این روزها خیلی اتفاقی چند نفر از نوجوانهایی را دیدم که حدودا ۱۰ سال قبل به کلاس قرآن مسجدمان رفت و آمد داشتند.
برایشان هزینه نکردیم، از کفمان رفتند و حالا یکی را به جرم سرقت گرفتهاند، دیگری معتاد شده، آن یکی دنبال دخترهای مردم است و الخ.
*
پروندههای حاد خیریهها را آسیبشناسی کنید. چشم بسته معلوم است ریشهی اغلبشان اعتیاد است و طلاق. اخیرا فضای مجازی هم اضافه شده.
موجهترینهایشان، نمکنشناسی فرزندها در برابر پدر و مادر پیر است.
هرجا برویم تهش برمیگردیم به تربیت.
*
توی مسجد، برای خرید دو تا میز پینگپونگ، ماهها دنبال یک خیر بودیم.
حالا همان خیّرها برای جمع کردن فلان کارتنخواب، میلیونها تومان خرج میکنند تا یک معتاد با خانوادهای از هم پاشیده را از توی پارک جمع کنند و ببرند توی آپارتمان. با همان اعتیاد، با همان خانواده و با همان آیندهی نیست و نابود.
*
این حرفها که اقتصاد ریشهی مشکلات است را بریزید دور.
بروید توی مدارس ببینید بچههای پولدار مهذبترند؟!
*
امروز برای کار فرهنگی ناخن خشکی میکنیم،
اما چند سال بعد ناگزیر چند برابرش را در خیریهها هزینه خواهیم کنیم.