جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ , 22 November 2024

تاریخ انتشار : ۱۳ اردیبهشت ۹۵
ساعت انتشار : ۱۰:۰۳ ق.ظ
چاپ مطلب
شهید انصاری چگونه کارش را در استانداری شروع کرد؟!

تحصن در استانداری گیلان / سخنرانی استاندار برای متحصنین

استاندار در حال ورود به استانداری است. وقتی جمعیت چشمش به آقای انصاری خورد یکصدا فریاد زدند: «مرگ بر ارتجاع، مرگ بر مرتجع!»

 استاندار در حال ورود به استانداری است. وقتی جمعیت چشمش به آقای انصاری خورد یکصدا فریاد زدند: «مرگ بر ارتجاع، مرگ بر مرتجع!» اما استاندار پا پس نکشید و خود به داخل جمعیت شعار دهنده رفت.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ماسال، هفته نامه‌ی راه ۵۷، در شماره‌ی اخیر خود به اوضاع استانداری گیلان و تحرکات گروهک ها در استان در دوره‌ی استانداری تنها استاندار شهید ایران، شهید علی انصاری اخوین به نقل از کتاب «استاندار آسمانی» پرداخته است:

آقای رحمان انصاری جوینی از نزدیکان استاندار شهیدگیلان نقل می‌کند: «اوایل انقلاب بود و اوضاع هنوز ناآرام. گروهک‌ها در استان فعالیت زیادی داشتند به حدی که استانداری هنوز در تسخیر گروهک ها بود. شهید انصاری تصمیم گرفت استان را از وجود ضد انقلاب پاک کند و این شد که ابتدا از استانداری شروع کرد. به انصاری گفته بودیم که گروهک‌ها غالبا مسلح هستند و بسیاری از آنان به چاقو و دشنه مجهزند اما شهید انصاری با قاطعیت گفتند: «برویم استانداری!»

شرایط امنیتی اصلا مناسب نبود و هنوز سپاه و کمیته و سایر عوامل انتظامی قدرت چندانی نداشتند. اما ایشان بی‌مهابا حتی بدون اینکه یک محافظ داشته باشد، بطرف استانداری حرکت کرد. آن روز، استانداری مملو از ضد انقلاب و نیروهای گروهک‌ها بود و تشکل‌های امنیتی نیز دست منافقین و توده‌ای‌ها بود.

به همه خبر دادند که استاندار در حال ورود به استانداری است. وقتی جمعیت چشمش به آقای انصاری خورد یکصدا فریاد زدند: «مرگ بر ارتجاع، مرگ بر مرتجع!»

با دیدن چهره‌های خشن و وحشتناک کسانی که این شعارها را با صدای بلند فریاد می‌کشیدند، من بند دلم پاره شد. ایمان پیدا کردم که اینجا آخر خط است و لحظاتی دیگر در بین جمعیت تکه تکه خواهیم شد.

ایشان به زحمت خودشان را رساندند به کریدور ورودی استانداری.

من یک هو دیدم شهید انصاری با آن قد بلندی که داشت در وسط جمعیت مشت‌هایش را گره کرده و همراه جمعیت فریاد می‌زند: مرگ بر ارتجاع! مرگ بر مرتجع!

همین‌طور که شعار می‌داد نفهمیدم چه کسی یک بلندگوی دستی به ما داد. ظاهرا برایشان جالب بود کسی که همه علیه او شعار مرگ بر مرتجع می‌دهند خودش هم این شعار را سر می‌دهد.

شهید انصاری بلندگو را گرفت، این بار با صدای بلندتر بی‌وقفه شروع به شعار دادن کرد. آنقدر گفت که یکهو همه صداها خفه شد و این فقط صدای انصاری بود که در بین جمعیت همان شعار را سر می‌داد.

وقتی دید همه ساکت شدند، بدون اینکه کوچکترین نرمشی در صدا و چهره‌اش باشد، با بلندگو گفت: من قبل از اینکه استاندار گیلان بشوم، معلم بودم شماها اکثرا جوان هستید، اجازه بدهید به عنوان یک معلم ارتجاع را معنی کنم و بگویم مرتجع کیست و شروع کرد ۱۸ دقیقه برای مردم صحبت کردن!

جالب بود، این قدر شیوا حرف می‌زد که در طول سخنانش همه‌ی آن جمعیت خشمگین، ساکت بودند. ایشان ارتجاع را ریشه‌یابی کرد و تاریخچه آن را گفت و سپس شرح داد که به چه کسی مرتجع می‌گویند و خط و مشی مرتجعان را بیان کرد.

در همین حین من متوجه شدم که از آن آخر استانداری، جوانانی که در این مدت تحصن کرده بودند، شروع کردند به بیرون رفتن. من یک لحظه دیدم که اتاق آقای استاندار هم تخلیه شده و همه آمده بودند که به حرف‌های انصاری گوش بدهند.

من بلافاصله در اتاق را بستم. همانجا ایستادم که کسی دیگر وارد نشود و به یکی از بچه‌ها که می‌شناختم گفتم برو به استاندار خبر بده که من اتاقت را خالی کرده و جلوی آن ایستاده‌ام. چیزی نگذشت که آقای استاندار آمد و رفت توی اتاقش.

یکی دو ساعت بعد هم آقای انصاری از اتاقش بیرون آمد و در راهرو شروع کرد به بحث کردن با آن‌ها. آنقدر این جریان طول کشید که آنها خسته شدند و رفتند و ما استانداری را با این وضعیت اسف‌بار تحویل گرفتیم.

من بلافاصله یک اعلامیه‌ی دستی نوشتم و به دیوار استاندار زدم و همه کارمندان را دعوت کردم که به سر کار خود برگردند.

اینطور شد که ما کار را به طور رسمی در استانداری گیلان شروع کردیم!»

انتهای پیام/