميگفت اين سفارشش به همهي سادات و اولاد رسول اعظم صليالله عليه و آله و سلم براي هميشه است.
استاد حسينينژاد سيادت خويش را به امام حسن مجتبي عليهالسلام منتسب ميدانست و ميگفت که بيشتر دوست دارد وي را با نام «سيّد نهضت حسينينژاد» بخوانند نه نام ديگري. و در کتابش که به اين حقير هديه كرد، مرقومهاش را با «سيد نهضت حسينينژاد پونلي تالشي» امضاء نمود.
ساعاتي که در کنارش نشستيم مکرر از ائمهي هُـدي عليهمالسلام برايمان بسيار سخن گفت و گفت که در مدحشان دفاتر بسياري را با اشعار نغزش پر کرده كه چاپ و انتشارش را به اولادش پس از خود محول نموده است. وقتي نام امام حسين عليهالسلام برزبان جاري شد، بيدرنگْ اين مرثيه سوزناک را برايمان با احساس زمزمه کرد:
ره به سوي کربلا دارد حسين (ع) لشکر از خيف و مني دارد حسين (ع)
شهريار پاسدار دين حق عزم کوي نينوا دارد حسين (ع)
شاهباز شاهد بزم بلا کارواني پر بلا دارد حسين (ع)
سرفرازان ميرود تا سر دهد هر دو عالم خون بها دارد حسين (ع)
آل طاها عترت ختم رُسُل دشمناني بيحيا دارد حسين (ع)
اين امام پاکباز راستين شور و حالي با خدا دارد حسين (ع)
نور چشم مصطفي (ص) مرد وفا منبر از مهر و صفا دارد حسين (ع)
تکيه گاه تخت او عرش برين خاکپايي پر بها دارد حسين (ع)
تا که هفتاد و دو تن قربان نمود رايت قالو بلي دارد حسين (ع)
از اَلَست با عهد و پيمان آمده اکبر و اصغر فدا دارد حسين (ع)
يادگار پاک نسل فاطمه (س) عصمتي از مرتضي دارد حسين (ع)
آيت لطف خداوند کريم رايتي از مجتبي دارد حسين (ع)
قامت عباس او از پا فتاد لعنتي بر اشقيا دارد حسين (ع)
زينب و زين العبادش را سلام همرهاني خوش لقا دارد حسين (ع)
بر حسين (ع) و آل او دارم درود خلعتي زيبا ردا دارد حسين (ع)
بر يزيد و پيروانش ننگ باد نفرتي از ناروا دارد حسين (ع)
دست من بر دامن آل علي (ع) نهضتي تا ماسوي دارد حسين (ع)
و بدينسان فضاي محفل کوچک و فرهنگي ما را عاشورايي کرد. او معتقد است که امام حسين عليه السلام حلقه اتصال بين همهي مسلمانان و آزاديخواهان دنياست و شايسته است در فلسفه قيام حضرت سيدالشهدا عليهالسلام نيك تأمل و تفكر شود. او وحدت و پيوند بين اهل تسنن و تشيع را نعمت بزرگي ميداند که بايستي آن را ارج نهاد. استاد حسينينژاد ميگفت اينها را در مصاحبههايم نيز گفته و به آن اعتقاد راسخ دارم.
هنگامي که دوست ارجمندم آقاي مهندس سيّد مؤمن منفرد به ايشان اطلاع داد که اين صحرائي چالهسرائي به زودي به عَتَبِهبوسي امير مؤمنان علي عليهالسلام در نجف اشرف نائل و از آنجا به کربلاي امام حسين عليهالسلام عازم خواهد شد، فوراً نسخهاي از مديحهي شيوايي که در ثنا و مدح مولاي متقيان علي عليهالسلام سروده بود را به اين بنده حقير هديه نمود و گفت: اين مديحه را در حرم با صفاي امير خوبان علي عليهالسلام برايش بخوانم و آنگاه به هر شکلي که توانستم آن را انتشار دهم. و خداي سبحان به اين کمترين شيعيان علي عليهالسلام لطفي عظيم عنايت فرمود تا آن را به تاريخ شنبه هفتم ارديبهشت ۱۳۹۲، پس از اداي فريضه مغرب و عشاء درکنار ضريح مطهر امير مؤمنان، علي عليهالسلام با سوزي که از سينهي آتشينم بر ميخاست خواندم و در روزهاي بعد نيز دو مرتبه تکرار نمودم. پس آنگاه به هنگامي که در حرم ملکوتي و فرشتهسراي امام حسين عليهالسلام در کربلاي مُعلّي شرف حضور يافتم يک بار در نزد ضريح مطهر امام حسين عليه السلام و يکبار هم براي ماه بنيهاشم، حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام در حرم مطهرش خواندم و به آنان با زباني عاجز عرضه داشتم کهای مَوالي من! اين مديحهايست از استاد سيد نهضت حسينينژاد پونلي تالشي که در وصف و ثناي پدر بزرگوارتان، امام علي عليهالسلام مداحي و تقديم كرده است.
اما آن مديحه را که استاد حسينينژاد در استقبال از شعر معروف «علیای هماي رحمت» شاعر اهلبيت عليهمالسلام، شهريار تبريزي (ره) سروده است، به شرح ذيل ميباشد:
علیای امام امت، توچه رحمتي خدا را که علم زدي به عالم لَمَعاتِ لافَتي را
علیای امام حجت، تو چه آيتي به دنيا که قلم زدي به آدم رَشَحات هَل آتی را
تو وليِّ حقنمائي به حديث کُنت مولا که غدير زد تَولّي صلوات مصطفي را
تو وزير با کفائي، تو علي مرتضائي که کشيدهاي به حکمت، نَغَمات قُل کَفي را
تو امير مؤمناني، به سرير کارداني که ولايتت فزوده برکات اولياء را
تو نمونهاي ز ايمان، تو نموده راه قرآن که نمونه شد وَلايَت جَلَوات کبريّا را
تو به دين حق مؤيِّد تو به شرع او مُخلَّد که بگفت با تو احمد حَمَزات نينوا را
تو عزيز هر دو عالم تو تميز نسل آدم که فروغ تو فزوده، وَجَناتِ مجتبي را
تو وصيّ مصطفائي، تو وليّ با وفائي که نمودهاي به دولت نَعَمات هر گدا را
تو امام اوّليني، تو خليفهي يقيني که گشودهاي به عزّت، عَتبات بينوا را
تو به فاطمه انيسي، تو به مصطفي جَليسي که شکستهاي به خيبر قَلَعات اَشقيا را
زمن و زما گسستم، به اميد تو نشستم دل خويش بر تو بستم که ببينم آن لَقا را
به شجاعت و به تقوي، به قيامت و به عُقبي دو جهان به تو مُباهي، به تو دارم اِلتجا را
چه خوشست آيت حق همه در رُخ تو ديدن که تو مظهرالعَجايب بشکستي هر دَغا را
نروم به هيچ درگه، نبرم به هيچ در ره به در تو جا گرفتم، به تو کردم اقتدا را
به صبا سپرده بودم که پيام دل رساند مگر آن هماي رحمت شنود پيام ما را
همه شب چو مرغ يا حق ز سر نياز گفتم تو امير اِنس و جِنّي، بشنو تو اين ندا را
ز رسول چون شنيدم به قبول دل رسيدم تو رقم زدي به عالم شهداي کربلا را
تو به نهضت ثنا خوان، نظري به لطف فرما که گرفتهاي به حکمت سر چشمهي بقا را
چو از اين ديار وحشت برسم به کوي وحدت بَـرِ شهريار خوانم، کلمات مرتضي را
ناگفته نماند جناب استاد حسينينژاد چند قاب را با اين مديحهي نغز، زينت داده و هر اتاقي از اتاقهاي منزل با صفايش در پونل را با نصب يکي از آن قابهاي حاوي اشعار در ثناي علي عليهالسلام آراسته و متبرک نموده است.
از احترام و علاقهاش به ائمه اطهار عليهمالسلام برايمان بسيار سخن گفت و در مدح چهارده معصوم عليهم السلام برايمان اشعار نغز و شيواي زيادي كه خود سروده بود را زمزمه کرد. هنگامي که سوهاني به عنوان سوغات متبرکي از شهر مقدس قم به ايشان تقديم کردم، باب سخن از زيارت و خاطراتش از بانوي کرامت، حضرت فاطمه معصومه سلامالله عليها گشود و پس از ذکر خاطراتي شيرين از آن بانوي کريمه و ذكر تفضّل و كرامتي كه از آن كريمه ديده بود، پنجرهاي از بوستان ادبش را به سمت شهر مقدس قم باز كرد و ما را با شعر بلندي در مدح حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام و شهر مقدس قم، مهمان نمود که از شنيدنش حظّ وافر برديم و من هم آن شعر خوانياش را با دوربينم ضبط تصويري نمودم. آن مديحهي شيوا به شرح ذيل است:
مرحبا اي دختر زيباي قم السلام اي اختر دنياي قم
السلام اي دُخت پاک مصطفي فاطمه معصومهي زهراي قم
گشته شيرين در نمکزار کوير از حضورت شوري درياي قم
در شبستان حرم، شاه چراغ کرده روشن ديدهي بيناي قم
با امام هشتمين هم آشيان نام تو در دفتر انشاي قم
بر صرير مصطفي جاي تو شد در سراي مرتضي مولاي قم
تا خراسان مشهد جانها شده ميرود تا عرش حق آواي قم
خاندان مجتبي را مهربخش با شهيد کربلا همپاي قم
سيّد سجاد را زينالعِباد اي شفابخش همه غمهاي قم
با علوم باقري خوش آمدي سِرّ جعفر را تويي صهباي قم
پس مبارک باد مولود شما دُخت کاظم موسيِ سيماي قم
بار ديگر در خراسان بينمت اي رضايت شاهد شبهاي قم
هم جواد متقي را عمّهاي هم نقي را ملجاء تنهاي قم
يا امام عسکري در باز کن تا بيايد مهديِ آقاي قم
حُجّتَالحقّ آن امام آخرين هاديِ دين خدا، عيساي قم
ذوالفقار حيدري اندر کَفَش اي سرايت جَنتالمَأواي قم
بشکند گردونهي دجّال دون آن وليالله حق والاي قم
يا الهي العالمين اُلطُف لَنا اي خداي شاهد شيداي قم
اي خداوند کريم و کارساز لطف کن بر مردم داناي قم
خاک ايران از قدوم حضرتش در امان دار از همه اعداي قم
بر همه آيات دين توفيق دِه اي شفابخش سر و سوداي قم
مکتب و مَسند بماند بر دوام مسجد و منبر شود مأواي قم
حوزه و دانشگه هر دو پايدار تالي و طلاب با املاي قم
اي خدا با عترت پاک رسول نور باران کن در و بالاي قم
ملت ايران بماند سرفراز چون بهشت عدن کن صحراي قم
تالش ما در جهان آباد باد در پناه مأمن و ملجاي قم
بر امين سلطان رضوانشهر ما پور پاک موسيِ موساي قم
صد درود و صد سلام از ما رسد بر حريم مرقدش از ناي قم
دشمنان را خوار گردان و ذليل دوستان چون گنبد برپاي قم
نـهضتا حُبّ نبي، مـهر ولـي در دلت انداز با معناي قم
آنگاه از علاقهاش به حضرت امام رئوف، عليبن موسي الرضا عليهماالسلام سخن گفت و دفتر خاطرات شيرينش را به سمت مشهد مقدس گشود و از روزگار و دفعاتي كه به زيارت امام هشتم نائل شده بود برايمان بياناتي ارائه نمود.
گرچه همنشيني و همصحبتي با استاد سيد نهضت حسينينژاد پونلي تالشي برايمان حسي دلانگيز داشت وليكن بيش از اين آزردنش از انصاف به دور بود. به همين خاطر نزديك ظهر از محضرش رخصت گرفته و راهروي كوتاه اوليه را طي و از پلهها به پايين گام نهاديم. آنگاه از سمت راست پلهها، پس ازطي مسافتي كوتاه، از دَري كه به سوي غروب آفتاب باز ميشد خارج و به طرف شاندرمن راهي شديم و استاد و خانوادهي محترمش را به خداي سبحان سپرديم.
اين ديدار به ياد ماندني بههمت دوست ارجمندم جناب آقاي مهندس سيّد مؤمن منفرد چماچار در نيمروز نخست آدينه، به تاريخ نهم فروردين ماه سال ۱۳۹۲ مطابق با ۱۷ جمادي الاول ۱۴۳۴ هجري، صورت گرفت و دوست و همكلاسي قديميام آقاي سيّد مهران منفرد چماچار نيز حضور داشت.
قربان صحرائي چالهسرائي
قم مقدس ـ دوشنبه ۱۱ آذرماه ۱۳۹۲ مطابق با ۲۸ محرمالحرام ۱۴۳۵ هجري
اينک، يکسالي هست که روح استاد سيد نهضت حسينينژاد پونلي تالشي به رحمت حق شتافته. خدايش غريق رحمت وسيع خود بفرمايد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
آدينه، دهم مرداد ۱۳۹۹ مطابق با دهم ذيالحجه ۱۴۴۱ هـ ، روز عيد قربان
مدت زمان زیادی نیست که با آقای صحرایی چاله سرایی افتخار دوستی پیدا کرده ام. البته از قبل ایشان را می شناختم ولی افتخار هم کلامی با ایشان نصیب من نشده بود تا اینکه میرزا کوچک خان حلقه وصل من و ایشان گردید. حالا و با خواندن وصف این دیدار می بینم که چه قریحه ای و چه ذوق و شوق درست و به جایی خدای بزرگ نصیب ایشان کرده است. خوشبحال جناب استاد شادروان سید نهضت حسینی نژاد پونلی تالشی. خدا خوب در و تخته را جور می کند.با خواندن اشعار این بزرگمرد اهل سنتی تالشی در وصف ائمه و خصوصاً امام حسین علیه السلام آدم پی می برد که می توان با عزت و کرامت زیست و از حق و حقیقت گفت. حتی اگر به ظاهر هم کیش و هم مسلک حقیقت نبود. آقای صحرایی هم مثالی روشن از چنین تفکری است. مرحبا به ایشان و سپاس از دوست پژوهشگرم آقای سید مومن عزیز و برادر هنرمند بزرگوارشان آقای سید مهران عزیز … با احترام – سخایی – قله روخون
با سلام و احترام
اول در نگارش خوداز خاطرات که با این دوست بسیار عزیزم مطالبی را نگارش نمودم تا حداقلی از این نازنین دیارم حداقل چیزی ،حرفی گفته باشم اما واقعا خجالت کشیدم ازاین نازنین مرد دیارم نتوانم به علت بضاعت کم ادای دین ی کنم . لذا پاک کردم و این کلام همسرم که همیشه می فرمود چقدر آقای صحرائی با ایمان و خدا ترس و خدا شناس هست و خدا برای پدر و مادرش نگهش دارد
بیان می کنم
خدایا به حضرت معصومه سلام و الله و علیه سوگندت می دم این خادم بانوی اب و آینه را از هرچی بدی و بلا دور نگه دار و همه آرزوهای دنیوی و اخروی اش را به برکت صلوات بر محمد و آل محمد ص بر آورده بفرما
یوسف بابائیان