یکشنبه ۰۴ آذر ۱۴۰۳ , 24 November 2024

تاریخ انتشار : ۰۷ شهریور ۹۴
ساعت انتشار : ۲:۰۷ ق.ظ
چاپ مطلب

زندگی نامه پاسدار شهید حسنعلی بهزادی اسطلخ زیر + تصاویر

زندگی نامه، خاطراتی از خانواده، خاطراتی از همرزمان، متن نامه به یکی از اعضای خانواده، تصاویر منتشر نشده و فرازی از وصیت نامه شهید حسنعلی بهزادی بخشی از دفتر زندگی این شهید والامقام است که تهیه و منتشر شده است.

زندگی نامه، خاطراتی از خانواده، خاطراتی از همرزمان، متن نامه به یکی از اعضای خانواده، تصاویر منتشر نشده و فرازی از وصیت نامه شهید حسنعلی بهزادی بخشی از دفتر زندگی این شهید والامقام است که تهیه و منتشر شده است.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ماسال، شهید حسنعلی بهزادی در ۲۲ تیر ماه سال ۱۳۴۲ در روستای اسطلخ زیر شاندرمن در یک خانواده زحمتکش کشاورز دیده به جهان گشود . دوران کودکی را در آغوش پر مهر خانواده سپری کرد و هنگامی که به سن ۷ سالگی رسید جهت تحصیل روانه مدرسه شد. دوران ابتدایی را در دبستان معاد (سنائی سابق) دهستان شیخ نشین گذراند. در مدرسه نسبت به هم کلاسی هایش فعال و دانش‌آموز زرنگ و با استعدادی بود . پس از اتمام دوره ابتدایی برای تحصیل وارد مدرسه راهنمایی شد و سپس برای گذراندن دوره نظری وارد دبیرستان شهید چمران شاندرمن شد و در رشته علوم تجربی تحصیل نمود. در همین دوران بود که جنگ ایران و عراق شروع شد. از بدو تشکیل بسیج در سنگر بسیج مدرسه مشغول بود و شبانه روز در بسیج حاضر و یکی از نیروهای برجسته و شجاع و فعال بسیج شهر به شمار می‌آمد.

در دوران فعالیت در بسیج چند بار به جبهه اعزام شد و در آخرین اعزامش به عنوان بسیجی در اوایل سال ۶۱ پس از  بازگشت از جبهه برای خانواده خود تعریف می‌کند که «یک شب در سنگر خود خوابیده بودم که یک روحانی به خوابم آمد و گفت برادر بیدار شو که سر نداری. ناگهان از خواب پریدم و بیرون سنگر رفتم قدری که دور شدم خمپاره‌ای به سنگر ما اصابت کرد».

مدتی پس از  فعالیت در بسیج، وارد سپاه طرح جنگل شد و  سپس به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی صومعه سرا در آمد.

از خصوصیات بارز حسن این بود که چهره‌ای متفکر و بشاش داشت. خوش اخلاق و مهربان بود و همیشه با گشاده‌رویی با مردم برخورد می‌کرد. دائما به فکر مستضعفین بود. هر نیازمندی را که می‌دید کمک می‌کرد. حسنعلی با مردم و همسایگان بسیار همدردی می‌کرد و از حال و مشکلات آنان جویا می‌شد و از هیچ کمک مالی و جانی دریغ نمی‌نمود. صله‌رحم از خصوصیات بارز آن شهید بود. سال ۱۳۶۲ به عضویت رسمی سپاه پاسداران در آمده و تا پایان وقت اداری در سپاه مشغول به کار می‌شد و بعد از آن بقیه وقتش را وقف خدمت به مردم می‌کرد. حقوقش  1800 تومان بود و بخش زیادی از این مبلغ را صرف افراد نیازمند می‌کرد و از این کارش لذت می‌برد.

حسنعلی بهزادی بسیار مومن و با ایمان بود و نمازش را هرگز فراموش نمی‌کرد. در برنامه‌های دعای کمیل، زیارت عاشورا و تمامی دعاها نفر اول بود با این حال از نظر اخلاقی و رفتاری بسیار شوخ طبع بود. علاقه زیادی به اذان دادن داشت، دائم در حال اذان گفتن بود. یکی از خواهران حسن در این رابطه می گوید: وقتی دلیل اذان گفتن را از حسن پرسیدم جواب داد: «اذان دادن به من آرامش می‌دهد، انسان هر لحظه امکان دارد از دنیا برود پس بهتر است که با اذان از این دنیا برود». همیشه  کارهایش را  با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز می‌کرد و همواره مشغول ذکر خدا بود.

مادر شهید بهزادی خانه‌دار و شغل پدر وی کشاورزی و زنبورداری بود. پدر شهید در سال ۱۳۷۱ به رحمت ایزدی پیوست.

از صمیمی‌ترین دوستان شهید بهزادی شهیدان مهرداد آقایاری و محبوب توفیق و آقایان غلامحسن مرادی، اکبر خورشیدی، برات مراد خانی و… بودند.

خاطرات مادر شهید:

حسن در فصل بهار و همزمان با شروع کار مزرعه متولد شد و از آنجایی که در هفت ماهگی به دنیا آمد خیلی کوچک و ظریف بود من او را داخل پنبه می گذاشتم و درون گهواره می‌خواباندم. حسن من خیلی زود بزرگ شد و در دل من جا باز کرد تا روزی که یک جوان رشید و رعنا شد و من نمی‌دانستم که همین حسن کوچک من یک روز در راه اسلام و قرآن و کشورش شهید شود تا اینکه یک روز صبح حسن من از خواب بیدار شد و خوابی را برایم تعریف کرد: دیدم که نوری از آسمان به طرفم آمد و وقتی نزدیکم شد دستم را گرفت و با خود به آسمان برد آنقدر بالا رفتیم که دیگر چیزی نمی‌دیدم با شنیدن این خواب قلبم لرزید و متوجه شدم که حسن من انتخاب شده است.

از آنجا که حسن من ارادت خاصی به ساحت مقدس ابا عبد الله الحسین(ع) داشت همه ساله در دهه‌های محرم در مسجد محل به نام جیرسرا به مداحی و مرثیه‌سرایی سید و سالار شهیدان می‌پرداخت و هیئت عزاداری امام حسین (ع) را به راه می‌انداخت.

از خصوصیات بارز و نیک حسن من علاقه وافر به دید و بازدید و عیادت بود و در هر محفلی که مزین به وجود نازنین ایشان می‌شد آن محفل سرشار از نشاط بود. این سرزندگی در تمام دوران زندگی ایشان موج می‌زد.

ماسال نیوز شهید حسنعلی بهزادی

خاطراتی از خواهر شهید:

 شهید بهزادی به خانواده خود عشق می‌ورزید و علاقه ویژه‌ای نسبت به مادرش داشت و همیشه پس از کار در بازگشت به خانه در مواجهه با مادر او را در آغوش گرفته و دستان مادرش را می‌بوسید و از مادر تشکر و دلجویی می‌کرد و می‌گفت که در صورت خوب شدن وضع مالی و موقعیت کاری‌اش شرایط را برای استراحت مادر فراهم کرده و دیگر نخواهد گذاشت تا مادر تا این حد به کار بپردازد.

شهید استعداد خارق العاده‌ای در زمینه فنی و مهارتی داشت به طوری که بیشتر لوازم برقی و الکتریکی که دچار اشکال می‌شد و نیاز به تعمیر داشت به وسیله ایشان تعمیر و بازسازی می شد.

از ویژگی‌های اخلاقی پسندیده شهید این بود که نماز شب ایشان ترک نمی‌شد.  مراسم ادعیه به ویژه دعای کمیل و توسل  به اهتمام ایشان برگزار می‌شد. شهید اوقات فراقت خود را به زیارت امام‌زادگان سید شرف الدین(ع) سید صالح و دیگر امام‌زادگان می‌پرداخت.

شهید بهزادی به موتورسیکلت علاقه خاصی داشت و به همین دلیل برای رفت و آمد از موتورسیکلت استفاده می‌کرد. آخرین اعزام شهید در تاریخ دوازدهم اردیبهشت ماه سال ۶۴ بود  فصل بهار و موقع نشا کردن مزارع. آن روز ناهار را برای اهل خانه درست می‌کند. وقتی مادرش از مزرعه برگشت شهید از اهل خانواده‌اش پذیرایی می‌کند، مادر از اعزام شهید خبر نداشت من می‌خواستم به مادر بگویم که حسن می‌خواهد به جبهه برود. حسن به من گفت خواهر! فعلا به مادر نگو. خسته است. بگذار من بروم بعد از رفتنم به مادر بگو. در ضمن به من گفت من آخر همین ماه برای امتحان دو تا از درس‌هایم بر می‌گردم.

آن روز همه رفتند به مزرعه، من و پدر همراه حسن خانه ماندیم. ساک لباسهایش را بست و آماده رفتن شد. چون پول درشت داشت پدر مقداری پول خرد برای کرایه ماشین به او داد و بعد به حسن گفت حسن جان من خواب دیدم که تو شهید می‌شوی، می‌دانم که تو دیگر بر نمی‌گردی. خدا پشت و پناهت باشد من از تو راضی هستم خدا هم از تو راضی باشد، من و پدر با چشمانی گریان از حسن خداحافظی کردیم. پشت سرش آب ریختم. با قدم هایی آهسته می‌رفت و هنگام رفتن بر می‌گشت و پشت‌سرش نگاه می‌کرد تا اینکه از ما دور شد و ما دیگر او را نمی‌دیدیم. من و پدر تا چند ساعت بعد از رفتنش گریه می‌کردیم. انگار آسمان و زمین بر سر من و پدر خراب شده بود. من چون به شهید علاقه خاصی داشتم و نمی‌توانستم دوری‌اش را تحمل کنم خیلی بی‌قراری می‌کردم. اگر یک روز برادرم را نمی‌دیدم آرام و قرار نداشتم چون به برادرم وابستگی شدیدی داشتم. هر روز که از مدرسه می‌آمدم بلافاصله از مادر سراغ حسن را می‌گرفتم، وقتی می‌دیدم که برادر خانه است خیالم راحت می‌شد. ما با هم خیلی صمیمی بودیم. با هم  صحبت می‌کردیم و او مشوق و الگو من در زندگی بود. بعد از رفتن حسن به جبهه، خیلی دلتنگی‌اش را می‌کردم و مدام در حال گریه بودم. بعضی وقت‌ها تا صبح گریه می‌کردم و بیدار می‌ماندم و خوابم نمی‌برد. چند شب پی در پی در خواب دیدم یک آقا  مرا دلداری می‌دهد که تو نگران نباش خدا حسن را انتخاب کرده است، حسن با دیگران فرق می‌کند تو نیز باید قول بدهی که دیگر گریه نکنی. من در خواب التماس می‌کردم که برادرم را به من برگردانید. من عاشق برادرم هستم. حاضرم زیر پایش قربانی شوم. حسن تمام زندگی من است. تا اینکه شبی در خواب یک نامه را آوردند و به من گفتند تو این نامه را باید امضا کنی. نامه را نخوانده امضا کردم و به من گفتند تو قول دادی دیگر نباید برای حسن گریه کنی. حسن به یک جای خیلی خوبی می‌رود جایش پیش خداست. بعد از خواب که بلند شدم دیگر احساس دلتنگی نداشتم. انگار اشک چشمانم خشک شده بود. بعد از چند روز خبر شهادت برادرم را سپاه اعلام کرد.

 

خاطره ای از زبان  همرزم  شهید برادر پاسدار محمود بابایی:

زمانی که ما در صومعه سرا مشغول به خدمت بودیم فصل زمستان بود و برف سنگینی باریده بود به طوری که امکان فرو ریختن سقف پادگان وجود داشت به همین علت فرمانده نیروها را فراخواند و از آنان درخواست نمود تا برف سقف پادگان را خالی کنند که هیچ کدام از نیروها به دلیل وضع بد سقف و سنگینی آن حاضر به انجام این کار نشدند. شهید بهزادی تنها کسی بود که داوطلب این کار شد و با وجود اینکه همرزمانش می‌گفتند این کار را نکن و خطرناک است بر انجام این کار اصرار می ورزید و در حالی که همه همکاران از پایین با نگرانی نظاره گر بودند شهید بهزادی طنابی به کمر بسته و بالای سقف رفت و در مدت دو ساعت تمام برف را خالی نمود بعد از اتمام کار فرمانده شهید حسنعلی بهزادی را فراخواند و جهت قدردانی از شجاعت و احساس مسئولیتش ده روز به ایشان مرخصی تشویقی داد.

ماسال نیوز شهید حسنعلی بهزادی

خاطره‌ای از آخرین اعزام شهید بهزادی به روایت از برادر پاسدار اقبال درویشی همرزم شهید

سال ۶۴ اوج غائله کومله و دموکرات در کردستان بود. یک روز برای دیدن یک فیلم همراه شهید در شهر سنندج به سینما رفتیم یک فیلم جنگی اکران شده بود. در این فیلم جنایت کومله و دمکرات نشان داده می‌شد و در صحنه هایی از فیلم هر جا که نیروهای ضد انقلاب پاسداران و بسیجیان را به شهادت می‌رساندند عده‌ای از طرفداران گروه‌های معاند و ضد انقلاب که در سینما حضور داشتند در تاریکی سینما کف می‌زدند و سوت می‌کشیدند و هورا سر می‌دادند. شهید بدون هیچ ترس و واهمه‌ای از جا بلند شد و با صدای بلند به دفاع از رزمندگان پرداخت و آنان را مورد عتاب و سرزنش قرار داد. در هر زمان و موقعیتی از اسلام و جمهوری اسلامی و امام (ره) دفاع می‌کرد. در بین همرزمان به شجاعت و دلاوری مشهور بود و در گردان، همه او را فردی جسور و بی‌باک و دلاور می‌شناختند و او را ابوالفضل خطاب می‌کردند وی در رسیدگی به نیازمندان پیشقدم بود و صله‌رحم را کاملا رعایت می‌کرد بسیار خوش برخورد و خوش اخلاق بود به انجام فرایض دینی کاملا پایبند و مقید بود. شهید علاقه زیادی به ورزش داشت دائما به ورزش می‌پرداخت و اعتقاد داشت یک نیروی رزمی در هر حالتی باید آماده رزم و دفاع باشد.

وی علاقه‌ی وافری به خانواده خود به خصوص به پدر و مادرش داشت به طوری که در لحظه شهادت از یکی از همرزمان خود می‌خواست که سلامش را به مادرش برساند و از او برایش حلالیت بطلبد. شهید بهزادی همواره در مراسمات دعای کمیل و زیارت عاشورا حضور فعال و چشمگیر داشت و علاقه عجیبی به اهل بیت به خصوص حضرت امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) داشت. همیشه در محافل خصوصی سعی در شاد کردن دوستان داشت ولی در محافل دعا بخصوص زیارت عاشورابه طوری گریه می‌کرد که زبانزد بود.

ماسال نیوز

خاطراتی از دوست شهید بهزادی غلامحسن مرادی:

 در سال ۶۰ در دبیرستان شهید چمران شاندرمن (آیت الله منتظری سابق) در یک مدرسه درس می خواندیم.

من در پایه اول و شهید بهزادی در پایه دوم دبیرستان مشغول به تحصیل بودیم.

در آن زمان گروه های مختلف ضد انقلاب در مدارس فعالیت داشتند از جمله منافین و فدایی خلق که گروهی از دانش آموزان را نیز جذب نموده بودند در مقابل تعداد زیادی از دانش آموزان نیز طرفدار انقلاب بودند و شهید بهزادی همیشه جز دانش آموزان طرفدار انقلاب بود و تمامی دوستان او از این عزیزان بودند.

با طرفداران گروه های ضد انقلاب همیشه در گیر بود و رابطه ی خوبی با آنها نداشت.

با معلمینی که گرایش مذهبی و انقلابی داشتند همیشه رابطه‌ی صمیمی داشت.

در عوض با معلمینی که گرایش انحرافی داشتند و دانش آموزان را منحرف می‌کردند ارتباط خوبی نداشت.

به بیشتر درس‌ها علاقه داشت ولی به درس تعلیمات دینی علاقه وافری داشت و کلا به درس خواندن علاقه ویژه‌ای داشت.

شهید بهزادی فردی مهربان، مومن، شجاع، منظم و پایبند به حلال و حرام خدا بود دارای اراده ی قوی بود و از کارهای سخت هراس نداشت. باعث رنجش کسی نمی شد و هرگز کاری انجام نمی داد که مستوجب تنبیه باشد.

برای نماز اهمیت خاصی قائل بود در سال های آخر عمرش همیشه نمازهای یومیه را دو برابر (به عنوان نماز قضا) به جا می آورد.

نماز جماعت را دوست داشت به طوری که بیشتر اوقات در منزل با اهل خانه نماز جماعت برگزار می نمود (برادر، خواهر، داماد، دوست).

نسبت به رعایت حجاب و موازین شرع حساسیت ویژ ای داشت و همیشه دوستان و آشنایان را به این امر دعوت می نمود.

نسبت به وضعیت روستای محل زندگی خود احساس مسئولیت می‌نمود و در بیشتر موارد امر به معروف و نهی از منکر می‌کرد.

برای پدر و مادر و سایر اعضای خانواده و بستگان احترام ویژ‌ای قائل بود و از هیچ کمک و محبتی نسبت به آنان دریغ نمی‌کرد.

خاطره‌ای در مدرسه: یک روز صبح همراه همدیگر به مدرسه رسیدیم در حیاط مدرسه از هم جدا شدیم. یک عده از دانش‌آموزان در حال ورزش کردن بودند و دور حیاط مدرسه می دویدند و کلمه ای را فریاد می‌زندند. ایشان به نیت ورزش کردن به جمع آنها پیوست و مانند آنها ورزش می‌کرد و وقتی متوجه شد دانش آموزان کلمه ی ملیشیا را فریاد می‌زنند با رهبر آنها که دانش‌آموز وابسته بود (بعدا اعدام شد) به شدت درگیر و ورزش آنها را بهم زد و دیگر نگذاشت این دانش آموزان ورزش صبح گاهی با این روند داشته باشند.

ایشان آگاهانه مدرسه عشق را انتخاب و راهی جبهه شد اولین بار با همدیگر به جبهه اعزام شدیم به منطقه عملیاتی کوشک در اهواز . در عملیات رمضان ایشان بی سیم چی بودند شجاعتش زبانزد بود و هیچ هراسی نداشت یادم هست در حین عملیات و استقرار نیرو ها در مواضع جدید عراق پاتک سختی زد. شهید بهزادی هر کاری که لازم بود بدون کوچکترین ترس و واهمه ای انجام می‌داد. در آن لحظات گلوله باران که بیرون آمدن از سنگرهای دستی که ساخته بودیم غیر ممکن بود ایشان بنا به وظیفه خود همه جا می‌رفت و به من هم سر می‌زد من همیشه غبطه شجاعت ایشان را می‌خوردم.

تشییع جنازه‌اش خیلی با شکوه بود و مردم زیادی از سطح شهرستان شرکت داشتند. نحوه شهادتش نیز بیانگر شجاعت بی وصف او بود او خدا را به چشم جان دیده بود و عاشقانه در وصالش پرواز می‌کرد تا در روز موعود این دیدار محقق گردید و عاشق به معشوقش رسید.

ماسال نیوز

یکی از نامه های شهید به برادر بزرگش:

به نام خداوند بخشنده مهربان

به خدمت برادر عزیزم آقای فریدون بهزادی! سلام، پس از عرض سلام، سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواهان و خواستار می‌باشم و امیدوارم که همیشه در زندگی سربلند و با ایمان باشید اگر احوالاتی از اینجانب برادر کوچک خود حسنعلی بهزادی را خواسته باشید بحمداله سلامتی حاصل است و ملالی در بین نیست جز دوری دیدار شما که آن هم امیدوارم با نوشتن این نامه ناقابل برطرف گردد. برادر جان از آن روزی که رفتید من چند روزی آموزش دیدم سپس به صومعه سرا و از صومعه سرا به رامسر منتقل شدم و از رامسر به تهران و از آنجا به اهواز رفتیم در ضمن غلامحسن مرادی و محمود مرادی با ما هستند ولی من از آنها جدا شدم چون بی‌سیم‌چی گردان هستم. در عین حال تک تیرانداز هم هستم. حدود ۱۰ روز هم رفتیم خط مقدم جبهه. همین روزها، چند مجروح و شهید دادیم. برادر جان اینجا هوا خیلی گرم است اگر کتری آب سرد را در هوای آزاد بگذاری جوش می‌آید. برای همین هیچکس نمی‌تواند بیش از ده روز در آنجا بماند. ما در خاک عراق هستیم. شب‌ها شهر بصره را می بینیم. الآن برای استراحت به پادگان برگشته‌ام ….

 خدانگهدار

 امام حسین یارتان

ماسال نیوز

ماسال نیوز تشییع شهید حسنعلی بهزای

 برادر شما حسن

 

فرازی از وصیت نامه شهید حسنعلی بهزادی:

امروز کشور اسلامی نیازمند ایثار و شهادت است و محتاج به عظمت و پاکدامنی و برای داشتن فردایی پر عزت. فرزندان انقلاب را باید چون شیر علیه خصم و حیله‌های ابرقدرت ها تربیت نمود تا وفادار به امام امت و انقلاب باشند.

 

روحش شاد و یادش گرامی باد

انتهای پیام/


    همچنین بخوانید :

5 ديدگاه

  1. عطا اله قربانی گفت:

    همه ی شهدای عزیز روستای شیخ نشین از خصوصیات والای اسلامی برخوردار بودند از جمله شهید اقایاری دوست شهید بهزادی شهید اسداله قربانی پسرعمه شهید وشهید کرامتی و…
    که این مساله بیانگر ان است انتخاب این عزیزان بدون حساب کتاب نبوده

    باتشکر از سایت ماسال نیوز وسایر دوستان که در این زمینه همت گماشته اند
    لازم به ذکر است انچه از زندگی ان شهید بزرگوار بیان شد تنها قطره ای از دریاست امید است در اینده نزدیک بتوان به کلیه جوانب اخلاقی از جمله شجاعت صفا و صمیمیت صله رحم تواضع تبعیت از ولایت و… ان شهید بزرگوار پرداخت تا چراغ راهی باشد برای جوانان امروزی.

  2. شیروان صادقی گفت:

    یادش بخیر من تازه از منطقه برگشته بودم تو سپاه ماسال با هم بودیم وقتی چند ماه بود که تو نیروی دریایی مشغول خدمت بودم برای مرخصی به شیخ نشین رسیدم دیدم شهید بهزاد ی را دارن تشیع میکنن من دوربین داشتم شروع کردن به عکس گرفت و وقتی وارد مسجد شدیم صورت شهید باز کردن انگار در خواب ناز بود تصاویر بالا توسط اینجانب گرفته شده که تحویل خانواده اش دادم خدا با شهدای کربلا محشر بفرماید بچه دوست داشتنی بود

  3. رضا آقایی گفت:

    هرچند سن ما گواه و شهادت بر رفتار شهیدان بزرگ روستای ما را ندارد اما شجاعت و شهامت این شهیدان و منش و رفتار اسلام وار و عدالت علی گونه آنها همیشه زبانزد خاص و عام بوده و این دلیل کافیست که هیچ وقت نه از یاد ما نروند این شهداء بلکه راغب میشویم که ثبات قدم بودن این شهدا درس بزرگی برای ما هست ؛چون تا یاد آنها هست همیشه ما سربلند هستیم .
    کاش میدانستیم و می فهمیدیم که شهدا با ارزشترین افراد جامعه ما از جان خود نگذشتن

    ای کاش این را درک میکردیم

    آرزوی که همیشه داشتیم

  4. مسلم آقایی گفت:

    رسول خدا (ص) فرموده است: «خداوند چنین فرموده است، من جانشین شهید در خانواده وی هستم. هر کسی رضایت خانواده شهید را جلب کند، رضایت مرا جلب کرده است و هر کسی آنها را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است.»(وسائل الشیعه، باب ۲۵، حدیث ۳)
    – رسول خدا (ص) فرمود:

    «شفع الشهید نبی سبعین من اهله.»

    «شهید هفتاد نفر از بستگان خود را شفاعت می‌کند.»(کتر العمال، ج ۴، ص ۱-۴)

    در این حدیث و احادیث دیگری که در مورد شهادت و مقام شهید آمده است، همه درجه بلند و مقام عظیم شهید را نشان می‌دهد که بهترین نیکی است و شهید را به‌عنوان شاهد جامعه معرفی می‌کند که رضایت خداوند را شهید با کارش جلب می‌کند، حتی تا جایی که سرپرست خانواده شهید را خداوند خود به‌عهده می‌گیرد. بلندترین مقام در آخرت شفاعت است که این مقام از آن پیغمبران، بزرگان و امامان است که در این کار نیز شهدا با آنان برابری می‌کنند، یعنی می‌توانند شفاعت هفتاد نفر را بکنند.
    با آرزوی شهادت …….الهی مارا مورد عنایت شهدا قرار بده

  5. […] زندگی نامه پاسدار شهید حسنعلی بهزادی اسطلخ زیر + تصاویر… […]