به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ماسال، روایت معروف به شیعه تنوری از جمله روایات مشهوری است که توسط واعظان و سخنوران در مجالس اهل بیت (ع) ذکر می شود اما این روایت از جمله روایات با سند ضعیف است و بسیاری از علما بر این عقیده هستند که این روایت صحت ندارد.
متن روایت:
یکی از شيعيان امام صادق(ع) به نام سهل بن حسن خراساني به آن حضرت ميگويد:
«چه چيز شما را از باز پسگیری حق خویش بازداشته است؛ در حالي كه صد هزار شيعة پا در ركاب و شمشيرزن در اختيار شماست؟»
پاسخ امام: امام دستور مي دهد تنور آتشي فراهم شود. چون شعله هاي آتش بالا گرفت رو به سهل كرده، ميفرمايد:
«اي خراساني! برخيز و در تنور بنشين». سهل كه گمان كرده است امام از او خشمگين شده، شروع به عذر خواهي ميكند و ميگويد:
«آقا ! حرف خود را پس گرفتم. شما نیز از تصمیم خود منصرف شوید».
امام مي فرمايد: «از تو گذشتم».
در اين حال، هارون مكي از شيعيان راستين حضرت وارد شده، سلام ميكند.
امام صادق(ع) به او پاسخ ميدهد و بدون هيچ مقدمهاي به او دستور میدهد نعلین خود را رها کرده، در تنور بنشين.
هارون مكّي بيدرنگ و بدون يچ پرسشي، اين كار را انجام ميدهد.
امام صادق(ع) در همان حال با مرد خراساني گفت و گو ميكند و درباره خراسان خبرهايي ميدهد؛ چنانكه گويي خود شاهد آن بوده است.
پس از مدتي به سهل ميفرمايد: «برخيزاي خراساني و داخل تنور را نگاه كن». سهل برخاسته، به داخل تنور مینگرد و با کمال تعجب ميبيند هارون ميان شعله هاي آتش چهار زانو نشسته است.
آنگاه امام(ع) از او ميپرسد: «در خراسان، چند نفر مثل هارون وجود دارد؟».
خراساني ميگويد: «به خدا قسم ! يك نفر هم اينگونه سراغ ندارم»
حضرت مي فرمايد: «آگاه باش! زماني كه پنج نفر ياور و پشتيبان یافت نمی شود، اهل بیت قيم نميكنند. ما بهتر ميدانيم كدام زمان وقت قيام است».
توضیح اسلام ملکی معاف سردبیر مذهبی ماسال نیوز و کارشناس علوم حدیث درباره این روایت:
سند این روایت ضعیف است. آیت لله خویی به صراحت بیان کرده اند مطلب شیعه تنوری صحیح نیست.
در توضیح این مطلب نیز باید بدانیم که به طور کلی پیامبر (ص) و ائمه (ع) مردم را با بصیرت دعوت به انجام کاری میکرده اند.
هر چند با قاطعیت تمام نمی توان گفت این روایت جعلی است اما بررسی ها نشان می دهد به احتمال بسیار زیاد روایت شیعه تنوری جعلی است.
توضیح بیشتر اینکه این روایت فقط در یک منبع متأخر یعنی مناقب ابن شهرآشوب آمده است و فاقد سند معتبر است. ضمن اینکه محتوای روایت شک برانگیز است و چنین روایتی را نباید مبنای عقیده قرار داد.
قرآن صریحا می فرماید تبلیغ دینی رسول الله (ص) بر پایه بصیرت بوده است: قُلْ هذِهِ سَبيلي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ (سوره یوسف: آیه ۱۰۸) بگو: «این راه من است من و پیروانم، و با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت میکنیم! منزّه است خدا! و من از مشرکان نیستم!».
اینکه بگوییم رسول الله (ص( یا ائمه علیه السلام معتقد بوده اند که شیعه راستین کسی است که کورکورانه و بی چون و چرا تابع دستورات غیرمنطقی باشد تنها یک ادعاست.
سیره رسول الله (ص) و اهل بیت (ع) نیز نشان می دهد همواره بخشی از حکمت دستورات خود را حداقل بطور کلی و اجمالی بیان می کردند و پس از آنکه که مخاطب قانع می شد توقع اطاعت داشتند.
اهل سنت از امام علی عیه السلام نقل کرده اند که :
عن علي (عليه السّلام) قال بعث رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) سريّة و استعمل عليهم رجلا من الأنصار فأمرهم أن يسمعوا له و يطيعوا قال فأغضبوه في شيء فقال: إجمعوا لي حطبا فجمعوا له حطبا، قال: أوقدوا نارا فأوقدوا نارا، قال: ألم يأمركم أن تسمعوا له و تطيعوا؟ قالوا: بلى، قال: فأدخلوها فنظر بعضهم الى بعض و قالوا إنما فررنا الى رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) من النار فسكن غضبه و طفئت النار فلما قدموا على رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) ذكروا له ذلك فقال: «لو دخلوها ما خرجوا منها إنما الطاعة في المعروف».
مشابه این را در منابع شیعه نیز داریم:
وَ رُوِّينَا عَنْ عَلِيٍّ ص أَنَّهُ قَالَ: «۱» بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ ص سَرِيَّةً وَ اسْتَعْمَلَ عَلَيْهِمْ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ وَ أَمَرَهُمْ أَنْ يُطِيعُوهُ فَلَمَّا كَانَ ذَاتَ يَوْمٍ غَضِبَ عَلَيْهِمْ فَقَالَ أَ لَيْسَ قَدْ أَمَرَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ تُطِيعُونِي قَالُوا نَعَمْ قَالَ فَاجْمَعُوا لِي حَطَباً فَجَمَعُوهُ فَقَالَ أَضْرِمُوهُ نَاراً فَفَعَلُوا فَقَالَ لَهُمُ ادْخُلُوهَا فَهَمُّوا بِذَلِكَ فَجَعَلَ بَعْضُهُمْ يُمْسِكُ بَعْضاً وَ يَقُولُونَ إِنَّمَا فَرَرْنَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص مِنَ النَّارِ فَمَا زَالُوا كَذَلِكَ حَتَّى خَمَدَتِ النَّارُ وَ سَكَنَ غَضَبُ الرَّجُلِ فَبَلَغَ ذَلِكَ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ لَوْ دَخَلُوهَا مَا خَرَجُوا مِنْهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِنَّمَا الطَّاعَةُ فِي الْمَعْرُوفِ.
وَ عَنْ عَلِيٍّ ص أَنَّهُ قَالَ: لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ. (دعائم الاسلام ، ج۱ ، ص۳۵۰)
براساس دو روایت فوق، رسول الله (ص) نفرمودند: “چون فلان فرمانده معصوم نبوده است نباید از او اطاعت کنید” بلکه فرمودند: “اطاعت فقط در معروف است”
“معروف” یعنی آنچه درستی و نیکویی آن در نظر عقل و فطرت و شرع به رسمیت شناخته شده است.
برداشت ما اینست که معصوم (ع) هیچگاه دستور به وارد شدن شیعیان به آتش یا خودکشی و امثال آن را نمی دهند مگر آنکه شرایط طوری باشد که انسان ارجحیت این عمل را درک کند به عنوان مثال برای نجات جان تعداد کثیری یا برای نابودی دشمنی که اگر پیشروی کند کشتار عظیمی خواهد کرد و …
اینکه روایتی نقل کنیم که محتوایش به این شکل است که “معصوم علیه السلام از یک شیعه خراسانی توقع داشته اند کورکورانه به دستور حضرت (ع) وارد آتش شود و خودسوزی کند” می تواند مصداق نشر خرافات و تهمت زدن به اهل بیت علیه السلام باشد بنابراین در نقل این مطالب باید احتیاط کرد.
ممکن است افرادی بگویند منطق روایت این است که در واقع حضرت با این آزمایش می خواستند به آن فرد خراسانی بفرمایند این حرفی که می زنید و ادعا می کنید که شیعه ما هستید و الان ۱۰۰ هزار یار مطیع در خراسان داریم ادعایی بیش نیست. ما اینچنین یاری می خواهیم که این کار را نیز انجام دهد. بلاتشبیه در شرایط جنگ خودمان لازم شد افرادی روی مین نیز بپرند و یا وارد عملیاتی شوند که امکان زنده برگشتن در آن ۱۰ درصد و یا پائین تر بود. آیا این ۱۰۰ هزار نفر در این حد پای کار هستند یا خیر؟
در پاسخ باید گفت: اگر روایات متعددی وجود داشت که رسول الله (ص) و اهل بیت علیه السلام احیانا با اموری که طبق عقل و فطرت افراد بطور کامل غیرمنطقی بوده است پیروان خود را آزموده اند می توانستیم این یک روایت را نیز بپذیریم ولی وقتی در این مورد، تنها همین یک روایت وجود دارد و با سیره عملی و همیشگی معصومین علیه السلام فاصله داشته و قابل اتکا نیست. ضمن اینکه اصل بر اینست که آزمون بشر توسط انبیاء و اوصیاء و حاکمان با اموری باشد که دستکم برای آنها قابل درک باشد.
البته در شرایط جنگی این قابل درک است زیرا مصلحت اهم و اعظم مطرح است اما روایت مورد نظر می گوید امام علیه السلام از سهل خراسانی توقع داشته اند که بی دلیل خودسوزی کند!! و این یک امر بی سابقه بوده و در سیره اهل بیت علیه السلام وجود نداشته است.
همچنین اینکه اگر حضرت علیه السلام می خواستند داشتن چند یار اینچنین را برای جهاد بیان کنند به شیوه های دیگری به سادگی قابل بیان و تفهیم بود و نیاز به این کار و بعد انجام معجزه نداشت.
ما کرامات و معجزات را قبول داریم ولی تکثیر معجزات در جاهایی که نیازی به آن نبوده از ویژگیهای غالیان بوده است یعنی غالیان طوری درباره کمیت و کیفیت معجزات مبالغه می کردند که گویی ائمه (ع) “کارخانه معجزه سازی” هستند و به نظر می رسد این رویکرد غالیانه در این روایت نیز وجود دارد.
انتهای پیام/
ای کاش در مورد خضر و موسی هم توضیح می دادین
اولا نام خضر در قرآن نیست بلکه از او با عنوان “عبدا من عبادنا” (یکی از بندگان خدا) یاد شده که دارای “علم لدنی” بوده
ضمنا در داستان این “عبد صالح” با موسی ع دستور خلاف شرعی به موسی ع داده نشد بلکه کارهایی انجام شد که ابهام داشت و قابل توجیه نبود و موسی ع مامور بود با بردباری تماشا کند و اعتراض نکند اما موسی ع نتوانست جلوی خودش را بگیرد و سه بار اعتراض کرد.
حال سوال اینست که آیا موسی ع اشتباه کرد؟ ما قبول داریم که اسراری در جهان هست که ما و حتی کسی مثل موسی ع از آن بی خبر هستند ولی آیا واجب است با چشم و گوش بسته مطیع باشیم یا باید همانند موسی ع از رهبران الهی توضیح بخواهیم؟
درباره داستان موسی و “عبد صالح” حرفهای دیگری نیز هست که فعلا بیان نمی کنم فقط اشاره می کنم که ” وقتی روایت شیعه تنوری سند صحیح ندارد” حق نداریم آن را با داستان قرآنی قیاس کنیم.
پیشنهاد می کنم به تفسیر آیات مربوط به موسی ع و آن عبد صالح که در سوره کهف آمده مراجعه فرمایید و توضیحات کاملی از مفسران بزرگ همچون علامه طباطبایی و آیت الله مکارم و استاد قرائتی مطالعه فرمایید
آیا اطاعت از امامی که دلایل عقلی ونقلی بر عصمت و واجب الاطاعه بودنش وجود دارد کورکورانه است؟ آیا امام معصوم را باید با افراد عادی مقایسه کرد؟ مواظب باشیم سوراخ دعا را گم نکنیم. ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا.تمام مشکلات ما در این است که در برابر ولی خدا برای خودمان هم شان منزلتی قایلیم. در ضمن از روش های علما در ارزیابی حدیث این است که آیا مضمون آن با قرآن و سایر روایات و اصول مذهب همخوانی دارد یا خیر؟ در صورتی که همخوان باشد ضعف سند جبران می شود.
اولا
قطعا اطاعت از امام معصومی که واجب الاطاعه و معصوم بودنش با ادله عقلی و نقلی اثبات شده مصداق “تقلید کورکورانه” نیست اما توجه کنید که بحث ما در اینست که “ائمه(ع) توقع اطاعت بدون بصیرت نداشته اند” یعنی “با اینکه معصوم بودند وقتی دستوری می دادند دلیل آن را نیز بیان می فرمودند”
ادعو الی الله علی بصیرة
ثانیا
در روایتی که مورد بررسی قرار گرفته ، معلوم نیست آن فرد خراسانی معتقد به “عصمت امامان”(ع) بوده است زیرا چنین نیست که همه شیعیان در همه اعصار “معرفت به عصمت ائمه(ع)” داشته باشند. برخی فقط شیعه سیاسی بودند و اعتقاد به امامت اهل بیت(ع) را صرفا ابزاری برای قیام بر ضد بنی عباس و بنی امیه می دانستند.
ثالثا
ما نگفتیم این روایت قطعا جعلی است بلکه احتمال جعلی بودنش را قوی دانستیم و بس.
منبع این روایت ، کتاب مناقب ابن شهرآشوب است که در قرن ششم تالیف شده یعنی از منابع دست اول نیست. سند آن نیز مرسل است. محتوایش هم با شیوه عمومی اهل بیت (ع) ناسازگار به نظر می رسد زیرا آنچه از قرآن و عموم روایات فهمیده می شود اینست که پیامبر(ص) و ائمه(ع) در مقام سخن گفتن با مردم اینطور نبوده که “دستورات عجیب و غریب” صادر کنند ولی فلسفه آن را بیان نکنند. دستکم فلسفه اجمالی آن را بیان می فرمودند و توقع نداشتند مردم بی چون و چرا پذیرای دستورات انان باشند.
از ائمه(ع) نقل شده که هر مطلبی برای شما می گوییم از ما بخواهید که مستند آن را از قرآن نیز برایتان بیان کنیم. یعنی اصل بر “تبیین” بوده. اینطور نبوده که معصومین(ع) به عصمت خود استناد و اکتفا کنند و از استدلال آوردن برای اقناع مخاطب طفره بروند و توقع داشته باشند مخاطبان نیز بی چون و چرا تابع باشند.
رابعا
شما از کجای عرایض ما برداشت می کنید که ما “سوراخ دعا را گم کرده ایم یا برای خودمان شآنی در مقابل معصوم(ع) قائل شده ایم”؟؟ مگر ما تشویق به تمرد از فرمان معصومین(ع) کرده ایم؟!!
سخن ما اینست که “سیره اهل بیت ع اینطور نبوده که توقع اطاعت بی چون چرا داشته باشند”
ضمنا هم قرآن و هم اهل بیت(ع) برای “عقل” و “فهم” مخاطبان خودشان ارزش قائل بوده اند و از این روست که قرآن مکررا فرموده: افلا تعقلون.
سخن ما اینست که معصومان(ع) با اینکه معصوم بودند توقع نداشتند که مردم در مقابل آنها “بی چون و چرا” تسلیم باشند و شاید می خواستند به مردم تعلیم بدهند که عقل را تعطیل نکنید.
اما بعدها آموزه های صوفیانه و غالیانه چنین تبلیغ کرد که حتی در مقابل غیرمعصوم باید “تسلیم بی چون و چرا” باشیم.
معلوم نیست که مرددین در صحت این روایت چه اشکالی در محتوای آن دیده اند که اینقدر مهم شده که بر اساس ان در اصالت آن تردید کنیم. سهل در این جلسه امام را به قیام دعوت کرده که لازمه اش درگیر شدن و جنگیدن با حکومت ظالم زمان بوده است. با توجه به اینکه در میدان جنگ فرمانده میدان با مباحث فلسفی جنگ را پیش نمی برد. او نیازمند نیروهای فرمانبردار است که بی چون و چرا آماده اجرای فرامین و فداکاری تا آخرین حد ممکن باشند و در صورت سخت شدن شرایط میدان را خالی نکنند.
اتفاقا روش امام بسیار هم استدلالی بوده و با یک امتحان ساده از سهل به روش غیر مستقیم برایش اثبات کرده اند که صحنه آماده رفتن به میدان جنگ نیست. بر این اساس این روایت بسیار عقلانی هم هست.
حال معلوم نیست اصولا تمرکز کردن روی این حدیث چه دلیل و چه بهره ای دارد. آیا اگر فرضا در جامعه تبلغ شود که امام نیازمند شیعیان آماده فداکاری بدون اجتهاد شخصی در مقابل فرمان او هستند چه ضرری دارد و با کدام مصلحت جامعه شیعی ناسازگار است. مگر نه اینکه امام زمان (ع) منتظر همین شرایط هستند تا ظهور کنند. مواظب باشیم که ایرادات ما به مسائل چه بهره ای دارد و اگر هم بهره ظاهری داشته باشد آیا نتیجه آخری آن به نفع کیست. اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا.
تمرکز بر نقد این روایت بخاطر اینست که اولا این روایت از نظر متن و سند ضعیف است ثانیا توی بحثهای عقیدتی نباید به اینگونه روایات مشکوک تکیه کرد زیرا نیازی بهش نیست و ضمنا این روایات در نهایت مشکلاتی ایجاد میکند. اصلا این روایات گویی ساخته شده که بعدا همین “اطاعت بی چون و چرا” برای “غیرمعصوم” اثبات شود! مثلا برای پیر و مرشد و قطب صوفیه و …