جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ , 22 November 2024

تاریخ انتشار : ۳۰ اردیبهشت ۹۲
ساعت انتشار : ۴:۲۸ ب.ظ
چاپ مطلب

احیا و تقویت محله ها؛ رسالت مهم شوراها

نویسنده : سید رسول منفرد

تلخ ترین قسمت ماجرای تغییر نظام شهری و روستایی در کشور آن است که تاکنون نه از طرف دولت، نه از طرف مجلس و نه از سوی شوراهای شهر و روستا تدبیر و اقدام خاصی برای احیای سیستم محله محور اندیشیده نشده است و حتی فکر غالب مسئولان و مدیران دولتی و شهری و روستایی این است که برای حل مشکلات روزافزون مربوط به نهاد خانواده و تربیت فرزندان در جامعه امروز تنها باید کار فرهنگی صورت گیرد.

«ما توی کوچه بازی می کردیم، همسایه ها آزار می دیدند و هر دفعه توپمان می افتاد توی خانه ها، مردم هم توپ را پاره می کردند و می انداختند توی کوچه. غروب که می شد، چون ما سه تا برادر بودیم و بقیه بچه ها یکی یکی بودند، همسایه ها می آمدند یقه پدرم را می گرفتند… برادرم با این کار می خواست بچه های آرام را جمع کند و هم شر و شورها را سر عقل بیاورد تا مزاحمت شان برای اهل محل کم شود. پدرم هم رفت صاحبخانه را راضی کرد. بچه های کوچه بدون هیچ هزینه ای زمین را صاف کردند و از آن به بعد، بعد از ظهرها بعد از ساعت سه، همه بچه های کوچه، پشت خانه ما جمع بودند.

به مرور اگر کسی در ریاضی ضعف داشت ساعت تمرین ریاضی اش مشخص بود، کسی که زبان او ضعیف بود هم همینطور. کسی که می خواست فوتبال بازی کند و… همه چیز و همه کاری دارای برنامه مشخص بود. یک میز پینگ پنگ هم داشتیم، آن میز هم جایزه شاگرد اولی سعید بود… یک قسمت از حیاط را پلاستیک زدیم و آن روزهایی که بارانی بود پینگ پنگ و روزهایی که هوا خوب بود فوتبال بازی می کردند. یک ربع، نیم ساعت مانده به اذان هم همه سریع لباس ها را جمع و جور و به سمت مسجد حرکت می کردیم. از بین همان بچه ها پنج شش نفرشان رزمنده و برخی نیز قری قرآن شدند…»

آنچه خواندیم، گوشه ای از کتاب خاطرات یکی از رزمندگان کم سن و سال شهرستان فومن است که در سال ۹۱ با عنوان «فانوس ها، همه خاموش» روانه بازار نشر شده است. در این قسمت کوتاه از کتاب، زندگی «محله محور» گیلانیها به خوبی تصویر شده است. [۱] این خاطرات برای اکثر جوانان امروز گیلان، یادآور دوران کودکی و نوجوانی شان است که بچه های محله در زمین نسبتاً صافی گرد هم می آمدند و بازی می کردند. [۲] همین زمین فوتبال ساده ای که در همه جا بچه ها به دست خود، و معمولاً به رغم مخالفت بزرگترها، صافش کرده بودند مقدمه ای بود برای ایجاد صمیمیت و همدلی بین کوچکترهایی که بزرگترهایشان گاهاً با هم قهر بودند! بچه ها شاید گاهی با هم دعوا هم می کردند اما معمولاً این دعواها پایدار نبود و زود به آشتی منجر می شد. در همین زمین های بازی بود که بچه ها به صورت ناخودآگاه، یاد می گرفتند چطور در کارهای جمعی با هم تعامل داشته باشند.

خانواده ها هم شاید خیلی وقت ها به بهانه درس و کار، مانع از بازی بچه ها می شدند اما خیالشان راحت بود که بچه ها جلوی چشمشان هستند و پایشان به فضای غیر قابل کنترل شهر باز نمی شود یا دنبال کارهای خلاف نیستند.

چنین فضایی در محله ها، جدای از تأثیرات فوق العاده ای که در سلامتی جسم و روح بچه ها داشت، بهترین بستر برای کار فرهنگی نیز بود، چرا که در آن کار فرهنگی با مشق و درس و بازی و زندگی توأم می شد، مخصوصاً اگر افراد ذوق مندی مثل شخصیت سعید در کتاب «فانوسها همه خاموش» وجود داشتند جوانان موفقی از دل این جمع ها بیرون می آمدند.

کم کم اما، وقتی زمین رنگ و بوی تجاری و اقتصادی به خود گرفت، یک به یک، این زمین های بازی و محمل رشد بچه ها، یا با سیم های خاردار قرق شدند و اطرافشان دو ردیف بلوک سیمانی چیده شده و قطعه بندی شدند. از طرف دیگر، مسئولانِ به خواب رفته‌ی شهرسازی نیز سیستم محله محور شهر را به سیستم کوچه و خیابان محور تبدیل نمودند تا به خیال خودشان شهر منظم شود و از بالای کوه که به آن نگاه می کنی خیابان ها و کوچه ها همه شبیه هم باشند و با هم زاویه قائمه تشکیل دهند. بعدتر، پهنه وسیعی از روستاهای اطراف را نیز به بخش مرکزی شهرها افزودند و حالا برایشان  طرح جامع و هادی گذاشته اند تا به زودی به همان بلا مبتلا شود.

این ماجرای غم انگیز، تنها به شهرها محدود نشد، بلکه با باز شدن پای طرح های هادی و جامع به روستاها، کوچکترین اجتماعات و سکونت گاه های مردمی نیز به همان بلای شهرها دچار شد.

حالا بچه های این زمان، از یک سو به خاطر کاهش شدید زاد و ولد در کشور، معمولاً در داخل خانه، هم‌بازی ندارند. از سوی دیگر به خاطر گسترش آپارتمان نشینی و حذف فضایی به نام «حیاط» در معماری و شهرسازی مدرن، آنها مجبورند خیلی زود برای بازی و تفریح به سمت فضای بیرون از خانه و حیاطی که دیگر وجود ندارد گرایش پیدا کنند، ولی مشکل بعدی این است که آنها در کوچه شان نیز جایی ندارند تا با بچه های همسایه یکجا جمع شوند و بازی کنند. نتیجه مشخص است، آنها سعی می کنند این نقیصه را با توجه افراطی به دو راه دیگر جبران کنند.

راه نخست آن است که شبانه روز خود را در محیطی مسقف، محدود و بسته بگذرانند و صرف برنامه های تلویزیون یا بازی با گیم نت و کامپیوتر کنند و به جای اینکه خود ورزش کنند ورزش کردن دیگران را به نظاره بنشینند. [۳] چه آینده ای در انتظار کودکانی خواهد بود که نه ورزش می کنند و نه اهل ارتباط با همنوعانشان هستند، و بد تر اینکه دست پرورده رسانه های مدرنی هستند که اخلاق و مسئولیت جایی در آنها ندارد.

اما نه جوّ روانی و رسانه ای حاکم بر جامعه ما این راه حل را نمی پذیرد و نه امکان چنین کاری در عصر ارتباطات وجود دارد. به ناچار خانواده ها مجبورند سراغ گزینه دوم بروند تا فرزندانشان وارد فضای غیر قابل کنترلی به نام شهرها شوند، جایی که گرگ صفتان در کمین دختران و پسرانِ جدا مانده از بزرگترها نشسته اند.

در نتیجه به صورت سیستماتیک، کودکان امروزی یا باید در فضای خانه محصور بمانند [۴] که موجب اختلالات عمده در رشد آنها می شود و یا اینکه اگر می خواهند با همنوعان خود بچرخند و حشر و نشر داشته و بازی کنند به جای کوچه و محله، این کار باید در گیم نت و پارک یا هر جای دیگری که دور از چشم خانواده است صورت گیرد. و البته در این میانه، بیش از پسران، این دختران هستند که آسیب می بینند چرا که از یک سو حساسیت و سختگیریهای خانواده ها بر آنها بیشتر است و از طرف دیگر در فضای بیرون از خانه نیز خطرات بیشتری او را تهدید می کند.

البته تلخ ترین قسمت ماجرای تغییر نظام شهری و روستایی در کشور آن است که تاکنون نه از طرف دولت، نه از طرف مجلس و نه از سوی شوراهای شهر و روستا تدبیر و اقدام خاصی برای احیای سیستم محله محور اندیشیده نشده است و حتی فکر غالب مسئولان و مدیران دولتی و شهری و روستایی این است که برای حل مشکلات روزافزون مربوط به نهاد خانواده و تربیت فرزندان در جامعه امروز تنها باید کار فرهنگی صورت گیرد.

غافل که توسل صرف به کار فرهنگی برای رفع چنین مشکلی همانند آن است که به کسی که به خاطر پرخوری دچار چاقی شده است مصرف دارو را تجویز کنیم، در حالی که مشکل این فرد در درجه اول با کم خوری برطرف می گردد.

انتخابات شورای شهر و روستا در پیش است، با توجه به اختیارات و وظایفی که شوراها در قبال طرح های هادی و جامع شهری و روستایی و تخصیص بودجه های شهری دارند توقع این است که تقویت محله ها به عنوان دومین رکن جامعه بعد از خانواده ها مورد توجه جدی قرار گیرد.

امیدواریم در یادداشتهای بعدی بتوانیم نکاتی کاربردی برای تقویت محله ها ذکر کنیم/.

 

پاورقی:

 [۱] این سبک زندگی در شمال کشور بیشتر از جاهای دیگر بروز داشته است.

[۲] در جایی که خانه ما هست، قدیمها به غیر از دو زمین فوتبال گل کوچک در خانه خود و عمویمان، یک زمین فوتبال هم در کوچه داشتیم، دویست سیصد متر بالاتر زمین فوتبال و والیبالی بزرگ در کنار پل روستای «چاله سرا» وجود داشت، جایی که جوانان شهرستان برای شنا هم به آنجا می آمدند. چند صد متر آنطرف تر هم زمین فوتبال دیگری وجود داشت. در سوی دیگر و به سمت شهر هم که حرکت می کردیم زمین فوتبال دیگری سر راهمان قرار داشت که گهگاهی آنجا هم بازی کرده بودیم. به همین ترتیب، تقریباً کوچه و محله ای نبود که زمین فوتبال یا جایی برای جمع شدن و پاتوق بچه ها نمی داشت.

[۳] و کاش رسانه میلی ما به اندازه یک دهم تلاشی که برای تبلیغ ورزش دیدن می کند، ورزش کردن را ترویج می کرد تا جوانان احساس نکنند که همیشه باید تماشاگر باشند و خیال نقش آفرینی به کل از ذهنشان برود.

[۴] که البته با پدید آمدن رسانه های ارتباطی، خانواده ها دیگر حتی در خانه نیز نمی توانند از نظارت بر فرزندانشان مطئن باشند.

 

انتهای پیام/

سید رسول منفرد