به گزارش ماسال نیوز به نقل از ۸دی، هجدهم مهر ماه سال ۵۹ اولین شهدای ماسال و لاهیجان در دفاع مقدس تقدیم انقلاب شد.
شهید «بهمن وارسته» اولین شهید لاهیجان بود که در جنگ تحمیلی به شهادت رسید. همچنین شهید «هلهل عبدالخانی» اولین شهید ماسال در دفاع مقدس بود که در این روز به شهادت رسید.
هلهل عبدالخانی، خود متولد ۱۲ شهریور ماه ۱۳۲۲ در شهر اهواز بود که از ماسال به جبههی جنوب اعزام شد. وی در گلزار شهدای سید عباس شهر اهواز تدفین شده است.
شهید بهمن وارسته نیز متولد روستای بندبن لاهیجان بود.
هجدهم مهر ماه سال ۱۳۶۴ شمسی یک مفسد فی الارض در رشت اعدام شد. سروان حسین نظری فرماندهی وقت کلانتری رشت و رئیس گارد حفاظت امام جمعه بود. نظری به اسم حمایت از حجت الاسلام و المسلمین احسانبخش در سرکوب نیروهای حزب اللهی تلاش میکرد. وی را به خاطر فساد اخلاقی دستگیر کردند. بنا به گزارش روزنامه جمهوری در این روز، طی حکمی از سوی دادگاه ارتش به جرم فساد اخلاقی، سوء استفاده از موقعیت شغلی، ساخت و استعمال مشروبات الکلی، مفسد فی الارض شناخته و اعدام شد.
هجدهم مهر ماه سال ۸۸، از کتاب خاطرات حاج حسن جوشن پیرمرد بسیجی گیلانی رونمایی و از وی تجلیل شد. به مناسبت حضور فعال و اثر بخش پیرمرد بسیجی گیلانی حاج حسن جوشن، مراسم بزرگداشتی برای وی در مصلای رشت برگزار شد. همچنین در این مراسم از کتاب خاطرات این بسیجی محبوب رونمایی شد. گفتنی است که این کتاب، اولین کتاب تاریخ شفاهی دفاع مقدس در گیلان است.
حاج جوشن نام غریبی است برای اهالی دفاع مقدس و رزمندگان شمالی کشور نیست. او از سالهای اولیه جنگ تحمیلی در لشکر ۲۵ کربلا برای رزمندگان گیلانی و مازندرانی نه تنها یک رزمنده بسیجی، که مظهر صفا، پاکی، سادگی و صلابت مردان دیار میرزا کوچک جنگلی بود. خیلی ها او را با ایستگاه صلواتی حاج جوشن میشناسند، اما ایستگاه صلواتی تنها بهانه ای برای حضور مردی است که می خواست همیشه با رزمندگان و در کنار آنها باشد.
بیست و دوم بهمن ماه سال ۱۳۱۳ در کوچه صدرالعلما در نزدیکی محله ساغری سازان رشت به دنیا آمدم. فرزند چهارم و اولین پسر خانواده بودم. بعدها مادرم برایم نقل کرد”پدرت سالها آرزو داشت، فرزند پسری داشته باشد تا جایی که گاه بر سر این مسئله بین ما بگو مگوهایی می شد. زمانی که تو متولد شدی پدرت بسیار خوشحال شد نام حسن را برای تو برگزید. از سالهای کودکی چیز زیادی در خاطرم نمانده، همین قدر به یاد دارم که پدرم شاطر نانوائی سنگکی بود. ساعت ۴ صبح از خواب بیدار می شد و به سرکار می رفت و ساعت ۱۱ شب وقتی ما داشتیم می خوابیدیم به خانه بر می گشت در طول روز هم فقط برای خوردن صبحانه و نهار به خانه می آمد. ولی پول حلالی که به واسطه کار طاقت فرسا یش به دست می آمد، با وجود ناچیز بودن، برکت را به خانه ما به ارمغان می آورد. با اینکه پدر و مادرم هر دو بی سواد بودند اما خیلی دوست داشتند من درس بخوانم و پیشرفت کنم و در این راه از هیچ کوششی مضایقه نمی کردند. روبروی کوچه صدر العلما دبستانی به نام علمیه قرار داشت دبستان علمیه مدرسه ملی بود و مادرم مرا در مدرسه علمیه ثبت نام کرد …(۴).
منابع:
۱- مجله روایت هشتم، شمـ ۱۴، ص ۴۱
۲- فریاد مظلوم۲- هشدارهای امام علی به جامعه انقلابی، صص ۲۹-۳۰٫
۳- رنگ ایمان (موسسه مطالعات مبارزات اسلامی گیلان)
۴- خاطرات بسیجی رزمنده حاج حسن جوشن، ۱۳۸۸
انتهای پیام/