چرا باید اعتراض مردم عراق و لیبی و اردن و یمن از اقدام مردم انقلابی ایران در طلیعه گام دوم انقلاب اسلامی شدیدتر باشد؟ چرا دانشجویان دانشگاه هاروارد و کلمبیا معترضتر از دانشجویان دانشگاه سیاسی امیرکبیر و تهران هستند؟ چرا جمعیت تظاهرات شهر ۲ونیم میلیونی صنعا چندبرابر بیشتر از جمعیت تظاهرات شهر ۹ میلیونی تهران است؟
دستگاههای رسمی ما توانستند اتفاقی را که در بسیاری از کشورها بهصورت آنی منجر به ریختن مردم خشمگین به خیابان و بروز حقیقی احساسات ضداسراییلی شد در ایران بین ۱۲ تا ۲۴ و بعضاً ۷۲ ساعت به تعویق بیندازند و شاهد احساسات و خشم بهشدت تقلیلیافتهای شدیم. این را جز «هنر» نباید نامید.
جنگ نرم ویژهی دشمن بر ملت ایران قابل کتمان نیست اما انقلابیهای دوآتشه ایرانی هم تحت تأثیر جنگ نرم هستند یا گوشبهفرمان نهادهای انقلابی و دولتی یا معطل آنها؟
دو سال قبل، آسیبشناسی و تحلیل رهبری عزیز این بود که مراسمات باید مردمی شود اما نهادهای مرتبط نتوانستند قدم چشمگیری بردارند و موفق نبودند و البته در بین همه مدیران، سهم حجتالاسلام موسیپور که مخاطب مستقیم آن حکم بودند بیشتر است.
کار نمایشی یا بهره بردن از رانت وفاداران به جمهوری اسلامی در کوتاهمدت خوراک خوبی برای برگزاری راهپیماییهای کمزحمت و بیدردسر است اما عوارض کیفی چنین پدیدهای و نسپردن واقعی امور راهپیماییها به مردم در بلندمدت قابل پنهان کردن نیست.
حالا مگر مردمی شدن راهپیمایی چقدر مهم است؟ به این فکر کنید که بعد از شهادت حاجقاسم، هیچ فرصتی به اندازه حمله به این بیمارستان نمیتوانست منجر به جلوهگری وحدت کلمه مردم ایران از طیفهای مختلف حول یک موضوع انقلابی شود، که خب بربادش دادند.
امتداد این موضوع هم به سیاست محدود نمیشود و ساحتهایی مثل اجتماع و هنر را دربرمیگیرد. وقتی یک موضوع رنگ مردمیاش را از دست بدهد نفوذش در اجتماع نیز کاسته میشود و نصب تصاویر یا پلاکاردها و نمادهای حمایتی از غزه را به سردرب ادارات محدود میسازد. در مرحله بعد این موضوع دیگر نمیتواند دل سرشار از احساسات هنرمندان را متوجه و متأثر از خود سازد. اگر مهم نبود که یک نهاد برایش تاسیس نمیشد.
اگر قرار بود تحولی ایجاد شود با آن حکم ۸ آذر ۴۰۰ رهبری میشد. لذا این تحول هم از نیروهای آتشبهاختیار توقع میرود.