جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ , 22 November 2024

تاریخ انتشار : ۲۹ شهریور ۹۴
ساعت انتشار : ۵:۳۸ ق.ظ
چاپ مطلب

قرار منع تعقیب برای مدیر مسئول ماسال نیوز صادر شد

شعبه نهم بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان رشت قرار منع تعقیب برای مدیر مسئول پایگاه خبری تحلیلی ماسال (ماسال نیوز) صادر کرد.

شعبه نهم بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان رشت قرار منع تعقیب برای مدیر مسئول پایگاه خبری تحلیلی ماسال (ماسال نیوز) صادر کرد.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ماسال، شعبه نهم بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان رشت در خصوص شکایت رضا حق جو از مدیر مسئول سایت ماسال نیوز قرار منع تعقیب صادر کرد.

بر این اساس، درباره شکایت آقای رضا حق جو علیه سید هادی منفرد مدیر مسئول سایت ماسال نیوز دایر بر توهین، افترا و نشر اکاذیب به دلیل عدم ارایه دلایل و مستندات کافی قرار منع تعقب صادر شده است.

 

انتهای پیام/

 


هنوز ديدگاهي داده نشده است

  1. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  2. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  3. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  4. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  5. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  6. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  7. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  8. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  9. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  10. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  11. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  12. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  13. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  14. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  15. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  16. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  17. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  18. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  19. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  20. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  21. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  22. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  23. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  24. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  25. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  26. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  27. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  28. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  29. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  30. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  31. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  32. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  33. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  34. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  35. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  36. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  37. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  38. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  39. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  40. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  41. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  42. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  43. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  44. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  45. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  46. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  47. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  48. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  49. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  50. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  51. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  52. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  53. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  54. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  55. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  56. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  57. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  58. همدرد هادی گفت:

    حكایت رنج حسادت

    سرهنگى پسرى داشت، كه در كاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

    بالاى سرش ز هوشمندى

    مى تافت ستاره بلندى

    این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند:

    توانگرى به هنر است نه به مال

    بزرگى به عقل است نه به سال

    مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟

    شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟

    سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردم مگر حسودان را كه راضى نمى شوند.

    مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:

    توانم آن كه نیازارم اندرون كسى

    حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است

    بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است

    كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

    شوربختان به آرزو خواهند

    مقبلان را زوال نعمت و جاه

    گر نبیند به روز شب پره چشم

    چشمه آفتاب را چه گناه؟

    راست خواهى هزار چشم چنان

    كور، بهتر كه آفتاب سیاه

    بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.

  59. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  60. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  61. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  62. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  63. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  64. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  65. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  66. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  67. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  68. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  69. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  70. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  71. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  72. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  73. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  74. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  75. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  76. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  77. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  78. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  79. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  80. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  81. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  82. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  83. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  84. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  85. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  86. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  87. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  88. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  89. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  90. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  91. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  92. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  93. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  94. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  95. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  96. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  97. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  98. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  99. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  100. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  101. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  102. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  103. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  104. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  105. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  106. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  107. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  108. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  109. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  110. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  111. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  112. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  113. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  114. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  115. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  116. منو تو گفت:

    ههههههه درود بر ماسال نیوز

  117. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  118. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  119. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  120. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  121. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  122. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  123. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  124. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  125. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  126. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  127. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  128. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  129. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  130. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  131. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  132. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  133. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  134. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  135. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  136. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  137. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  138. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  139. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  140. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  141. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  142. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  143. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  144. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  145. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  146. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  147. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  148. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  149. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  150. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  151. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  152. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  153. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  154. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  155. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  156. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  157. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  158. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  159. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  160. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  161. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  162. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  163. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  164. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  165. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  166. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  167. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  168. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  169. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  170. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  171. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  172. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  173. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  174. ماسالی باغیرت گفت:

    درود بر مسئول سایت مردمی ماسال نیوز

  175. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  176. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  177. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  178. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  179. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  180. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  181. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  182. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  183. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  184. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  185. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  186. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  187. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  188. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  189. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  190. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  191. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  192. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  193. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  194. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  195. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  196. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  197. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  198. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  199. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  200. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  201. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  202. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  203. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  204. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  205. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  206. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  207. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  208. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  209. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  210. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  211. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  212. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  213. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  214. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  215. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  216. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  217. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  218. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  219. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  220. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  221. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  222. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  223. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  224. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  225. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  226. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  227. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  228. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  229. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  230. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  231. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  232. سید سرخ گفت:

    حرف حق رو بزن حتی اگر به قیمت جونت تموم شه درود بر بچه های انقلابی ماسال عزیز سیاست زده نیستیم حرفمون را صریح می زنیم …

  233. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  234. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  235. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  236. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  237. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  238. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  239. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  240. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  241. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  242. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  243. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  244. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  245. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  246. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  247. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  248. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  249. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  250. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  251. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  252. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  253. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  254. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  255. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  256. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  257. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  258. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  259. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  260. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  261. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  262. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  263. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  264. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  265. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  266. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  267. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  268. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  269. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  270. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  271. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  272. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  273. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  274. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  275. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  276. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  277. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  278. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  279. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  280. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  281. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  282. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  283. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  284. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  285. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  286. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  287. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  288. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  289. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون

  290. از تالش گفت:

    درود بر شرفتون