جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ , 22 November 2024

تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۹۵
ساعت انتشار : ۱:۰۱ ق.ظ
چاپ مطلب
انقلاب جهانی حسین علیه السلام (2)؛

قیام امام حسین (ع) به واسطه دعوت کوفیان آغاز شد؟

در اين كتاب‌های به اصطلاح تاريخی كه به دست بچه‏‌های مدرسه می‏‌دهند می‏‌نويسند كه در سال شصتم هجرت، معاويه مرد، بعد مردم كوفه از امام‏ حسين علیه السلام دعوت كردند كه آن حضرت را به خلافت انتخاب كنند. امام حسين به‏ كوفه آمد، مردم كوفه غداری و بی‏‌وفايی كردند، ايشان را ياری نكردند، امام حسين علیه السلام كشته شد!

اشاره: به مناسبت ماه محرم، خلاصه ای از کتاب گرانقدر حماسه حسینی اثر شهید متفکر آیت الله مطهری را تحت نام «انقلاب جهانی حسین (ع)» تقدیم حضور خوانندگان ماسال نیوز می‌‌شود. این بخش هر روز به گوشه‌ای از حماسه حسینی خواهد پرداخت؛

حضرت فردای آن‌روز از مدينه بيرون آمد و از همان «شاهراه»،‏ نه از «بی راهه» به طرف مكه رفت. بعضی از همراهان عرض كردند: يا بن‏ رسول الله، ممكن است مامورين حكومت، شما را برگردانند، مزاحمت ايجاد كنند، زد و خوردی صورت گيرد. (يك روح شجاع، يك روح قوی هرگز حاضر نيست‏ چنين كاری كند) فرمود: من دوست ندارم شكل يك «آدم ياغی و فراری» را به خود بگيرم، از همين شاهراه می‏‌روم، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد.

به هر حال مسئله اول و عامل اول در حادثه حسينی كه هيچ شكی در آن‏ نمی‏‌شود كرد، مسئله بيعت است، بيعت برای يزيد كه به نص قطعی تاريخ، از امام حسين علیه السلام می‏‌خواستند. يزيد در نامه خصوصی خود چنين می‏‌نويسد: «خذ الحسين بالبيعه اخذا شديدا، حسين را برای بيعت گرفتن محكم‏ بگيرد و تابعيت نكرده رها نكن».

امام حسين علیه السلام هم شديدا در مقابل اين تقاضا ايستاده بود و به هيچ وجه حاضر به بيعت با يزيد نبود، جوابش نفی بود و نفی. حتی در آخرين روزهای عمر امام حسين علیه السلام كه در كربلا بودند، عمر سعد آمد و مذاكراتی با امام كرد. در نظر داشت با فكری امام را به صلح با يزيد وادار كند. البته صلح هم جز بيعت چيز ديگری نبود. امام حاضر نشد.

از سخنان امام كه در روز عاشورا فرموده‏‌اند كاملا پيداست كه بر حرف روز اول‏ خود همچنان باقی بوده‏‌اند: « نه، به خدا قسم هرگز دستم را به دست شما نخواهم‏ داد». هرگز با يزيد بيعت نخواهم كرد. حتی در همين شرايطی كه امروز قرار گرفته‏‌ام و می‏‌بينم كشته شدن خودم را، كشته شدن عزيزانم را، كشته شدن‏ يارانم را، اسارت خاندانم را، حاضر نيستم با يزيد بيعت كنم.

عامل دوم مسئله دعوت بود. شايد در بعضی كتاب‌ها خوانده باشيد مخصوصا در اين كتاب‌های به اصطلاح تاريخی كه به دست بچه‏‌های مدرسه می‏‌دهند می‏‌نويسند كه در سال شصتم هجرت، معاويه مرد، بعد مردم كوفه از امام‏ حسين علیه السلام دعوت كردند كه آن حضرت را به خلافت انتخاب كنند. امام حسين به‏ كوفه آمد، مردم كوفه غداری و بی‏‌وفايی كردند، ايشان را ياری نكردند، امام حسين علیه السلام كشته شد! انسان وقتی اين تاريخ‌ها را می‏‌خواند فكر می‏كند امام‏ حسين علیه السلام مردی بود كه در خانه خودش راحت نشسته بود، كاری به كار كسی‏ نداشت و درباره هيچ موضوعی هم فكر نمی‏‌كرد، تنها چيزی كه امام را از جا حركت داد، دعوت مردم كوفه بود! در صورتی كه امام حسين علیه السلام در آخر ماه‏ رجب كه اوايل حكومت يزيد بود، برای امتناع از بيعت از مدينه خارج‏ می‏‌شود و چون مكه، حرم امن الهی است و در آنجا امنيت بيشتری وجود دارد و مردم مسلمان احترام بيشتری برای آنجا قائل هستند و دستگاه حكومت هم مجبور است نسبت‏ به مكه احترام بيشتری قائل شود، به آنجا می‏‌رود (روزهای اولی است كه‏ معاويه از دنيا رفته و شايد هنوز خبر مردن او به كوفه نرسيده )، نه تنها برای اينكه آنجا مأمن بهتری است بلكه برای اينكه مركز اجتماع بهتری است‏، در ماه رجب و شعبان كه ايام عمره است، مردم از اطراف و اكناف به‏ مكه می‏‌آيند و بهتر می‏‌توان آنها را ارشاد كرد و آگاهی داد.

بعد موسم حج‏ فراهم می‏‌رسد كه فرصت مناسب‌تری برای تبليغ است. بعد از حدود دو ماه‏ نامه‏‌های مردم كوفه می‏‌رسد. نامه‏‌های مردم كوفه به مدينه نيامده، و امام‏ حسين علیه السلام نهضتش را از مدينه شروع كرده است. نامه‏‌های مردم كوفه در مكه به‏ دست امام حسين علیه السلام رسيد، يعنی وقتی كه امام تصميم خود را بر «امتناع از بيعت» گرفته بود و همين تصميم، خطری بزرگ برای او به وجود آورده بود ( خود امام و همه می‏‌دانستند كه نه اينها از بيعت گرفتن دست بر می‏‌دارند و نه امام حاضر به بيعت است ) بنابر اين دعوت مردم كوفه «عامل اصلی» در اين نهضت نبود بلكه «عامل فرعی» بود و حداكثر تاثيری كه برای دعوت مردم‏ كوفه می‏‌توان قائل شد اين است كه اين دعوت از نظر مردم و «قضاوت تاريخ‏ در آينده» فرصت به ظاهر مناسبی برای امام به وجود آورد وقتی امام در بين راه به سر حد كوفه می‏‌رسد با لشكر حر مواجه می‏‌شود. به‏ مردم كوفه می‏‌فرمايد: شما مرا دعوت كرديد. اگر نمی‏‌خواهيد بر می‏‌گردم، معنايش اين نيست كه بر می‏‌گردم و با يزيد بيعت می‏‌كنم و از تمام حرفهايی‏ كه در باب «امر به معروف و نهی از منكر»، «شيوع فسادها» و وظيفه مسلمان در اين شرايط گفته‏‌ام، صرف نظر می‏‌كنم، بيعت كرده و در خانه خود می‏‌نشينم و سكوت می‏‌كنم! خير، من اين حكومت را صالح نمی‏‌دانم و برای خود وظيفه‏‌ای‏ قائل هستم. شما مردم كوفه مرا دعوت كرديد، گفتيد:« ای حسين! ترا در هدفی كه داری، ياری می‏‌دهيم، اگر بيعت نمی‏‌كنی، نكن! تو به عنوان‏ «امر به معروف و نهی از منكر» اعتراض داری، قيام كرده‏‌ای، ما ترا ياری می‏‌كنيم!

«من هم آمده‏‌ام سراغ‏ كسانی كه به من وعده ياری داده‏‌اند. حال می‏‌گوئيد مردم كوفه به وعده‏ خودشان عمل نمی‏‌كنند، بسيار خوب! ما هم به كوفه نمی‏‌رويم، بر می‏‌گرديم به‏ جايی كه مركز اصلی خودمان است. به مدينه يا حجاز يا مكه می‏‌رويم تا خدا چه خواهد. به هر حال ما بيعت نمی‏‌كنيم ولو بر سر بيعت كردن كشته شويم!

پس حداكثر تاثير اين عامل يعنی دعوت مردم كوفه اين بوده كه امام را از مكه بيرون بكشاند و ايشان به طرف كوفه بيايند. قرائن زيادی در تاريخ هست كه نشان می‏‌دهد اينها تصميم گرفته بودند كه چون امام بيعت نمی‏‌كند، در ايام حج ايشان را از ميان بردارند. ‏امام از اين قضيه آگاه شد كه اگر در ايام حج در مكه بماند ممكن است در همان حال احرام كه قاعده كسی مسلح نيست، «مامورين مسلح بنی اميه» خون او را بريزند، هتك خانه كعبه شود، هتك حج و هتك اسلام شود.

دو هتك: هم فرزند پيغمبر، در حال عبادت، در حريم خانه خدا كشته شود و هم‏ خونش هدر رود. بعد شايع كنند كه حسين بن علی علیه السلام با فلان شخص اختلاف جزئی‏ داشت و او حضرت را كشت و قاتل هم خودش را مخفی كرد و در نتيجه خون‏ امام به هدر رود. امام در فرمايشات خود به اين موضوع اشاره كرده‏‌اند.

ادامه دارد…

انتهای پیام /