به گزارش ماسال نیوز به نقل از ۸دی، نخستین جلسه «کاروان میرزا»، چهارم خرداد ماه سال جاری، با حضور تعدادی از جوانان گیلانی مقیم تهران در منزل حاج سید غلامرضا قانعفر رئیس اسبق جهاد سازندگی در دوران ابتدایی انقلاب برگزار شد. در ادامه، متن کامل سخنان مهم آقای قانعفر را در این جلسه میخوانید:
من سید غلامرضا قانعفر، فرزند سید حسن، متولد ۱۷ بهمن ۱۳۲۳ در مشهد هستم. پدر و مادرم گیلانی هستند ولی آنجا با هم ازدواج کردند. این هم از لطف خداست که سید هستیم. از نااهلترین فرزندان پیغمبر هستیم، اگر ما را قبول کنند. از لحاظ مادری، از طایفهی انصاری شفت هستیم، شیخمحله و آن قسمتها؛ گیلک شفت بودند. به پدربزرگ ما هم شیخجعفر میگفتند، ولی پدربزرگم خوشش نمیآمد. پدرمان هم رشت بودند که بعد رفتند مشهد.
قرار بود ۲ ماه گیلان باشم
از سال ۳۹ هم تهران آمدیم. بعد سال ۵۷ بنا شد که دوماهی گیلان باشیم؛ حدود ۹ سال آنجا گیر کردیم. وقتی عبداللهخان نوری و اینها آمدند و گفتند شما یک تعهد بنویس که با ما هستید و ما با هر که دوستیم، دوست میمانیم. گفتم ما دنبال چیزی نیامدیم و با هیچ کس هم نیستیم. هر که کار کند، انقلاب و امام را قبول داشته باشد در خدمتشان هستیم. جزو افتخارات ما است که آقای نوری، ما را از گیلان بیرون کرد.
قبلا اعتقاد به حرف زدن نداشتم
یک زمانی من اصلا اعتقاد به صحبت کردن نداشتم، ولی ۳، ۴ سال است که به اینجا رسیدم که باید کوچکترین چیزها را هم گفت. چرا؟ مثلا الان نگاه کنید، درباره وفات حضرت صدیقه طاهره (س)، دو نوع روایت وجود دارد، یا درباره ولادت یا شهادت بعضی دیگر از ائمه. آن زمان گفتند برای ما کتاب خدا کافی است و احادیث پیغمبر(ص) را سوزاندند. اما الان با وجود اینکه تلویزیون بوده، رادیو بوده، ماهواره بوده، ضبط صوت بوده، هنوز ۴۰ سال از عمر انقلاب نگذشته، آن نسلی را که انقلاب کردند تحریف میکنند. ما باید تاریخ را به بچههایمان بگوییم. آن هم بصورت داستان.
خمینی، وارث چند قرن مبارزه
بعضیها خیال میکنند انقلاب ما یک روزه، یک ساله یا چندساله به ثمر رسیده است. یا بعضیها خیال میکنند از زمان قیام امام در سالهای ۴۲، ۴۳ بوده است. در صورتی که امام، وارث قیامهای پیشین مانند مدرسهاست که اتفاقا نام خیلیهایشان هم وجود ندارد و خداوند این نعمت را به ما بخشید. خیلیها آمدند تا به اسم اسلام انقلاب کنند، یکی سید جمالالدین اسدآبادی بود که تا جاهایی هم جلو رفت. فرق امام با سید جمالالدین در این بود که او فکر میکرد اگر رؤسای کشورهای اسلامی را عوض کند، کشور اسلامی بوجود میآید، ولی امام با زبان مردم، با مردم، همراه با مردم بود. یعنی امام که حرف میزد مردم میفهمیدند و امام هم مردم را میفهمیدند، مردم را درک میکرد. از این نظر ایشان وارث خون شیخ فضلاللهها، طباطباییها و… بود. شاید ۱۰۰ سال دیگر ابعاد وجود امام را بشناسند.
اشتباه از حزب الله است، وگرنه خط معاویهها معلوم است
ماها خوشحال میشویم که مجله فلان، عکس امام را چاپ کرده اما آنها عکسهایی را که امام خندان و شاد و بانشاط بودند چاپ نمیکنند، آن را که غضبناک هستند، میزنند.
مردی خودش را به معاویه فروخته بود، پسرش نقل میکرد که دیدم خیلی پدرم ناراحت است؛ از او پرسیدم پدر چه شده؟ گفت من نمیدانستم معاویه تا این حد بیشخصیت و بیدین است. قیافهاش را در هم کرد و گفت کی فرا میرسد که افرادی را که نام حضرت رسول (ص) میبرند دفنشان کنم. اشتباه را خود این آقایان میکنند؛ وگرنه معاویه، مروان، بنی امیه و بنی عباس که دین نداشتند، اصلا اسلام را قبول نداشتند؛ چه سنی، چه شیعهاش، ولی در مقابل این شیعه بود که تا الان اسلام را حفظ کرده است. آنها نمیتوانستند به یکباره بگویند من هستم، ابوحریرههارا درست میکردند، حدیثسازهای قلابی را درست میکردند، که معاویه با پیغمبر(ص) یکی بود تا جایی که حضرت جبرئیل میخواست به معاویه وحی کند، اشتباها به رسولالله (ص) وحی کرد. اینها را ساختند.
دشمن با گوینده کلمهی “لااله الا الله” و “محمدرسول الله” مخالف است. تاریخ را نگاه کنید، استعمار هند و جاهای دیگر را ببینید، علنا گفتند که ما نمیتوانیم با مسلمانها کنار بیاییم. البته استعمار با ماسک جلو میآید با عوامل داخلی. شما جنگ ۱۹۶۷ را ببنید. در جنگ اعراب با اسرائیل؛ هواپیماها مدیترانه را دور زدند، آنها از آن طرف حواسشان جمع بود که حمله نکند. اوتانت (دبیرکل سازمان ملل وقت) آمد از اینها قول گرفت که عبدالناصر حمله نکند. اینها دور زدند و آمدند حتی در ایران سوختگیری بنزین کردند. بین یک ساعت تا یک ربع چهار قدرت بزرگ دنیا، شوروی، آمریکا، انگلیس و فرانسه به این نتیجه رسیدند که اگر دو دقیقه جلوتر به مصر و اعراب خبر داده بودند، وضعیت جنگ عوض میشد.
انقلاب اسلامی، فقط متعلق به ایران نیست
رفته بودم آفریقا شخص قسمتی از پوست گاو را در دهانش میگذاشت تا کاذب سیر شود یا موش و خفاش میخوردند؛ بعد دیدم این همان حرفهایی را میزند که یک لبنانی میزند؛ لبنانی که چندین زبان بلد است. ما فکر کردیم برای خوشآمد ماست؛ گفتم آقا به چه دلیل؟ گفت آنهایی که با ما دشمن بودند پدر ما آفریقاییها را درآوردند، همانها با شما دشمن هستند؛ هرچه قدر بیشتر به ما فحش بدهند، ما معتقدتر میشویم که انقلاب شما درحال گشودن راه است.
از این نظر امام متعلق به ایران و حتی اسلام نبود؛ دنیا را تکان داد. موشهدایان گفت انقلاب ایران زلزله در منطقه بود. اعراب ۵ جنگ کلاسیک کردند که در همه شکست خوردند ولی ۴ تا بچه حزباللهی که بزرگشده مکتب امامصادق و خمینی هستند، اینها را از پا درآورند. جنگ خودمان را نگاه کنیم! دیشب که مهمان مقاممعظم رهبری بودیم و با ایشان کاری داشتیم، ایشان صحبت کردند که ما در جنگ وسایلی را نیاز داشتیم که نمیگذاشتند در اوایل جنگ استفاده کنیم؛ بچههای ما با دیوارگوشتی، با دست خالی در مقابل تمام دنیا ایستادند. هنوز ابعاد جنگ مان را نشناختیم.
انگلیس، رأس شیطان
حساب انگلیس جداست؛ راس همه اینهاست. ما یک بار میگوییم مرگ بر آمریکا، سه بار باید بگوییم مرگ بر انگلیس؛ بعد بنیامیه و بنیمروان و بنیعباس، اسلام از انگلیس دشمنی بالاتر نداشته است. در این ۴۰۰ سال، در جبلالطارق (تنگهی میان دو قارهی اروپا و آفریقا) چه کاری میکرد؟ انگلیس همیشه در جاهای شلوغ رقبایش را کنار میزد، در جاهای خلوت مثل کانادا و آمریکا را خودش برمیداشت. چرا جمعیت آفریقا این اندازه کم شده است؟ نصف جمعیت ایران را در جنگجهانی اول نسلکشی کرد. در زمان فتحعلیشاه، ایران ۲۵ میلیون جمعیت داشت، ما اول انقلاب نزدیک به ۳۰ میلیون نفر جمعیت داشتیم. با این برنامههای آقای نوربخش و ندانمکاریهای آقای هاشمی؛ «فرزندکمتر، زندگی بهتر»، الان ۸۰ میلیون نفر هستیم؛ ما جنگ هم کردیم؛ با اینکه این جنگ برکات بسیار زیادی داشت، اما بهترین بچههای ما رفتند. شما حساب کنید ۲۵ میلیون زمان فتحعلیشاه چه شده؟!
مسئله مدرک زدگی و غفلت از فرصتها
آقای هاشمی مدرکگرایی را در ایران باب کرد. شما میدانید چندین وزیر در آلمان یا ژاپن اصلا مدرک دانشگاهی ندارند ولی در اینجا شخص میرود مدرک جعلی میگیرد. وزرای آن کشورها مدرک دانشگاهی ندارند. یک کارگر ژاپنی در ژاپن ممکن است رئیس یک کارخانه باشد ولی در ایران کارگر خیلی بالا بیاید، سرکارگر میشود.
کشور ما جز ۶ کشور جهان است که ۵ فصل دارد؛ آمریکا، استرلیا، چین، آفریقای جنوبی، آرژانتین و ایران؛ آمریکا صد درصد از آن استفاده کرده، آفریقای جنوبی مقداری استفاده کرده، چین زمین ندارد، جایی ندارد، یک روزی در چین زبالهها بعد از آمدن مائو و جنگهای داخلی آنها، مردم زبالهها را در بشکهها میکردند تا کرم کند و بخورند، امروز در حال خوردن دنیا است. میانگین زمین کشاورزیشان هم ۳ هزار متر است.
یک زمان، یک وجب زمین را هم خالی نمیگذاشتیم
در گیلان، موقع کشت برنج یک وجب جا میدیدی خالی است در همان یک ذره جا هم برنج میکاشتیم. اینها تفکرات انحرافی هستند که در ذهن روستایی کردند که ماشین بگیرد و برود شهر زندگی کند، عدهای خرپول آمدند، در یک روستا یک میلیارد، یک میلیارد خانه بسازند که سالی دوماه حداکثر بیایند؛ همان طور که صنعت ما را دست آنها دادند، کشاورزی را هم دادند.
شما نگاه کنید هزینهی جاری مملکت چه قدر است، هزینهی جاری ژاپن چقدر است، چقدر مردم ژاپن جذب دولت میشوند، چقدر در ایران؟ امیبرکبیر قبل از صدراعظم ژاپن آمد – که خدا قاتلانش را لعنت کند- اگر چندسال میماند، چه میشد. آن وقت ما همه چیز را وارد کنیم، همه را هم دزد کردیم. حقوق ۱۰ نفر را میخواهیم به ۳۰ نفر بدهیم، تامین نمیشود، کار هم نداریم، جلوی تولید هم بسته است. بعد میگوییم چرا این طور است.
گیلان افول کرده است
گیلان زمانی استان اول کشور بود. در زمان قاجار و اوایل حکومت پهلوی میدانید مرزهای گیلان تا کجا بود؟ زمان قاجار، حتی آذربایجان را هم حاکم گیلان اداره میکرد. ساوه جزو گیلان بود. ما چه شخصیتهایی داشتیم؟! گیلان مرز اروپا بود. دروازه اروپا بود. یک روزی آب گیلان، مازنداران و زنجان یکی بود، مدیرعامل در زنجان مینشست، یک قائم مقام در مازندران داشت و یک قائم مقام در زنجان؛ اینطور بود. مرکز تحقیقات شیلات ایران در انزلی بود. ۸۰ سال سابقه داشت. الان بردند مازندران! هیچ کس هم نبود جلویش را بگیرد.
نابغههای گیلان، فرصتهای فراموش شده
ما نابغههای زیادی داشتیم. اینها شخصیتهای گمنامی هستند. آقای دکتر زرگری الان فوت کرده است، کتاب گیاهان دارویی ایشان زمان رژیم قبلی چاپ شده اما هنوز هم منبع و اساس است. در دنیا بهتر از این را نمیشناسند. دکترعلی زرگری استاد دانشگاه، رئیس دانشکده داروسازی و رئیس دانشگاه مشهد بود. یا انصاری؛ ما که پشت سر اینها نمیخواهیم نماز بخوانیم، زنده هم که نیستند! چرا به اندازه یک عطار و بقال هم برایشان ارزش قائل نیستیم؟ چرا به بچههایمان نمیگوییم ما اینها را داشتیم؟ در هوا و فضای آمریکا چند ایرانی است؟ چند نفرش گیلانی هستند؟! باید کاری کرد که اینها را شناسایی کرد.
ما دکتر شهرستانی را داشتیم، پرفسور شهرستانی؛ اگر من و شما را زنبورعسل نیش بزند چه حالی میشویم؟ ایشان در سوئیس هم فوت کردند. کتابش را میگذاشت، ما چیزی متوجه نبودیم، میرفت سر کندو، ما دیگر ایشان را نمیدیدیم، ما کلاه و تور و .. میپوشیدیم، ایشان چیزی مانند پیپ میگرفت در دهانشان با پیراهن آستین کوتاه، زنبور که به ایشان نیش میزد، گویی به بدنش پشه نیش زده؛ یعنی تا این اندازه بدنش مقاوم شده بود. این آدم جزو دو، سه نفری است که در ایران در مورد زنبورعسل، دنیا قبولش داشت.
خدمات یک سرهنگ تودهای به جنگ
ما در گیلان کمآبی داریم. ولی بعضی جاها را داریم که آب زیاد مردم را اذیت میکند؛ مثل روستاهای اطراف انزلی و آبکنار و ضیابر است. مردم از پرآبی نمیتوانستند کشاورزی کنند و همه از بین رفته بود. حتی روستاها را ترک کرده بودند. مهندس ماحامد، ایشان سرهنگ تودهای بود و از دست بختیار فرار کرده بود، سبیل استالینی هم داشت. این آقا گیلان را مثل کف دستش میشناخت! در ساخت سد سفیدرود با فرانسویها همکاری کرده بود و در ساختش حضور داشته؛ ایشان در جنگ بزرگترین خدمت را کردند.
ما با همین من ۴، ۵ مرتبه با این جلسه گذاشتم؛ خیلی صحبت کردیم. گفتم شما ایرانی هستی، ما هم ایرانی هستیم، با هم کار کنیم، هیچ زمان هم بحث سیاسی نمیکنیم، شما کار فنی را انجام دهید؛ میگفت بچههای جهاد من را نمیپذیرند، گفتم آن مشکل را حل میکنم. ایشان در این مدتی که کار کرد، بروید درمورد ماحامد و پلهایی که در هور زدیم بپرسید. هواپیماهای عراقی تک موتور اینها را به رگبار میبست؛ ایشان در طی چهار روز با یک صدم هزینه آن را درست کرد. شهید صیاد شیرازی و محسن رضایی آمدند و توپ را گذاشتند و امتحان کردند اما چه فایده، زمانی بود که عراق بصره را دیوار کشیده بود و جاده را هم همینطور. ما در آنجا میتوانستیم گلوی عراق را بگیریم. این خیانتها شد وقتی که باندبازی آمد. در بحث غرقآبی هم آن موقع توانستیم کاری کنیم.
به امام میشد توهین کرد، به نماینده امام نه!
آنهایی که مدعی امام هستند، برعکس امام عمل میکنند. اگر شما به امام توهین میکردی، مهم نبود اما اگر به نماینده امام، آقای عبدالله نوری میگفتی بالای چشمتان ابروست، زمین به آسمان میآمد و کن فیکون میشد. ایشان درسخوان بودند و در مدرسه فیضیه هم درس خواندند. یک نفر بیاید بگوید ایشان در یکی از تظاهرات انقلاب حضور داشته، بگوید یک کشیده خورده. عدهای از خوشهچینها آمدند، باندبازها آمدند و به جان این انقلاب افتادند. آقای هادیغفاری به حضرت عباس، کسی فکر نمیکرد آن طرفی شود یا قبل از انقلاب طوری فعالیت میکرد که کسی فکر نمیکرد دیگر زنده بماند و انقلاب را ببیند اما چه شد؟!.. اینها رویشان زیاد شده؛ ادعا هم میکنند که ما مطیع رهبر هم هستیم.
شهید بهشتی، از سلیقههای مختلف کار میکشید
بعضیها میگویند حزب جمهوریاسلامی را منفجر کردند، اگر میخواستند شورای حزب جمهوریاسلامی را ازبین ببرند، دوتا نارنجک نیاز بود چون زیرزمینهای ساختمان بود و اگر دو تا نارنجک میانداختند همه کشته میشدند. آنهایی که همه در آن شب در آنجا بودند اینها همه حزبی نبودند. بهشتی تسمه پروانه بود و همه را حرکت میداد و افراد مختلف برای مسائل مختلف اقتصادی آمده بودند. این طور نبود که همهی آنها اعضای حزب بودند و اتفاقا شاید بعضی از آنها مخالف با آن حزب بودند ولی بهشتی این تحمل را داشت که کسی که میتواند کار کند، از او کار بکشد و کاربلد بود. این که امام میگوید (بهشتی) یک ملت بود یا مطهری پاره تن من بود، اینها تعارف نبود.
گیلان، منبع شغل بود
تالاب انزلی، در خشکی از رشت به انزلی راه نداشت. از دریا و تالاب میآمدند. پاراخودهای روسی میآمدند کجا پهلو میگرفت؟ پیربازار. پاراخود یعنی کشتیهای کوچک. گیلان دو خط آهن داشت. یکی در رضوانشهر بود و در معدن کار میکرد و از پیربازار اینها را میآورد. تا انزلی نمیآمد. بار تجاری را از پیربازار تا رشت با اسب میکشید. اینها که عدهای آقایان آذری و تعدادی هم همدانی در گیلان هستند، کسانی هستند که آن موقع یا برای تجارت یا برای کارکردن آبا و اجدادشان به گیلان آمده بودند. باز هم یکی از کارهای خلاف ما این بود که این مرکز منطقه آزاد را درست کردند. چندها هزار خرج بیخود شده؛ اگر هم میخواستند این کار را انجام دهند، پیربازار باز سابقه این کار را داشت.
مردم را متهم نکنیم
نمیدانم شما با وسیله عمومی زیاد میروید یا نه؛ من میروم. تحمل هم دارم و گوش میکنم. مردم از همه ناراضی هستند. از بالا تا پایین را فحش میدهند، نفرین میکنند. ۵۰،۶۰ درصد حرفهایشان هم درست است. اما مردم را متهم نکنیم. به یکی از آقایان تحلیلگر گفتم شما اینها را بروید در مردم ببینید. زودتر از شما مردم اینها را میگویند. ولی شما ببین روز قدس، روز ۲۲ بهمن، همه اینها میآیند. این نشاندهنده رشد فکری این جامعه است. دشمن نمیتواند محاسبه کند. ما باید یکسری از واقعیتها را ببینیم. من نمیتوانم بگویم به نامحرم نگاه نکن اما خودم نگاه کنم! نمیتوانم بگویم این بیتالمال است اما نه برای من و خانوادهام؛ اینها است که مردم نمیتوانند تحمل کنند.
اگر روز بعد از دانشگاه مردم نبودند، حالا شهید انصاری توانسته بود حلقه را بشکند و برود، خدا خیرش دهد. در رادیو و تلویزیون از مردم کمک خواست، همان مردمی که به آنها خدماتی رسانده بودیم، این مردم آمدند و ما را نجات دادند.
گیلان شناسی، نقطه آغاز احیای گیلان
امرالمومنین (ع) میفرماید خدا ازمسئولان تعهد گرفته؛ شما در این روز تعطیل میتوانستید با خانواده بروید تفریح و گردش یا مینشستید دعاهای مربوط به ماه را میخواندید. اما به عنوان یک وظیفه به خودتان زحمت دادید و آمدید اسباب خوشحالی را هم فراهم کردید اما اول یک گیلانشناسی کنید.
شما اصفهان به مسجدسید هم رفتید؟ مردم میرفتند سر آن قبر و حاجت میگیرند؛ حجتالاسلام شفتی است! کسی است که مانند یک امامزاده مردم به درگاهش میروند. آشیخ باقر رسولی بوده که در مقابل رضاخان میایستد، زاهدیِ خبیث وقتی که استاندار گیلان بوده این را به بدترین شکل میخواباند و ریشهایش را میتراشد و شلاقش میزند.
به علما انتقاد داریم ولی بدانیم چه کردند
زمانی که امام را در ۱۵ خرداد میگیرند، علما از همه شهرستانها میآیند. حالا ما یکسری انتقادها از علمای آن زمان گیلان هم داشتیم. آقای بحرالعلوم رشت، آیتالله میلانی از مشهد میآید، علمای دیگر از شهرستانهای دیگر میآیند. صبح روز ۱۵ خرداد، پاکروان لعنتالله علیه، طوری صحبت کرد که حکم را از دادگاه نظامی گرفتند تا امام را اعدام کنند. اما لحنش از صبح تا دو بعدظهر از زمین تا آسمان فرق کرد. دلیلش چه بود؟ کسانی که کفن پوشیدند و آمدند در جاده ورامین و در قم، در خود تهران؛ رژیم هم میخواست یک طوری دلجویی کند و هم میترسید. این را کسانی که آنجا بودند برایم تعریف کردند که در یک جلسه، این آقای بحرالعلوم جوری به پاکروان میتوپد که رنگش سرخ میشود و لرزه در جانش میافتد و بلند میشود و میرود. به آنها انتقاد هم داریم، ولی چنین کارهایی هم کردند.
آشیخ حسن جابریان از قم آمده بودند سازمان تبلیغات، ایشان چندماه بیشتر هم زنده نماند ولی اندازه چندین سال فرهنگ اسلامی را جلو برد. اینها باید شناخته شوند. از شهدای ما هم به آن صورت که شایسته آن هستند، قدردانی نشده است.
انصاری، استاندار بیتکرار
ما در گیلان سیاستمدار نداریم، سیاستباز داریم. بعد انصاری، گیلان به خودش رنگ استاندار ندید. با اینکه استانداری مثل فرحمندزاد بود و میشد پشت سرش نماز خواند اما یک دهم قدرت شناختی که انصاری داشت، نبود. با اینکه خود ماها رفتیم و ایشان را آوردیم. آخر هم کارهای فرهنگی کرد. خدا رحمتش کند. کسی که بشود گفت تقید و دینداری انصاری را داشت، فرحمندزاد بود. بقیه دنبال دکان و دستگاهها بودند.
ما بیاییم اینها را بشناسیم. انصاری چه زمانی وارد گیلان شد؟ اوضاع چطور بود؟ اینها را نشان دهیم. انصاری پسر یک کارگر شهرداری بود. مذهبی بود، متدین بود. جزو نورچشمیهای آشیخ محمود حلبی بود. خانم ایشان را آشیخ محمود حلبی عقد کرده؛ اما موقعی که دید انحراف دارد برگشت. مثل بعضیها دودوزه بازی نکرد. صاف در مقابل انجکنیها ایستاد. اگر ما اینها را نگوییم دشمن میگوید. ما تاریخ ننویسیم کسان دیگری برای ما تاریخ مینویسند. مشروطه را چه کسی بوجود آورد؟ خیلی از مذهبیها بودند. خیلی از علما بودند. شیخفضلها، طباطباییها، بهبانیها چه کسانی؟ تقیزادهها… ترورشان کردند. ما در گیلان هم همین وضع را داریم.
ثابت شفیقی، افتخار ما
شفیقیِ سنی هم بود. از سال ۵۰ با ایشان رابطه داشتیم یا ۵۱؛ آدم عالمی بود. از لحاظ شعر و علم شخصیتی است برای گیلان؛ ما نباید بگذاریم از یاد برود. اگر ما نگوییم دیگران استفاده میکنند. به عالم بودن ایشان که شک نداریم. ما باید یکی یکی اینها را شناسایی کنیم. دیگر از ماها گذشته است، این را شما بچههایی که هستید باید پیگیر باشید. ایشان مسلمان بود اما سنی شافعی بود. دو زن داشت. زن اولش سنی بود و زن دوم شیعه. از آن خانمهای شیعه هیئتی و اهل قرآن و… به خدا قسم اواخر هر بار من را میدید میگفت من خسرانگرم. میگفت چه کنم؟!.. میگفتم خدا ارحم الراحمین است. اینها از ارزشهای گیلان هستند.
اینها جزو مفاخر ما هستند. میتوانند جامعه ما را به حرکت درآوردند. وقتی شما نقاط قوت شفیقی را نگویی، یا کتاب اشعارش را نشان دهیم. مثلا آقای بهآذین بود که این نام مستعارش بود. ایشان نویسنده بود، چپی بود. یک دست این قطع شده بود، میدانید در کجا؟ ایشان سال ۱۳۲۰ سرباز بوده، در انزلی بوده، در بمباران توسط روسها، یک دستش قطع میشود. ولی وفاداری میماند به آنها، به کمونیستها؛ اینها را باید کالبدشکافی کنیم. در همین تالاب انزلی روسها چه جنایاتی کردند…ولی هرموقع در تالاب میماندند شکست میخوردند. چرا در حال شکاندن تالاب هستند؟ چرا رفتند این ژاپنیهای جاسوس را آورند؟ به چه علت مسئولین را بردند ژاپن؟ مگر در اینجا ما متخصص کم داریم؟ ژاپن اینجا ارباب ما هم شده و میگوید کار اجرایی را هم به ما بدهید!
مسلمان بودن کافی نیست
مسلمان بودنِ تنها، کم است. من تهاجم خارجی را زیاد خطرناک نمیدانم، داخلی را خطرناک میدانم. در قیامت شهدا به ما میگویند «ما که رفتیم. شما چه کردید!» حزب الله در گیلان خیلی پراکنده هستند. اگر استانهای دیگر دو حزب داشتند ولی در گیلان حزبالله زیر شهرداری، حزبالله باقرآباد، حزبالله تقیآباد و فلان و… . حتی یکی شوخی میکرد که بنا شده بود هر یک نفر بتواند حزب تشکیل دهد؛ بالاترین تعداد حزب را گیلان به تعداد جمعیتش ثبت کرد.
ما روزنامه هم در گیلان به آن صورت نداریم، اینها روزینامه هستند. ما نمیگوییم روزنامه محدود باشد ولی در ژاپن چند روزنامه وجود دارد؟ به تعداد انگشتان دست هم نیست. اینها از جیب چه کسانی خرج میشود؟ سوبسید اینها را چه کسی جز مردم میپردازد؟ حتی بعضی از اینها تیراژ ۵۰۰ نسخه را هم ندارند، کشوریهایمان؛ چون که مطلب ندارند. عدهای فقط باج میگیرند. از این دستگاه، از آن دستگاه، نمونهاش مجله کشاورز، مجله سنبل و اینها؛ مجلهی تخصصی بودند، بعد افتادند در کار باج گرفتن و سکوت کردن و تحریف کردن.