نگاه آزاد– محمد سعید ابراهیمی*؛ روحانی اگر درست شد همه چیز درست میشود و اگر – خدای نخواسته – فاسد شد، فَسَدَ الْعالَمُ.(امام خمینی رحمه الله علیه). اسلام مهمترین عنصر هویتی مسلمانان به شمار می رود آنچنان که مسلمین پیش از هر چیز خود را مسلمان می دانند و عناصر هویتی دیگر از قبیل ملیت و زبان و نژاد را در درجه بعد قرار می دهند. به دیگر سخن اگر از هویت یک فرد مسلمان با ملیت ایرانی پرسیده شود، در وهله اول خود را یک مسلمان و سپس یک ایرانی معرفی می کند و اسلامیت را بر ایرانیت رجحان می دهد چرا که (و جَعلناکُم شُعوبا و قَبائِلَ لتَعارفوا انّ اکرمَکم عند الله اتقاکُم).
از نتایج این شدّت و حدّت اسلامگرایی خصوصا در میان ایرانیان، ارادت فراوان به علمای اسلام است چرا که تفسیر و ترجمان دین را از آنان می آموزند و این قشر را به حق، یگانه مفسران دین در عصر فقد نبی و غیبت ولیّ می دانند. این ارادت، اطاعت را نیز در پی دارد. اطاعتی در حد اعلی که از آن به تقلید، تعبیر می شود بدین سان که عموم مسلمین به عنوان افراد بی اطلاع یا کم اطلاع در امر دین به علما و روحانیون به عنوان متخصصین در این عرصه رجوع می کنند و به حکم عقل از نظر متخصص تبعیت می نمایند.
این نفوذ کلام و پایگاه اجتماعی، شمشیری دو لبه است که می تواند موجبات سعادت جامعه را فراهم آورد و حتی در شرایطی ممکن است شقاوت و خسران جامعه را نیز رقم زند. بدین ترتیب که اگر روحانیون، مهذّب و وارسته باشند و هواهای نفسانی را در مسلخ تقوا قربانی ساخته باشند، اسلام را به درستی معرفی نموده، جامعه را به سر منزل هدایت رهنمون می شوند. در نقطه مقابل اما، چنانچه اشخاصی که کسوت روحانیت بر تن دارند، خدای ناکرده فاسد و نفوذی باشند با تحریف آموزه های دین، موجبات ضلالت و تباهی جامعه را فراهم می آورند.
هر چند قاطبه روحانیون مسلمان، انسان های فرزانه و پاکباخته بوده اند لیکن تاریخ اسلام، مشحون از خیانت بزرگان بوده و هست که در مقاطع گوناگونی صورت پذیرفته است و از آن جمله، در جریان مبارزات انقلابی امام و امت علیه حکومت ستمشاهی پهلوی بوده است.
در این برهه هر چند اکثریت روحانیون تحت راهبری داهیانه حضرت روح الله، پیشگامان مبارزه بودند، لیکن معدود روحانیون فاسدی نیز جریان روحانیت منهای اسلام را تشکیل می دادند که مدافع حکومت پهلوی بودند و شاه را ظلّ الله می دانستند فلذا به صورت پیدا و پنهان علیه نهضت و جریان مبارزه کارشکنی می نمودند.
این اقدام مذبوحانه، در مقطعی موجب بدبینی برخی انقلابیون به روحانیت را فراهم آورد و حتی افرادی مانند دکتر شریعتی با این تصور که روحانیت یعنی دستبوسی و مجیز گویی شاه، تز اسلام منهای روحانیت را مطرح نمودند و تصریح کردند اگر روحانیت این است، اسلام نهادی به نام روحانیت ندارد و به دیگر سخن وجود جریان انحرافی روحانیت منهای اسلام، موجب بدبینی به نهاد روحانیت و پیدایش تز ناصواب “اسلام منهای روحانیت” گشت که البته مبدع این تز پس از چندی و در اثر مصاحبت با روحانیون راستینی چون امام خامنه ای و شهید مطهری و… پی به نادرستی این نظریه برد و از آن عدول کرد.
پس از پیروزی انقلاب نیز این جریان انحرافی از پای ننشسته و در بزنگاه های مختلفی، در صدد ضربه زدن به انقلاب بوده اند به گونه ای که در توطئه هایی نظیر کودتای نوژه، غائله ۱۸تیر و فتنه ۸۸ ردپای جریان منحوس روحانیت منهای اسلام، مشهود است.
*فعال دانشجویی- مدیر مسئولی سابق نشریه دانشجویی قلم.