به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ماسال، مساله ای که از قدیم وجود داشته و همچنان مشکل ساز است فتنه مذهبی مرتبط با مساله سب و لعن است.
این مساله در صدر اسلام به عنوان یک مشکل مطرح و نیازمند راه حل بوده و از جمله کسانی که در راستای حل این مشکل گام برداشته ائمه اطهار ودر راس آنان امیر المومنین بودند.
ایشان پیوسته فرزندان و خانواده و یاران و شیعیان خود را بر اساس والاترین مکارم اخلاق و صفات پسندیده تربیت می نمودند و آنها را از اخلاق ناشایسته بر حذر می داشتند تا شان خود را بالاتر از چنین امور ناپسندی که شایسته مؤمنین نیست بدانند که موجبات کینه توزی و گسستن پیوند های وحدت از یکدیگر در جامعه فراهم می کند.
قبل از پرداختن به دیدگاه حضرت امیرعلیه السلام به معنای لغوی و قرآنی لعن اشاره می کنیم.
معنای لغوی لعن:
آنچه از سخن لغویان بر می آید این است که لعن دو نوع است.
۱- لعن خداوند که همان مطرود ساختن از رحمتش می باشد و به خداوند متعال اختصاص دارد.
۲- لعن مردم که همان سب و دشنام و نفرین می باشد. بنابراین نسبت میان سب و لعن عموم و خصوص من وجه است.
معنای لعن در قرآن:
می توان از زوایای مختلفی به لعن در قرآن پرداخت. حالت اول اینکه ببینیم چه کسی لعن را مورد استفاده قرار می دهد. خداوند یا مردم؟
اگر لعن از جانب خدا باشد معنای دوری از رحمت الهی و نوعی عذاب است و اگر از طرف مردم باشد به معنای نفرین کسی که شایسته عذاب است، می باشد و نوعی طلب برای دوری او از رحمت خدا و نزول عقاب الهی بر اوست.
حالت دوم این که به آیات قرآن که در رابطه با لعن سخن گفته به صورت جامعی نگاه شود و وجه اشتراک میان لاعن و ملعون و خود مفهوم لعن در نظر گرفته شود.
حالات لعن در قرآن
مفسرین چهار وجه برای لعن ذکر کرده اند که در آیات متعددی وجود دارد:
حیری نیشابوری م۴۳۱ هجری در کتاب «اوجه القرآن» می گوید: لعن دارای چهار وجه است. سپس آن را ذکر کرده و برای هر کدام به آیاتی استناد نموده است. ما این وجوه چهارگانه را با افزودن بعضی دیگر از آیات مناسب با آن ذکر خواهیم کرد.
۱- عذاب:
در این رابطه آیاتی وجود دارد که در آن ها از واژه لعن معنای عذاب اراده شده از جمله:
الف: سخن خدا در نقل قول از کفار: ﴿وَقَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلاً مَا یُؤْمِنُونَ﴾ (البقرة:۸۸
«و گفتند: دلهاى ما در غلاف است. [نه، چنین نیست] بلکه خدا به سزاى کفرشان، لعنتشان کرده است. پس آنان که ایمان مىآورند چه اندک شمارهاند.»
ب: ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولَئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ﴾ (البقرة:۱۵۹) «کسانى که نشانههاى روشن، و رهنمودى را که فرو فرستادهایم، بعد از آنکه آن را براى مردم در کتاب توضیح دادهایم، نهفته مىدارند، آنان را خدا لعنت مىکند، و لعنتکنندگان لعنتشان مىکنند.»
در اینجا لعنت خدا همان عذاب او برای کافران است و لعنت مردم نفرین آنهاست و خواهد آمد که لعنت خداوند با مردم متفاوت است.
ج: ﴿مِنَ الَّذِینَ هَادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَیَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا وَاسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَیّاً بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْناً فِی الدِّینِ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنَا لَکَانَ خَیْراً لَهُمْ وَأَقْوَمَ وَلَکِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلاً﴾ (النساء:۴۶)
«برخى از آنان که یهودىاند، کلمات را از جاهاى خود برمىگردانند، و با پیچانیدن زبان خود و به قصد طعنه زدن در دین [اسلام، با درآمیختن عبرى به عربى] مىگویند: «شنیدیم و نافرمانى کردیم و بشنو [که کاش] ناشنوا گردى.» و [نیز از روى استهزا مىگویند:] «راعنا» [که در عربى یعنى: به ما التفات کن، ولى در عبرى یعنى: خبیث ما،] و اگر آنان مىگفتند: «شنیدیم و فرمان بردیم، و بشنو و به ما بنگر»، قطعاً براى آنان بهتر و درستتر بود، ولى خدا آنان را به علّت کفرشان لعنت کرد، در نتیجه جز [گروهى] اندک ایمان نمىآورند.»
د: ﴿أُولَئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَمَنْ یَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیراً﴾ (النساء:۵۲)
«اینانند که خدا لعنتشان کرده، و هر که را خدا لعنت کند هرگز براى او یاورى نخواهى یافت.»
ح: ﴿إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُهِیناً﴾ (الأحزاب:۵۷)
«بىگمان، کسانى که خدا و پیامبر او را آزار مىرسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابى خفّتآور آماده ساخته است.»
ط: ﴿أُولَئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ﴾ (محمد:۲۳)
«اینان همان کسانند که خدا آنان را لعنت نموده و [گوش دل] ایشان را ناشنوا و چشمهایشان را نابینا کرده است.»
ی:﴿ وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کَانَ مِنَ الْکَاذِبِینَ﴾ (النور:۷)
«و [گواهى در دفعه] پنجم این است که [شوهر بگوید:] لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد. »
ز: ﴿ إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکَافِرِینَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً ﴾ (الأحزاب:۶۴)
«خدا کافران را لعنت کرده و براى آنها آتش فروزانى آماده کرده است.»
پس لعن در این آیات به معنای عذاب خداوند برای کافران و ستمکاران و دروغ زنانی که شایسته عذاب اند می باشند و این عذاب هیچ ارتباطی به انسان ندارد بلکه فعل خداوند می باشد. جز آیه ای که در مورد «ب» گذشت و شامل دو نوع از لعن یعنی از طرف خدا و لعنت کنندگان بود.
۲: نفرین انسان علیه دیگری
الف: ﴿وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُون) (بقره: ۱۵۹)
که لعنت کنندگان هر کدام یکدیگر را لعنت نموده.
و این لعنت فرد شایسته لعنت را شامل می شود.
ب:﴿ رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً ﴾ (الأحزاب:۶۸)
«پروردگارا، آنان را دو چندان عذاب ده و لعنتشان کن لعنتى بزرگ.»
ج : ﴿ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ ﴾ (هود:۱۸)
«به راستی که لعنت خداوند بر ظالمین باد.»
د: ﴿ لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائیلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُدَ وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ ﴾(المائدة:۷۸)
«از میان فرزندان اسرائیل، آنان که کفر ورزیدند، به زبان داوود و عیسى بن مریم مورد لعنت قرار گرفتند. این [کیفر] به خاطر آن بود که عصیان ورزیده و [از فرمان خدا] تجاوز مىکردند.»
ح : ﴿ وَنَادَى أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقّاً قَالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ ﴾(الأعراف:۴۴)
«و بهشتیان، دوزخیان را آواز مىدهند که: «ما آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود درست یافتیم آیا شما [نیز] آنچه را پروردگارتان وعده کرده بود راست و درست یافتید؟» مىگویند: «آرى.» پس آواز دهندهاى میان آنان آواز درمىدهد که: «لعنت خدا بر ستمکاران باد.»
پس این آیات همگی در چهارچوب نفرین افرادی است که مستحق دوری از رحمت خداوند هستند. این نوعی درخواست می باشد.
اما لعن به معنای سب و ناسزا همچنان که در معنای لغوی اش گذشت و توده مردم نیز با آن انس دارند و در سخنان روزمره و بحث و جدال ها و فتنه های جاری بین افراد بکار می رود، هیچ اثری از آن در قرآن به چشم نمی خورد.
۳: مسخ
اما وجه سوم لعن، مسخ می باشد که در هر صورت نوعی عذاب به شمار می آید. مسخ در واقع نوعی عقاب و غضب الهی بر بندگان است. مانند آیه ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً﴾ (النساء:۴۷)
«اى کسانى که به شما کتاب داده شده است، به آنچه فرو فرستادیم و تصدیقکننده همان چیزى است که با شماست ایمان بیاورید، پیش از آنکه چهرههایى را محو کنیم و در نتیجه آنها را به قهقرا بازگردانیم یا هم چنان که «اصحاب سَبْت» را لعنت کردیم آنان را [نیز] لعنت کنیم، و فرمان خدا همواره تحقق یافته است.»
یعنی همچنان که اصحاب سبت را مسخ نمودیم و آن ها را از رحمت خود دور کردیم اهل کتاب را نیز مسخ می کنیم.
۴: دوری از رحمت خدا
این معنا از لعن از سایر معانی دارای گستره ی بیشتری است و عذاب و مسخ نیز در دل آن جا می گیرد.
آیاتی چون:
الف: ﴿مَلْعُونِینَ أَیْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِیلًا﴾ (الأحزاب:۶۱)
«از رحمت خدا دور گردیده و هر کجا یافته شوند گرفته و سخت کشته خواهند شد.»
ب: ﴿ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ ﴾ (البقرة:۱۶۱)
«کسانى که کافر شدند، و در حال کفر مردند، لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم بر آنان باد.»
ج : ﴿ أُولَئِکَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَالْمَلائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ ﴾ (آل عمران:۸۷)
«آنان، سزایشان این است که لعنت خدا و فرشتگان و مردم، همگى برایشان است.»
پس لعنت خداوند بر آن ها به معنای دور ساختن از رحمت اوست و لعنت مردم و ملائکه، طلب دوری افراد ملعون از رحمت الهی است.»
د: ﴿ فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَلا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلَّا قَلِیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ﴾ (المائدة:۱۳)
«پس به [سزاى] پیمان شکستنشان لعنتشان کردیم و دلهایشان را سخت گردانیدیم. [به طورى که] کلمات را از مواضع خود تحریف مىکنند، و بخشى از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند به فراموشى سپردند. و تو همواره بر خیانتى از آنان آگاه مىشوى، مگر [شمارى] اندک از ایشان [که خیانتکار نیستند]. پس، از آنان درگذر و چشم پوشى کن که خدا نیکوکاران را دوست مىدارد.» یعنی دور ساختن ایشان از رحمت بوسیله مسخ.
به هر حال آنچه مربوط به فعل خداوند است در حیطه اختیار اوست و کسی حق ورود به آن را ندارد. اما آنچه به فعل بنده مرتبط می شود دعا علیه دیگری است که این دعا و نفرین بسته به اسباب آن و اینکه شخص نفرین شده کافر باشد، چناچه در آیات گذشته ذکر آن رفت و یا داخل در عنوان ستمکاران و منافقین و دیگر افراد شایسته لعن باشد یا خیر مسئله متفاوت می باشد.
لعن استفاده شده در قرآن از طرف مردم همان است که به آن نفرین گویند. اما اینکه دعا و نفرین علیه دیگران تحت عنوان استحباب دعا قرار می گیرد یا حکم دیگری دارد، نیاز به بحث و بررسی دیگر دارد و آنچه از برخی روایات بر می آید این است که نفرین اگرچه فی حد نفسه با حدود و ثغور و شرایط خاص خود جایز است، اما به لحاظ اخلاقی قابل توصیه نبوده و ترک آن از مکارم اخلاق و نوعی عفو به شمار می آید. البته این همه در صورتی است که انگیزه نفرین مباح باشد در غیر این صورت حرام شمرده شده و فرد نفرین کننده ظالم خواهد بود.
اسلوب حکیمانه قرآن
نام بردن از افراد مورد بحث و کسانی که آیه قرآن برای مدح یا مذمت آنان نازل شده روش قرآن نمی باشد. حکمت قرآن کریم به حدی است که اسامی کافران و مشرکان و منافقین و اولیای خدا را حتی در امت های گذشته نیز ذکر نکرده و در این امت نیز به عنوان مدح و ثنا جز نام رسول خدا و در مقام نکوهش جز نام ابولهب آورده نشده. این اسلوب حکیمانه را پیامبر اعظم در طول حیات خویش نیز تا حد زیادی بکار بسته و جز در موارد نادری به عنوان نکوهش تصریح به نام افراد نکرده است. البته روایات زیادی است که به ذکر نام پاره از افراد پرداخته و باید مورد ارزیابی قرار گیرد.
ائمه معصومین نیز همین روش را در طول زندگی خود پیش گرفته و سیره آن ها مملوّ از نمونه ها و شواهدی در این باره می باشد. این روش بهترین اسلوب حکیمانه و عقلایی در خصوص طرح اسامی مورد نزاع چه در مقام مذمت و چه به لحاظ مدح در نزد مردم می باشد، این همه در صورتی است که لعن به معنای دعا باشد.
اما اگر لعن به معنای سب و فحش و انتقام جویی از سایرین باشد، چنین معنایی به هیچ عنوان ارتباطی به قرآن ندارد. چنانچه بین اطراف در حال نزاع و افراد واپس گرای فکری و مذهبی و قومی و قبیله ای و سیاسی رخ می دهد و هر یک قصد تخریب و غلبه بر طرف مقابل را دارد و لعن را به عنوان ابزاری برای چیرگی و حتی دلیلی برای سرکوب گری تحریک کننده و آزار دهنده برای طرف مقابل به کار می برند.
آنچه امروزه تحت عنوان آشوب های قومی قبیله ای و مذهبی می بینیم و هر یک از طرفین انتقام مضاعفی از دیگری می گیرد نمونه ای از این دست است. برخی افراد تندرو و متعصب و نادان شیعه به بهانه لعن قرآنی و نبوی و روایات اهل بیت با سب و شتم و الفاظ ناشایست به مقابله با توده اهل سنت و مقدسات آن ها می پردازند و کار بعضا به حد تکفیر نیز می رسد. همچنان که برخی از افراط گرایان و تندروان کینه توزی که خود را جزء اهل سنت می شمارند نیز همین روش را به نحو شدیدتری بکار برده و شیعه را تکفیر، جان و مال آن ها را مباح و دست به کشتار جمعی بر اساس هویت مذهبی افراد می زنند. این نیز از نظر قرآن و سنت مردود بوده و قرآن و سنت از آن ها کاملا بیزار است.
رفتار جنایت بار از سوی تکفیری ها هیچ ارتباطی به قرآن و سنت ندارد و با وجدان بشری نیز همخوانی نخواهد داشت. بنده با تواضع تمام در برابر علما و اندیشمندان و دغدغه مندان جهان اسلام می گویم که برون رفت در این مسئله در موارد زیر نهفته است.
۱ – این که خردمندان و دانشمندان و اندیشه ورزان هر مذهب و گروه اقدام به نقد نکات منفی و عیوب و تجاوزهای خود در رابطه با دیگر گروه ها نماید و جلوی رفتار های نادرستی را که از افراد و گروه های وابسته به آن مذهب سر می زند را بانیت خدمت به امت اسلامی بگیرند و اقدام به بدنام ساختن و اتهام زنی به سایر گروه ها و مذاهبی که با آن ها همنظر نیستند، ننمایند.
۲ -هریک از گروه ها و مذاهب اقدام به پاکسازی میراث خود از مطالب نادرستی که به نوعی توهین به دیگران محسوب می شود نمایند. بنده براساس تجربه اندک خویش می گویم که گستره های بسیاری در میراث فکری اهل سنت وجود دارد که حاوی تکفیر و توهین به شیعه می باشد و صدها سال است که منجر به ایجاد جنگ و بحران شده. چنانچه این مساله در نزد شیعه نیز مشهود است و باعث بروز بحران های بزرگ و جنگهای با قربانیان بسیار شده است.
۳-مشخص نمودن افراد مقصر از هر گروه و محاکمه کردن ایشان بجای تخطئه و مسئول دانستن سایر گروه ها. و بدون اینکه بی گناه بجای گناهکار مواخذه شود چنانچه خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: ﴿ وَلا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْهَا وَلا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ ﴾(الأنعام:۱۶۴)
«و بر یهودیان، هر [حیوان] چنگال دارى را حرام کردیم، و از گاو و گوسفند، پیه آن دو را بر آنان حرام کردیم، به استثناى پیههایى که بر پشت آن دو یا بر رودههاست یا آنچه با استخوان درآمیخته است. این [تحریم] را به سزاى ستم کردنشان، به آنان کیفر دادیم، و ما البتّه راستگوییم. »
و می فرماید:
﴿ وَلا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ﴾(الزمر:۷)
«اگر کفر ورزید، خدا از شما سخت بىنیاز است و براى بندگانش کفران را خوش نمىدارد، و اگر سپاس دارید آن را براى شما مىپسندد، و هیچ بردارندهاى بارِ [گناهِ] دیگرى را برنمىدارد، آن گاه بازگشت شما به سوى پروردگارتان است، و شما را به آنچه مىکردید خبر خواهد داد، که او به راز دلها داناست.»
بنابراین بایستی تکفیری های هر مذهب مشخص و جداسازی شوند و رفتار آنها به حساب سایرین گذاشته نشود. اهل سنت گروه های گوناگونی دارند چنانچه که شیعه دارای گرو های مختلفی است و تعمیم رفتار نادرست صادر شده از طرف یکی این گروه ها به همه اهل سنت و یک گروه شیعه به تمام ایشان نادرست است.
۴ – علاوه بر اقدامات فوق بایستی جلوگیری از چنین تجاوزاتی که هیچ دین آسمانی و قانون بشری و یا وجدان انسانی پذیرای آن نیست نیز در دستور کار قرار بگیرد. رسوا نمودن دسیسه هایی که در تاریخ ما وارد شده جزو بهترین امور مقرب به خداوند است و بزرگترین خدمت به اسلام و مسلمین و عزت و کرامت آن ها محسوب می گردد. من سال های بسیاری است که در این مسیر گام نهاده ام و در تلاش بوده ام که:
۱- روش ائمه معصومین را مورد بررسی قرار داده و از نور هدایت ایشان در گفتار و رفتار و آنچه مورد تشویق قرار داده اند و شیعیان خود را به تمسک به آن سفارش نموده بهره گیرم.
۲ – آنچه را با دروغ و تهمت به مکتب اهل بیت نسبت داده شده را که با قرآن کریم و خوی پسندیده ایشان در تعارض است آشکار نمایم.
۳ – نقاط قوت ایشان در سیره و حرص و تاکیدشان بر این دین استوار و حفظ آن و وحدت مسلمین در راستای خدمت به اسلام را برجسته نموده و در همین راستا برای خدمت به اسلام و مسلمین هرچه در توان دارم انجام دهم.
۴ – موضوعاتی را که صدها سال است مورد بحث و گفتگو می باشد و نزد عده ای جز مسلمات است بنده سعی بر این داشتم خلل و نواقصی که در آن می باشد را کشف کنم.
هم چنین تلاش نموده ام بسیاری از روایاتی را که دور افتاده و در حاشیه قرار گرفته و به دلایل سیاسی و ذهنیت های خاص مذهبی مشمول مرور زمان گردیده احیا کنم که حتّی بعضی از این روایات از صحت سندی برخودار است و چاره مشکلات جامعه نیز در این روایات می باشد.
نگاه امام علی به مساله سب و لعن
از جمله مهم ترین دلائل بروز فتنه های مذهبی و قومی قبیله ای به کار بردن روش سبّ و شتم و لعن در تعامل با شخص مخالف به لحاظ اعتقادی و مذهبی است که به عنوان ابزاری برای محقق ساختن اهداف استفاده میشود. عده ای سعی نموده اند تا لعن را که از جمله مصادیق سبّ و فحش در شریعت اسلام است را مشروع جلوه داده و آن را به رهبران بزرگوار خود نسبت دهند و بگویند که آنها نیز این مقوله را علیه مخالفین خود بکار برده اند. حال آن که چنین چیزی حتی با مقام برخی از علما سازگار نمی باشد، چه برسد به کسانی که در قرآن کریم خداوند آنها را مورد مدح و ثنای خود قرار داده و در رابطه با بزرگ این خاندان -رسول اکرم- فرموده: «و إنّک لعلی خلق عظیم»
و بنده بارها در این رابطه سخن گفته ام و سعی ام بر این بود که نظر اهل بیت (ع) و سیره آنها را در این زمینه بیان نموده تا پرده ها از این حقیقت کنار رود، و امروز سعی دارم بار دیگر به نظر امیرالمومنین و سرور اوصیاء اللهی علی بن ابی طالب (ع) از برخی زوایا و نه همه آن بپردازم.
جریانی است که بنابر نظر عده ای در آستانه جنگ صفین و اعزام افراد برای مبارزه در آن و بنابر نظر عده ی دیگری در کوران جنگ صفین رخ داده است و علی (ع) شخصا از آن مطلع شدند. این واقعه به تعبیرات مختلفی روایت شده و مضمون آن چنین است؛ که عده ای از یاران علی (ع) اقدام به سبّ و لعن معاویه و یارانش نمودند. اما علی (ع) این عمل را محکوم نمودند و بیان داشتند که چنین اقدامی بی ثمر بوده و صحیح نمی باشد. بلکه روش درست این است که رفتار مخالفین بیان شده تا دیگران از آن آگاه گردیده و به مقایسه آن با رفتار اسلامی بپردازند.
سعی میکنم این واقعه را که با تعابیر گوناگون نقل شده، ابتدا بیان نموده و سپس برداشت علماء از آن را ذکر نمایم.
روایت اول:
نصر بن مزاحم از عمر بن سعد اسدی از عبد الرحمن از حارث بن حصیره از عبد الله بن شریک نقل میکند که: حجر بن عدی و عمرو بن حمق در ملاء عام اقدام به اظهار برائت از شامیان نمودند امیر المومنین علی (ع) به آنها پیغام داد که دست از این کار بردارید؛ آن دو به نزد حضرت آمدند و گفتند: یا امیر المومنین (ع)، مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمودند: بلی ؛ گفتند: مگر آنها اهل باطل نمی باشند؟ فرمودند: آری؛ گفتند: پس چرا ما را از شتم آنها منع میکنی؟ فرمودند: دوست ندارم که شما اهل لعن و ناسزا باشید و به اظهار برائت بپردازید ، اما اگر بجای آن کردار ناشایست شان را یادآور شوید و رفتار و اعمالشان را که چنین و چنان است بیان کنید، روش پسندیده تری است و حجّت بر آنها بهتر تمام میشود و اگر بجای بکار بردن لعن و برائت بگویید: «خدایا خون ما و آنها را از ریخته شدن حفظ نما و روابط ما و آنها را اصلاح نما و آنها را از گمراهی شان نجات ده»، تا بدین وسیله آنکه حق را نمی شناسد بشناسد و آنکه در گمراهی و عداوت غرق شده دست از آن بردارد ، هم برای من دوست داشتنی تر و هم برای شما بهتر است.
پس آن دو نفر پذیرفتند و گفتند: نصیحتت را ای امیرالمومنین می پذیریم و به ادب تو اقتدا میکنیم.
روایت دوم:
روایتی است که ابن اعثم کوفی در کتاب «الفتوح» بعد از ذکر مطالبی طولانی از سخنان اصحاب علی (ع) نقل می کند:
روای می گوید: …در این هنگام حجر بن عدی و عمر بن حمق به کوچه و خیابان رفته و اقدام به لعن و برائت از شامیان نمودند و علی (ع) به آنها پیغام داد که دست از این کار بردارید.
آنها به نزد علی (ع) رفتند و گفتند: ای امیر المومنین مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمودند: آری گفتند: پس چرا ما ار از لعن و شتم آنها منع مینمایی؟ فرمودند: دوست ندارم که شما شیعیان اهل لعن و ناسزا باشید اما اگر کارهای بد آنها را توصیف نموده این روش بهتر و برای پیام رسانی بلیغ تر است و اگر بگویید: «خداوند خون آنها را از ریختن حفظ نما. و میان ما اصلاح ذات البین نما و آنها را از گمراهی شان نجات ده» این برای من دوست داشتنی تر است.
پس گفتند: ای امیرالمومنین ما موعظه تو را قبول و ادب تو را پیشه خود میکنیم.
روایت سوم:
روایتی است که دینوری در کتاب «الاخبار الطوال» آورده و میگوید: نقل کرده اند که به علی (ع) خبر رسید حجر بن عدی و عمرو بن الحمق به معاویه ناسزا میگویند و اهل شام را لعنت می کنند سپس پیغام فرستاد از کارتان دست بردارید. آن دو به نزد حضرت آمدند و گفتند یا امیر المومنین مگر ما بر حق و ایشان بر باطل نیستند؟ حضرت فرمودند: آری به پروردگار کعبه ی محروسه سوگند چنین است. گفتند پس چرا ما ار از لعن و شتم آنها منع مینمایی؟ فرمودند: دوست ندارم که شما شیعیان اهل لعن و ناسزا باشید اما اگر کارهای بد آنها را توصیف نموده این روش بهتر و برای پیام رسانی بلیغ تر است و اگر بگویید: «خداوند خون آنها را از ریختن حفظ نما. و میان ما اصلاح ذات البین نما و آنها را از گمراهی شان نجات ده» این برای من دوست داشتنی تر است.
پس گفتند: ای امیرالمومنین ما موعظه تو را قبول و ادب تو را پیشه خود میکنیم.
از این سه روایت میتوان چنین برداشت نمود:
۱- امیر المومنین رضایت نداشتند که یارانشان اهل لعن و شتم باشند و این کراهت به معنای نارضایتی و ممانعت از این کار است و چنانچه سند این روایت صحیح باشد دلالت بر حرمت لعن و سبّ میکند چنانچه برخی از علماء که نظرشان را بررسی خواهیم کرد بر این باورند که کراهت در اینجا به معنی حرمت است نه یکی از احکام خمسه وجوب و حرمت و استحباب و کراهت و جواز.
۲- مفاد این روایت و دیگر روایات صحیح السند و آیه ﴿وَلا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ ﴾ (الأنعام: ۱۰۸)
«و کسانی که غیر خدا را می خوانند را دشنام ندهید که در نتیجه خداوند را از سر ناآگاهی دشنام دهند.»
با توجه به اینکه لعن در زبان مردم یکی از مصادیق سبّ میباشد می توان گفت که سبّ و لعن جزء محرمات به شمار می آید و به همین دلیل امیرالمومنین (ع) اصحاب خویش را از فحش و لعن چنانچه که در روایت اول و چهارم گذشت «قالا: فلم منعتنا من شتمهم: چرا ما را از ناسزای به آنها منع می کنی» و در روایت دوم و سوم که میگوید «قالا: فلم تمنعنا أن شتمهم و لعنهم» و منع امام معصوم؛ همه دلیل بر حرمت است.
بنابراین سب و لعن چناچنه که عده ای در تلاشند که آن را جزء امور عبادی جلوه دهند، جزو امور عبادی محسوب نمی گردد بلکه من جمله مسائل و امور نکوهیده در نظر شارع بوده که منجر به فتنه و مصیبت های گوناگون میشود.
۳- البته حرمت سبّ و لعن کافر را از کفرش و فاسق را از فسقش و گمراه را از گمراهی اش مبرّا نمی سازد. «و أهدهم من ضلالتهم حتی یعرف الحق منهم من جهله: آنها را از گمراهی شان نجات بده تا ناآگاهانشان آن حق را دریابند»
بعضا طرف مقابل در واقع امر شایسته لعن و عذاب دردناک است و با توجه به رفتار ناشایستش مستحق می باشد که البته این یک بحث است و ناسزا و لعن او بحثی دیگر.
۴- امام (ع) وقتی که شتم و لعن را که از اخلاق ناپسند به شمار می آید ممنوع اعلام میکند. در مقابل پیشنهاد مؤثرتری را مطرح می نماید و آن توضیح رفتار طرف مقابل برای توده امت در کمال عدالت و انصاف و به دور از دروغ و بهتان است.
۵- دعا برای هدایت طرف مخالف از گمراهی (و أهدهم من ضلالهم …): این مرد دریادل که بر دشمنش نیز دلسوز است نه تنها به آنها دشنام نمی دهد و طلب عذاب و دوری از رحمت الله برای آنها نمیکند بلکه به شیعیانش نیز می آموزد که برای دشمنان و مخالفین نیز طلب هدایت کنند. این روحیه و نگاه علی (ع) حتی به دشمنی که شمشیرش را کشیده و با او در جنگ است کجا و فرهنگ سب و ناسزا و لعن کجا؟
۶- دعا برای حفظ جان دشمن «اللهم احقن دمائهم خدایا خون آنان را حفظ نما» و در روایت دوم «و لو قلتم اللهم احقن دمائهم= و اگر بگویید …»
و نفرمود دمائنا( خون ما) یعنی خون خود و اصحابش را مدّ نظر قرار نداده بلکه دغدغه اش حفظ جان دشمن خونی خود می باشد.
بنده در قاموس این مرد که خداوند او و پسر عمو و فرزندان هدایتگرش را رحمت و ذخیره قیامت و شرف نه تنها مسلمانان که همه بشریت قرارداده، لعن و سبّ و شتم را نیافتم. حفظ جان مسلمین به حدّی مهم است که هیچ قیمت و وسیله خاصی نمی شناسد و سبّ و شتم و لعن از مهم ترین اسباب خون ریزی در امت اسلام است و حتی اگر به عنوان اولی حرام نباشد، لا اقل به عنوان ثانوی حرام است.
۷- نتیجه مطلوب در گرو التزام به ترک دشمنان و لعن است و بدین وسیله کرامت و وحدت امت حفظ و حتی ممکن است که به صلح اطراف در حال نزاع بیانجامد. چناچه حضرت فرمودند: لکان أحبّ إلیّ و خیراً لکم این برای من دوست داشتنی تر و به صلاح شماست.
۸-واژگان سبّ و لعن در فرهنگ امیرالمومنین علیه السلام نمی گنجد بلکه این امور فرهنگ افراد ناتوان و شکست خورده که فاقد پایگاه علمی و عملی و اخلاقی می باشند، است. امام علی علیه السلام چه در جنگ و چه در حال صلح از چنین مسائلی به غایت دور می باشد و نیز شیعیان مخلص رهرو او؛ به همین خاط راست که عمرو بن حمق و حجر گفتند: « نصیحتت را ای امیرالمومنین پذیراییم و ادبت را پیشه خود می سازیم» بنابراین آنکه سب و لعن و دشنام را در دستور کار خود قرار می دهد حتی برای کسانیکه شایسته آنند ادب امیرالمومنین علیه السلام را نپذیرفته و به آن متأدب نشده است بلکه متأدب به آداب دشمنان علی علیه السلام شده که ده ها سال بر فرهنگ دشنام و لعن بوده اند.
روایت چهارم که ابوجعفر محمد بن عبدالله اسکافی معتزلی متوفی قرن ۲ هجری در کتاب خود ( المعیار و الموازنه ) آورده: علی رضی الله عنه با اقتدای به ادب الهی و برای چاره جویی بهتر چنان در دعا نمودن به خیر و پرهیز از آزار و اذیت در سیره اش مبالغه می نمود که وقتی شنید اصحابش در لعن و سب مخالفین افراط می نمایند به دنبال آنها فرستاد که از این کار دست بردارید. گفتند: یا امیرالمومنین مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: آری گفتند: مگر آنها اهل باطل نیستند؟ فرمود: آری گفتند: پس چرا مانع شتم بر آنها می شوی؟ …
سپس گفتند: که سخن شما درست می باشد.
روایت پنجم که سید رضی رحمه الله علیه در نهج البلاغه آن را در ذیل عنوان (نامه ای از حضرت علیه السلام هنگامی که شنیدند گروهی از یارانشان در جنگ صفین اقدام به سبّ شامیان می کنند) روایت نموده.
اختلاف در حرمت سب و لعن:
بحث در حرمت آن در رابطه با غیرمومنین می باشد وگرنه حرمت لعن مومنین مورد اتفاق است. به هر حال به نظر می رسد اختلاف میان علمای امامیّه در بحث جواز لعن غیر مومنین قدمت چندساله داشته باشد. اما در رابطه با سب کافران چه رسد به مسلمانان، گویا در قرون گذشته شبه اجماع بوده اما در این اواخر این اجماع یا شبه اجماع کم رنگ شده و عده ای در تلاشند که آن را برای کافران و مخالفان توجیه نموده و در این زمینه به برخی روایت منسوب به اهل بیت علیه السلام تمسک بجویند. چنین رویکردی بسیار خطرناک به نظر می رسد.
لعن دشنام گونه نیز تا مدتها در میان قدما حکمش حرمت بود. اما در قرنهای اخیر عکس آن صادق بوده است و قول به عدم حرمت آن و یا استحباب و عبادی بودن آن رایج شده و حتی عده ای تلاش نموده تا تحت هر عنوانی وجوب آن را اثبات نمایند و بسیاری از متأخرین برافروخته شده و توهین ها و تهمت های گوناگونی را به کسانی که در عبادیّت و استحباب آن تشکیک نموده نثار داشته اند. در این مختصر به آراء برخی متقدمین اشاره می نماییم.
به عنوان شاهدی در این زمینه قرائتی متفاوت از سخن امیرالمومنین در نهج البلاغه( إنی اکره لکم أن تکونوا سبّابین) و مراد از آن ارائه می کنیم، قرائتی که برداشت قدمای از شارحین نهج البلاغه در قرنهای ۶ و ۷ نیز آن را تأیید می کند و خواننده را با فرهنگ گسترده تر و پذیرای نظر دیگری مطّلع می سازد. به گونه ای که فقط آرای یک جانبه را مد نظر قرار ندهد و نظر دیگری را به حاشیه نراند.
روایت اخیر که از نهج البلاغه نقل شد کانون این قرائت است و با توجه به این که به روایت چهارم نزدیک و این دو با دیگر روایت ها که واژه لعن در آنها ذکر نشده متفاوت است، بررسی آن را از اهمّیت بیشتری برخوردار می کند. چنانچه در روایت نهج البلاغه جمله (فَلِمَ تَمنَعُنا عن شَتمِهم و لَعنهم) ذکر نشده! در نتیجه تلاش نمودیم که بفهمیم جمله امام علی علیه السلام ( إنی اکره لکم أن تکونوا سبّابین) بر چه مطلبی دلالت دارد؟ آیا دلالت بر کراهت سبّ به معنی صرف مبغوض بودن و یکی از احکام خمسه در فقه و قسیم حرمت است؟ و ایرادی در انجام آن نیست و نهایتا مکروه است؟ چناچه عده ای سعی نموده اند کراهت را مخصوص سبّ معرفی نمایند و لعن را نه تنها مکروه که جزء امور عبادی قرار دهند؟! ویا قرائتی دیگر دارد و اشاره به نگاهی مخصوص در نزد حضرت امیر( ع ) به این مقوله دارد؟!
وقتی به قدمایی از شارحان نهج البلاغه در قرن های ۶ و ۷ که از اولین شارحین نهج البلاغه بوده اند مراجعه می نماییم، می بینیم که از کراهت سبّ حرمت، هم لعن و هم سبّ را فهمیده اند. زیرا لعن یکی از مصادیق سبّ می باشد.
آنچه بزرگان از کراهت سبّ برداشت نموده اند:
۱-علی بن زید بیهقی انصاری متوفی ۵۶۵ هجری در کتاب خود «معارج نهج البلاغه» در شرح عبارت«إنی اکره لکم أن تکونوا سبّابین» در این خطبه می گوید: این اشاره به تحریم سب و لعن دارد چنانچه روایت نبوی می گوید«من برای سب و لعن برگزیده نشده ام» … تا این که می گوید: و این سخنان برگرفته از سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که می گوید: «خدایا من یک بشر هستم پس اگر کسی را نفرین نمودم ، آن را بر او بی اثر گردان و وی را به راه مستقیم هدایت نما.» بنابراین بیهقی وقتی روایت نهج البلاغه را که فقط واژه سبابین در آن ذکر شده را شرح می دهد لعن و سب هر دو را تحریم می کند. زیرا آن دو به یک معنی می باشند.
۲-قطب الدین بیهقی کلیدری که از بزرگان قرن ۶ امامیه و صاحب کتاب «اصباح الشیعه بمصباح الشیعه» در شرح خود بر نهج البلاغه موسوم به «حقائق الحقائق فی تفسیر دقائق افصح الخلائق» در ذیل « إنی اکره لکم أن تکونوا سبّابین» می گوید: این سخن دلالت بر حرمت لعن و سب دارد چناچه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود:« من برای لعن و سب برانگیخته نشده ام. »
و «خدایا من یک بشر هستم» و سخن و برداشت کلیدری همان برداشت بیهقی است.
۳-شیخ کمال الدین میثم بحرانی متوفی ۶۷۹ ه در شرح خود بر نهج البلاغه می گوید: و چکیده این سخن بیانگر تأدیب و ارشاد یاران به سیره پسندیده و عادت دادن و تمرین آنها به کلام صالحین است و به اشاره به کراهت و نهی تحریمی از سبّ می کند و به روایات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که ذکر آن رفت اشاره می نماید. و محدث بحرانی در جای دیگر سخن از اهمیت به کار بردن سخنان پسندیده و این که از مکارم اخلاق به شمار می آید می راند.
رفتار علی با ناسزاگویان به او
نصربن مزاحم از مردی از مالک الجهنی از زید بن وهب نقل می کند: که علی علیه السلام از کنار عده ای که و لید بن عقبه نیز در بین آنها بود گذشت در حالی که آنان علی علیه السلام را دشنام می دادند، به حضرت این مسئله را اطلاع دادند. پس حضرت در بین عده ای از یارانشان ایستادند و گفتند: در برابرشان ایستادگی نمایید و بر شما باد آرامش و وقار اسلامی و منش صالحین.
آیت الله شیخ حسین الراضی – امام جمعه منطقه الاحساء عربستان
منبع: مجله الکترونیک اخوت
انتهای پیام/
با تشکر از مطالب خوبتون … خیلی به دردم خورد