شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ , 23 November 2024

تاریخ انتشار : ۰۷ بهمن ۹۶
ساعت انتشار : ۹:۰۰ ق.ظ
چاپ مطلب
یادداشت

عارضه‌ای به نام «خودتخریبی»

ما به قرینه رویداد تاریخی فروریزی امپراتوری روم پس از فراغت از مناقشات خارجی، به این عارضه تخریب درونی، «سندرم زوال امپراتوری روم» اطلاق می‌کنیم. آگاهی بموقع سیاستمداران، از این وضعیت «خودتخریبی» می‌تواند نقش بسزایی در کنترل و محدودسازی پیامدهای منفی ناشی از آن‌ها داشته باشد.

به گزارش ماسال نیوز؛ در زندگی هر سیاستمداری موقعیت‌هایی پیش می‌آید که طی آن‌ها احساس می‌کند که باید خطاهای ادراکی ناشی از وفور دیدگاه منفی در کشور را اصلاح کند. وقتی ملتی از مواجهه مستقیم با دشمن بیرونی فراغت می‌یابد، یا احساس کاذبی از فراغت نزد برخی پدید می‌آید، منازعات و حرف و حدیث‌ها به سمت و سوی درون معطوف می‌شود. ما به قرینه رویداد تاریخی فروریزی امپراتوری روم پس از فراغت از مناقشات خارجی، به این عارضه تخریب درونی، «سندرم زوال امپراتوری روم» اطلاق می‌کنیم. آگاهی بموقع سیاستمداران، از این وضعیت «خودتخریبی» می‌تواند نقش بسزایی در کنترل و محدودسازی پیامدهای منفی ناشی از آن‌ها داشته باشد. سیاستمدار می‌تواند این مشکلات و علائم را تشخیص دهد، نسبت به این علائم هشدار دهد، و سمت‌وسوها را اصلاح کند.

▬ وقتی «خودتخریبی» به جای مکانیسم‌های دفاعی درست قرار می‌گیرد، نتایج کارها و عملکردها و نهادها و سازمان‌ها، در سطحی پایین‌تر از حد انتظار قرار می‌گیرد. در هر شرایطی، نتایج عملکردهای نهادی و سازمان‌های مستقر، به عنوان معیار اندازه‌گیری و چوب محک «اعتدال حکمرانی» تلقی می‌شود. هنگامی که به طور پیوسته عملکردهای نهادهای مختلف، ضعیف‌تر از حد انتظار است، باید بدانیم که مشکل از یکی دو نهاد عملیاتی کشور نیست، بلکه یک عمق اخلاقی دشواری‌آفرین در کار است. در واقع، این سبک و طرز فکر و اندیشه است که سیاست را در سطح نهادی به لکنت می‌کشاند. در این حالت، باید ریزبینی‌های فرهنگی را فعال و گسترده کنیم. اینجا چند نکته هست؛ یکی آن که باید رسم زود قضاوت کردن را برانداخت. یکی از اشتباهات رایج بین اغلب نخبگان و تشکل‌های سیاسی در شرایط «خودتخریبی»، سبک شمردن «قضاوت» است؛ و در وضعیت سبک شمردن «قضاوت»، ساده‌ترین کار، «منفی‌بافی» است. برای «منفی‌بافی»، تنها قدری حس و حال پرخاش لازم می‌آید، در حالی که «واقع‌نگری مثبت و رو به آینده»، مستلزم ارائه طراحی‌هایی برای آینده است، و اتخاذ این دیدگاه همواره دشوار خواهد بود.

▬ از دیدگاه دیگر، حالا که در شبکه‌های اجتماعی، هر یک از مردم به «روزنامه‌نگار» بدل شده‌اند، فرهنگ معیوب و وارداتی «روزنامه‌نگاری کثرت‌گرا» به یک اپیدمی بدل شده است. این جامعه همین کژالگوی وارداتی را در دست دارد و با آن، می‌تواند بدون اطلاعات وسیع، در مورد وجوه منفی همه امور سخن بگوید؛ در این کژالگو، اصل اصیل و رکن رکین، «منفی‌بافی» است. «غنیمت شمردن» نقاط مثبت و قوت، اصلاً خبر و مطلب قابل توجه محسوب نمی‌شود. لحن‌های تند و فازهای منفی سکه رایج شبکه‌های اجتماعی شده‌اند. با این روحیه، مردم از همدیگر فاصله می‌گیرند، و به هم بدبین می‌شوند. اگر مردم به هم بدگمان شوند، و این بدگمانی بسیار شود، اعتماد متقابل بین آن‌ها از بین می‌رود. پس باید در سبک‌های ارتباطی تجدید نظر کنیم؛ باید با ایجاد جو صمیمیت و اعتماد بین یکدیگر، به اجزای تشکیل‌دهنده یک «من برتر» تبدیل شویم.

▬ نکته بعد این است که همه باید متقاعد شوند که از پنجه انداختن بیهوده به چهره یکدیگر بپرهیزند، و لااقل از سرزنش کردن و مقصر دانستن عواملی که خارج از کنترل هستند دوری کنند. در شرایط «خودتخریبی»، نخبگان جناحی به وقت خطا، به شکلی ناشیانه و نادقیق، به رصد عیوب گروه‌های رقیب مشغول می‌شوند. چنین پرخاش‌هایی نه تنها دردی از کشور دوا نمی‌کنند، بلکه موجب غفلت از ریشه اصلی مشکلات و نواقص می‌شوند.

▬ مطلب دیگر، روحیه مثمر ثمری است، این روحیه که فعالان اجتماعی و مدنی به خود هموار کنند که «من هم به سهم خود قدری مقصر مشکلات هستم». این موجب می‌شود، که همه به نحوی درگیر فعالیت اجتماعی شوند. این مشغولیت موجب می‌شود که دشواری‌های عملیاتی برای همه در سطوح متفاوتی معلوم و ملموس شود؛ «انصاف» جز با این دغدغه هماهنگ برای یافتن راه حل دشواری‌ها به دست نمی‌آید. البته پرخاش و منفی‌بافی راحت است و در هر شرایطی می‌شود چیزی در مذمت دیگران گفت، ولی وقتی افراد مشغول حل و فصل مسائل شوند، ادراک متقابل که همان «انصاف» است، قوت می‌گیرد.

▬ چشم‌انداز دیگر به رواج «منفی‌بافی» این است که این شرایط پرخاشگر، وقتی واقع می‌شود که جریان ایده‌های جدید کند شود یا اصلاً خشک گردد، و در نبود راه‌حل‌ها، فقط نارضایتی‌ها بماند. سیاست امروزی بدون تزریق مستمر ایده‌های نو و خلاقانه، خیلی زود از نفس می‌افتد و راه به جایی نخواهد برد. برای حل مسائل و چالش‌های انبوه دنیای جدید به ایده‌های تازه و نو به نو نیاز هست؛ و این تکلیف فعالان سیاسی و مصلحان اجتماعی است که برای ورود و رواج ایده‌های نو در درون کشور زمینه‌سازی کنند. وقتی خودزنی رواج می‌یابد، نشانه آن است که فعالان سیاسی و اجتماعی، مسیر آسان زندگی را انتخاب کرده‌اند و گاه‌گاه از منفی‌بافی بی‌انتها غرق لذت می‌شوند. در چنین شرایطی باید دنبال تحریک مجاهده عقیدتی و حس تکلیف رفت و مهارت‌های مهمی را گسترش داد.

یک سوی این مهارت‌ها این است که باید جو هراس از منفی‌بافی علیه نوآوری و ایده‌پردازی را بشکنیم؛ اگر جو عمومی جامعه به گونه‌ای بود که موجب رنجش و حتی تنبیه افراد نوآور و مبتکر شود، باید آشکار و واضح در قواعد صدرنشینی و قدربینی تجدید نظر کنیم، و آن را از غوغای مطبوعات و رسانه‌ها بیرون بکشیم. برای این منظور اصلاح گفتارهای مطبوعاتی و رسانه‌ای که زیر سایه دموکراسی کثرت‌گرا فقط رقابت‌های بی‌رحمانه را می‌شناسند، لازم است؛ باید «مهارت گوش دادن» را به جای مهارت‌های منفی فریاد زدن بر سر همدیگر ترویج کرد. یکی از دام‌های مهلکی که در یک جامعه با سطح بالای «خودتخریبی» پدیدار می‌شود، این احساس در افراد این جامعه و خصوصاً نخبگان است که بیشتر و بهتر از سایرین می‌فهمند و آن‌ها هستند که باید سخن بگویند و دیگران باید گوش کنند؛ اما، واقعیت آن است که در شرایط فعلی، همه بیش از هر چیزی به ایده‌ها و راه حل‌های نو نیاز دارند، که این ایده‌ها باید از جانب مردمی ارائه شود که از نزدیک دستی بر آتش دارند؛ پس، منطقی این است که فضایی برای گفتار همه فراهم شود، و این، مستلزم تبلور ظرفیت شنیدن نزد همه است، و نهایتاً، این مهم محقق نمی‌گردد، مگر آن که مردم به فازهای منفی علیه یکدیگر یا اقشاری از جامعه، جداً ترتیب اثر ندهند و این را گناه به حساب آورند.


    همچنین بخوانید :