جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ , 22 November 2024

تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۹۲
ساعت انتشار : ۶:۱۱ ق.ظ
چاپ مطلب

غريب تر از همه!

آقاي من! مولاي من! سلام: خانه ات آباد، سَرت سبز ... ملالي نيست جز دلتنگي هاي انتظارِ آمدن شما .... من ابلهاني را مي شناسم كه سرمايه هايشان را در بانكهاي خارجي پنهان كرده اند تا اگر تو آمدي به فَرنگ بگريزند  

آقاي من! مولاي من! سلام: خانه ات آباد، سَرت سبز … ملالي نيست جز دلتنگي هاي انتظارِ آمدن شما …. من ابلهاني را مي شناسم كه سرمايه هايشان را در بانكهاي خارجي پنهان كرده اند تا اگر تو آمدي به فَرنگ بگريزند

 

آقاي من! مولاي من! سلام: خانه ات آباد، سَرت سبز … ملالي نيست جز دلتنگي هاي انتظارِ آمدن شما.
ديروز در خيابان ولي عصر (عج) قدم مي زدم، حس كردم تو اينجا از همه غريب تري. صدايت در لابه لاي كفرها و نفاقها و تَطاوُلها گم شده است. كسي انتظارِ آمدنت را نمي كشد. كسي نمي داند كه تو پشت هيچ ويترينِ پر زرق و برقي توقف نمي كني و اصلاً موجوداتِ عجيبي به نام بنز و پاترول  و… را نمي شناسي. تو مسافرِ شركت واحدي و صندليِ خودت را به پيرمردي كه استخوانهاي پايش فرسوده است مي دهي و خودت مي ايستي تا عدالت ايستاده بماند.
آقا! شنيده اي كه حقوق ماهيانه بعضي ها بيست برابرِ كارمندانِ زيرِ دستشان است! من ابلهاني را مي شناسم كه سرمايه هايشان را در بانكهاي خارجي پنهان كرده اند تا اگر تو آمدي به فَرنگ بگريزند … امّا تو از آنِ مستضعفين هستي. دوستِ صميميِ پسركي كه پولِ خريد كفش و لباسش را كميته امداد مي دهد و آموخته است به جاي مداد تراش با چاقو مدادش را تيز كند و با موجودي با نامِ ((پولِ توجيبي)) كاملاً ناآشناست و حتي وقتي همكلاسي هايش چيپس و شكلات مي خورند، ياد گرفته كه آبِ دهانش را قورت بدهد و آرزو كند شب را گرسنه نخوابد.
آقا! اينجا خيلي ها منتظر آمدنت هستند. بعضي ها هم آرزو مي كنند كه تو نيايي تا همچنان عدالت ِآمريكاييِ شان حاكم باشد. تو نيايي تا جيبِ برآمده‌ی بعضي‌ها خالي نشود. تو نيايي تا گرسنگان گرسنه تر شوند و…
پس تو را به جانِ مستضعفان و كودكانِ يتيمي كه دوستشان داري و به جانِ شهيداني كه تشييعِ شان كرده اي زودتر بيا!      
راستی، تولدت مبارک!                   

نوشته‌ی محسن احمدي

با تصرف و تلخيص از روزنامه جمهوري اسلامي  18/8/79