دوستان درباره ورودی رشت پرسیدند. از دستاندرکارانی که با انتشار طرح، به مردم و صاحبنظران امکان ابراز نظر دادند صمیمانه تشکر میکنم؛ همچنین برای اینکه به مقوله «هویت شهری» توجه داشتند. اینها ارزشمند است و شایسته تحسین. دههها گذشت و کمتر کسی به چنین موضوعی فکر کرد.
خوشبختانه حول طرح، گفتوگوهای غیررسمی و مجازی خوبی در جاهای مختلف شکل گرفت که کمک میکند تا این ایدهی خوب، در بهترین مضمون و فرم، اجرا شود.
در گیلان، ما در موضوع «هویت»، با چالش «توجه افراطی به افتخارات (و ناافتخارات) غیربومی یکیدو قرن اخیر» و «کمانگاری افتخارات بزرگتر بومی» روبروییم.
اینکه اهم افتخار ما به داشتن اولین بانک و داروخانه و شهرداری و تئاتر و راهآهن باشد شاید ظاهری به نفع ارتقای اعتمادبهنفس دارد اما افتخار افراطی به این مصداقها نتیجه دیگری در پی دارد. اگر اوج افتخار نوجوان و جوان گیلانی، اولین بودن در واردات پدیدههای مدرن از اروپا است چرا روح تعالیخواه او، خودش را به دیار تقلید محدود کند؟ چرا جانش را پرواز ندهد و به مبدأ و مبدع این پدیدهها نرود؟
درباره جوانها و نوجوانهای کجا صحبت میکنیم؟ یک منطقه نوظهور و بیریشه؟ یا سرزمینی با تاریخ کهن و پرافتخار؟
وقتی ما چندهزار سال قبل از میلاد مسیح، یکی از اولین تمدنهای با توان ساخت شیشه بودیم، چرا افتخاراتمان را به سطح چند تجربه واردات فرهنگی و صنعتی در صدوپنجاه سال اخیر تقلیل بدهیم؟
اگر گیلان مفتخر است هزارسال قبل، با آلبویه، کانون شکوفایی علمی و فرهنگی در جهان را ساخته است و صدها دانشمند و نخبه – که یکیشان شیخالرئیس بوعلیسینا بود – تحت حمایت آن حکومت معرفی و حمایت شدند چرا خود را به مصادیق ناچیز مفتخر بدانیم؟ چرا به خود القا کنیم که نهایت هویت ما ترجمه و کپی و تقلید و واردات است؟
وزنهبرداری که دویستوسی کیلو را زده، چرا باید به رکورد چهلکیلو بنازد و تازه آن را ماحصل مربی خارجی بداند؟ تنزیل مصادیق افتخارات تاریخی گیلانیها، بههمین اندازه غیرمنطقی است.
اگر مسئلهی امید و اعتمادبهنفس مردم و چالش آسیبهای اجتماعی در گیلان برای ما جدی است این نکته راهبردی در هویت شهری را نیز باید جدی گرفت.
اما باید این نکته را نه فقط جدی، که جدیتر بگیریم.
اول برای اینکه چنین حالوروزی محدود به گیلان نیست و در غالب نقاط ایران شیوع یافته است. در تبریز یک سرمایه هویتی بزرگ و شگفتانگیز همچون دانشگاه جهانی ربع رشیدی وجود دارد. هفتصدسال قبل، آنجا نه با تأمین دولتی که به پشتوانه وقف، پذیرای شش هزار دانشجو از اقصینقاط جهان بود. آنزمان هنوز سیصدسال مانده بود تا پیشرفت در اروپا به مرحله صدور حکم اعدام گالیله بهشیوه زندهسوزی برسد. حالا اما ربع رشیدی در ویترین هویت شهری تبریز جا ندارد و بنای صدساله و آلمانی شهرداری، نماد آنجا شده است. دیگر اعتمادبهنفسی برای تبریز میماند؟
دوم این که بر چنان تقلیل و تخفیف هویتی، دستهای قسمخورده و مهاجمی دیده میشود. ما استاد رمنشینی داشتیم که در تشریح علت تخریب خودکرده آثارش گفتهبود: «مسئله من حکومت آخوندها نبود، رفتار مردم ایران برای من غیرقابلتحمل بود». و از اطلاق مکرر صفت «خرابشده» برای مملکتش ابایی نداشت و در دوره محمدرضا، نهتنها رفت، که مدام به خود اجازه داد سهراب را به فرار از آن خرابشده دعوت کند. حالا در همین کشور، افرادی تلاش کردند نام آن استاد بر خانهای که برای او نبود و از جیب همان مردم خریداری شده بود سند زده شود. و برای نیل به مقصود، از خرج امضای اساتید و بزرگان و خوشنامان و قربانی شدن نمایشگاه استاد حبیب محمدی ابایی نداشتند.
وقتی اسلم دیلمی، شهید واقعه عاشورا – همچون بازان دیلمی اولین شهید ایرانی صدر اسلام و صدها افتخار کهن دیگر – کوچکترین سهمی از میراث فرهنگی ما ندارد دستهایی بر دستگاهها فشار میآورند که خانهها و حتی «فضای مکث»های قرن اخیر در اولویت قرار بگیرند و جعلی یا غیرجعلی، در راستای همان تخفیف هویتی، بهنام زده شوند.
چون استاد، در رم بمانیم. امسال در فینال کنفرانسلیگ اروپا، پلگرینی بازیکن تیم رم ایتالیا، یک عبارت فارسی را بر بدنش خالکوبی کرده بود: «به خودت ایمان داشته باش». همان چیزی که امروز، رشت به آن نیاز دارد. ساختمان شهرداری، بهرغم ارادتی که به رویدادهای بزرگ تاریخی حول آن داریم، در این معرکه، یک نشانه و معماری بیطرف نیست و نمیتواند نماد تمدن چندهزارساله این خطه از خاک ایران باشد. این ساختمان را البته ما نساختیم اما ورودی رشت چیزی است که قرار است تا ابد «پر خویش» را بر آن ببینیم.