به گزاررش ماسال نیوز، چند روزی از تصویب تهاتر شهرداری با مالکین پارک شهدا میگذرد. حتما میدانید که مالکین این قسمت از شهر در سال ۹۶ شهرداری وقت آنزمان را محکوم کردند و اکنون تلاشها برای متقاعد کردن آنها برای قبول تهاتر ادامه دارد.
این ظاهر ماجراست. در حقیقت شهرداری ماسال در ادامه باید منتظر شکایتهای افراد دیگری برای قسمتهای دیگر شهرستان باشد. مکانهایی که یا مبلغ محکومیت (مثل میدان شهید قویدل ) پرداخت شد یا میادین دیگری که باید پرداخت شوند!
از سوی دیگر مصوبه تاریخی ۱۹۳ شورای شهر با ۴ امضا موافق به تهاتر رای داد و طبق روال این سالها سامره یعقوبی در جبهه مقابل قرار گرفت. شاید او چیزهایی میداند یا به مدارکی امید بسته است و یا ……
اکنون چند سوال و ابهام ذهن مردم را مشغول کرده که هنوز پاسخ قاطعی به آنها داده نشده است؛
بسیاری مدعی هستند که مدارک هبه یا وقف مکانهای مورد نظر، وجود داشته که در زمان شهردار قبل مفقود شده است. چرا و چگونه؟!
چرا در دوره شهردار و شورای قبلی، محکومیت اولیه مورد تجدید نظر خواهی قرار نگرفته است؟
با توجه به اینکه کتابخانه مرکزی ماسال سالها در پارک شهدا واقع بوده، چرا مدارکی در مورد مالکیت یا وقف آن نقطه در ارشاد یا امور کتابخانهها در دسترس نیست؟
در بخشی از پارک مذکور شهدای عظیمالشان شهرستان دفن شدهاند. آیا این تدفینها بدون اجازه مالک یا مالکین اولیه صورت گرفته است؟
چرا شخص یا اشخاصی مانند آقای کاظمی(شهردار سابق) یا آقای عباسی (رییس شورای دوره قبل) توضیحی در این باره نمیدهند؟
و…..
«از سوی دیگر مصوبه تاریخی ۱۹۳ شورای شهر با ۴ امضا موافق به تهاتر رای داد و طبق روال این سالها سامره یعقوبی در جبهه مقابل قرار گرفت. شاید او چیزهایی میداند یا به مدارکی امید بسته است و یا …»(برگرفته از متن)
نمی توان نام افراد را برد، زیرا حالا دیگر از سفر کردگان اند. ولی بطور کلی می توان اندکی برای حق طلبی نوشت. حد اقل دو مورد در باب زمین خواری بزرگ در ماسال من شخصن اطلاع دارم، که بعد ها میلیارد ها سود برای آن دو زمین خوار ببار آورد. اگر در ایران بودم، در دادگاه یا جلسات خصوصی نظر خود را با گواه بیان می کردم.
از سوی دیگر شهر هم از حقوقی برخوردار است که باید در نظر گرفته شود. اگر صاحبان املاک افرادی بی چیز و یا دارای زندگی متوسطی هستند، طبیعی ست که باید حق آن ها پرداخت شود. ولی اگر افرادی دارا می باشند، وجدانن باید حق شهر را در نظر گیرند. شهر از دیرباز در کیشوَرِ ایران امتیاز ویژه داشت و از آنِ همه به حساب می آمد. و اصلن به همین خاطر دیگر نام ایران زمین از دیرباز کیشوَر(سر زمین دارای، کیش و آیین خود) بوده است. و به همین خاطر وقتی ایرانیان در اواخر تابستان به شهر و مراکز جمعیت نزدیک می شدند، تالش ها آن سکونت و زمان آن را «شَری وَر» می نامیدند. ماهِ پهلوی «شهریوَر» = نزدیک به شهر، همان شَری وَر تالشی است. تالشی «ها»ی ملفوظ ندارد. مثال، تیرون یا تِرون(تهران). ضرب المثل – «شَری کرا بندی کُو دَمِری، وای دریا کنار صافه!» شهری مفهوم دیگری نیز دارد، بمانَد. زیرا تالش می توانسته آن ضرب المثل را عمدن و برای کنایه بکار بَرَد، که سخنی دیگر است، بمانَد.
کوتاه: همانطور که پیشتر نوشتم، بعضی از مالکان با زور بگیری مالک بزرگ شدند. دو نمونه ی مشخص دارم که اینجا نمی توان آورد. پس ورثه ی آن ها اینک وظیفه دارند و باید با شهر ماسال منصفانه رفتار نمایند، تا عدالتی نسبی برقرار گردد. آن ها می توانند حق خود را به شهر هدیه کنند و نامی نیک از خود و در گذشتگان خود برجای نهند.
تکمیل یک نکته در پی منگفت اول من: زیرا تالشِ رقیب و بعد ها حکومت از دست داده، می توانسته آن ضرب المثل را عمدن و برای کنایه بکار بَرَد، که سخنی دیگر است، بمانَد. در داستان «جان و ماجان» تلاش شده به این موضوع با رجوع به تاریخ واقعی و هم خیال تاریخی نزدیک به واقعیت، همه جانبه پرداخته شود.
در ضمن چندی پیش فخرالدین عباس زاده، دانشمند تالش در زندان حکومت آذربایجان جان باخت.
این هم منگفتی که چند روز پیش در خارج از میهن در باب دانشمند تالش، زنده یاد فخرالدین عباس زاده بی نهایت مظلوم و بی یاور نوشتم. در ضمن او پیرو مذهب شیعه بود. یعنی هیچ بهانه ای برای دفاع نکردن از آن تالش دانشمند از سوی دولت ایران وجود ندارد. ولی سکوت مطلق کرده اند! مردی که بسیار غریبانه و مظلومانه در زندان کشته شد، سال ها در جمهوری آذربایجان خدمت کرد. تحصیل کرده ی دانشگاه دولتی آذربایجان(باکو) بود و بعد ها در همان دانشگاه استاد شد. حکومت آذربایجان آن تالش دانشمند را به ۱۶ سال زندان محکوم کرده بود.
«یکی از مظلوم ترین خلق های جهان، تالش ها هستند. نمی دانم، شاید خلق روهینگیا از تالش ها مظلوم تر باشد. آری، تالش خلقی ست بی نهایت مظلوم و دارای سر زمینی پاره پاره، و در سر زمین خود کاملن هیچکاره. البته در ایران بکار بردن کلمه ی تالش غدغن نیست، ولی زبانشان که زبانی مادر است را دارند بطور کاملن مصنوعی از پای در می آورند.
بر گردیم به اصل سخن: دو سال پیش یکی از فعالان برجسته ی تالش جمهوری آذربایجان را روسیه به درخواست حکومت آذربایجان تحویل کشور آذربایجان داد. داستان اش بسیار غم انگیز و طولانی ست، بمانَد.
بعد از آن بلافاصله در بین تالش های مقیم روسیه، تبلیغاتی چنان علیه دانشمند تالش فخرالدین عباس زاده راه انداختند که کسی جرأت نمی کرد از او دفاع کند. از جمله شایع کرده بودند که او مزدور حکومت آذربایجان است و می گفتند که او را دیده اند در شهر گنجه به همراه مأموران امنیتی دولت آذربایجان مشغول خوشگذرانی ست! و از این دست دروغ ها و مزخرفات شاخدار مطلق. او ولی در زندان احساس خطر کرده بود و پیام داده بود که می خواهند او را در زندان بکشند و به گردن کرونا ویروس اندازند.
تا اینکه همین چندی پیش خبر رسید که در زندان جمهوری آذربایجان مانند دیگر دانشمند تالش، نَوروزعلی محمدُف مظلوم، جان باخته.
و حالا در روسیه تازه دارند می گویند که تحویل دادن او غیر قانونی بوده و تحویل دهندگان باید جواب بگویند! او یک قهرمان است! بالاخره ما نفهمیدیم قهرمان است یا خائن!
و اینک روستای بیلَه بَند* شهرستان لِریک در تالش زمینِ واقع شده در جمهوری آذربایجان، سراسر سیاه پوش گشته. و از مردی قهرمان آنجا سخن به میان است. آه …! از این مرده پرستان، و در تئوری و حرف هَزاردستان!
بیلَه بَند، واژه ای ست مثل درَه بند(دربند – محله ای در تهران و جمهوری خود مختار داغستان)، نامی ست مثل بیلَه سوار و … بیل یعنی آبگاه، جای گودی رود؛ مثل بیل در اردبیل، شُوره بیل، برزَه بیل، اردبیلَه(واقع در شهرستان لِریک)، سیابیلی، بیلگادُول، بیلی و بیلی تَندُورَه(در شهرستان ماسال) و … بَند یعنی بر آمدگی و یال کوه که نوعی مرز طبیعی در ییلاقات ایجاد می کند.»*
* هنوز در روستای ویزنَهِ تالش به وند یا هند(جای گودی رود و شنا) بیل می گویند. ولی مردم شهرستان ماسال دیگر معنی بیلی، بیلگادول و … را نمی دانند، زیرا واژه ی «وند» جای بیل نشسته. و این نشان می دهد آن هایی که آن نامگذاری را کرده بودند، نسل شان به هر دلیلی ور افتاده، و چون تالش های جانشین شده با فرهنگ قبلی بیگانه بودند؛ در نتیجه بیل به معنی گودی رود، آبگاه، در ماسال و شاندرمین منسوخ گشته.
نکته ی از قلم افتاده: ولی «بیلَه» = بیلِ کوچک = چاله های کوچک که آب باران در آن ها جمع می شود، هنوز در ماسال بکار می رود.
اصلاح: شهرِ فارسی در زبان پهلوی(مادر فارسی) نیز مانند زبان تالشی بی «ها»ی ملفوظ تلفظ شده، نوشته می شود. البته در پهلوی شهر، شَتر است به سکون حرف ت. در نتیجه شهریور، می شود شَتری وَر.
آخرین منگفت من که هنوز منتشر نشده، شاید ناقص به نظر آمده، زیرا با خود گواه ندارد. هنگام نوشتن آن فکر کردم احتیاجی به آوردن گواه نیست، زیرا همیشه از منابع معتبر ایرانی و غیر ایرانی و هم از تحقیقات میدانی و آکادمیک خود سود می جویم. یعنی از خود حرف در نمی آورم. آن “کار”، از خود حرف در آوردن، نابکاری و “کارِ” بزهکاران است.
و اینک گواه آن منگفتِ من: «شهر، اسم، پهلوی – شَتر، …»(عمید ص ۸۱۰). «شهریور، اسم، پهلوی، شَتری وَر، …»(عمید ص ۸۱۱)
و نکته ای ضروری در باب غلط تلفظ کردن واژه های اصیل ایرانی، از جمله در باب نام زادگاهِ دانشمند تالش(جاودان یاد فخرالدین عباس زاده بی نهایت مظلوم). البته آن تلفظ های غلط همیشه عمدی نیست؛ ولی عمدی نیز هست. دیده ام «بیلَه بَند» = یال کوه که در کنار آبگیر قرار دارد، را بِلَه بند هم می نویسند. بیلَ = بیلَه = بیل + فتحه ی مضاف کهن، ربطی به بِلِه(ترکی، مثل اِلَه، بِلَه) ندارد. یکبار دیدم در سایت یک رادیوی فارسی زبان خارجی در خارج از کشور، بیلَ سوار = بیلَه سوار، تالشی را “پیل سوار” نوشته بود که حرفی ست من در آوردی. «بیلَه سوار» یعنی فردی سوارکار که در کنار آبگیر می زید(حالت اضافی با فتحه مضاف). در آن منطقه فراوان بیل(آبگیر) داریم. از جمله شهر بسیار کهن «بیلگان» تالشی در همان منطقه(کمی بالاتر) قرار دارد. متأسفانه در نوشته های مختلف آن نام زیبای اصیلِ ایرانی را به غلط “بیلقان” می نویسند؛ ولی بیلگان درست است؛ یعنی سرزمین آبگیر ها. بیلَه سوار اصطلاحی ست مثل «حبیبی لیثی». روزی پای تلفن، زنده یاد پدرم پرسید، شما؟ گفتم: لیثی، حبیبی لیثی. از آن بیان من بسیار خوشنود شد؛ زیرا اول بار بود می شنید. سید حبیب کلوری پدر بزرگ پدری اوست.
کوتاه: بیل که در مناطق مختلف ایران و جمهوری آذربایجان فراوان تکرار شده، همه به معنی آبگاه است و ربطی، هیچ ربطی به بِلَه و اِلَه ندارد.
چندی پیش، از همین دست در خارج از میهن روشنگری نمودم و از حق یک اصطلاحِ تاتی، تالشی، پهلوی، دفاع کردم که این زیر می گذارم.
نوشته شده در تاريخ چهاردهم دی ۱۳۹۹ برابر با سوم ژانويه ۲۰۲۱ ، ۰۱:۱۷:۳۵ توسط لیثی حبیبی – م. تلنگر
«نکته ای مهم برای روشنگری که به بحث ما، استان سمنان و بعضی تصورات غلط مرکز نشینان مربوط می گردد.
روزنامه شهروند ۱۳۹۹/۰۹/۰۶ «آدینه سیاه ایستگاه هفت خوان ۴ ساله شد»(جایی که متأسفانه قطار ها فاجعه بار تصادف کردند).
و توضیح من(لیثی حبیبی): “هفت خوان” غلط است. در زمان های قدیم در نقاط مختلف میهن ما که حالا چندین کشور را تشکیل می دهند، چشمه دو نام داشت. چشمه و خونی. چشمه، چشمه ی معمولی، ولی خونی چشمه ی پُر آب است. مثل گاو خونی = گاو چشمه = چشمه ی بزرگ. در شهرستان خلخال استان اردبیل و استان سمنان آن را خانی و خان تلفظ می کنند. در شهرستان ماسال، خون و خُونی نامیده می شود. مثلِ «گَرمَه خونی» و ییلاق «خونّ»(با تلفظ نرم حرف ن). در تالشی شمالی هُونی است؛ مثلِ لارا هُونی = لارَه هونی.
آنجا که قطار ها تصادف کردند، هفت خونی = هفت خانی = هفت خان = هفت چشمه ی پر آب است. همین هَفتَ خونی یا هفت خانی یا هفت خان، را در منطقه ی آلیَند تالش ایران در فومنات داریم.
کوتاه: هفت خوان غلط است؛ درست آن نام کهن ایرانی هفت خون، هفت خونی، هفت خانی، یا هفت خان است. خون، خونی، خانی، کانی(کوردی)، هُونی، همه یعنی چشمه ی پر آب که در کان(معدن)پهلوی بُن دارد. خونی که در رگ های ما جاری ست، در واقع کانِ جان است، و با خونی(خانی) هم بُن.
سوال: آیا خان(خانی، خونی) را خوان نوشتن اِشکال بزرگی ست؟
سوالی ست بجا. خیر، اِشکال کوچکی ست. ولی دانشمندان عزیز مرکز نشین ما وقتی می نویسند «هفت خوان»، به هفت خوان رُستم = روستَم = روستن = گروس تن = پیل تن = بزرگ تن، نظر دارند. پیل(تالشی) = فیل = بزرگ. فیلن دَنک = تشکر بزرگ(آلمانی) – فیل مُعَرَّب شده ی پیل نیست؛ شکلی دیگر از آن است؛ مثل هونی و خونی؛ هور و خور.
پس چه باید کرد؟
دانشمندان مرکز نشین ما باید بپذیرند که همه ی ما یکی هستیم + حذف ها و تغییراتی که بعد ها بیشتر در فارسی رخ داده. و اگر واژه ای در زبان ملی یا سرتاسری ما(فارسی)، منسوخ شده، دلیل نیست که آن واژه فارسی نیست. همین نا آگاهی باعث گمراهی آن عزیزان شده، و فراوان واژه ی غلط ایجاد کرده اند. حتی بیان آن دانشمندان نیز در مواردی غلط است. مثال: به پارسَ شهرِ کهن نمی توان گفت شهرِ پارسَه(نیمی با صرف قدیم و نیمی جدید!). یا باید همان حالت دستوری تالشی(کهن)را رعایت کنیم و بگوییم پارسَه شهر(پِرسَه پولیس)؛ و یا باید به فارسی امروز برگردانیم، که می شود شهرِ پارس. دوستان توجه داشته باشند که این ها نکاتی بسیار مهم و اساسی است. تو وقتی نمی دانی که شکست(ایرانی) = معلول(عربی) واژه ای ست پهلوی و بی نهایت کهن، باید کمی بیش از پیش دقت داشته باشی. زبان پهلوی مادر است. آن واژه ی کهن ایرانی(شکست) همینک در ترکی آذربایجانی، تاتی و تالشی به معنی معلول بکار می رود.»