به گزارش ماسال نیوز؛ به نقل از واران نیوز: حاج حسین عدالتخواه از چهره های تاثیر گذار دوران مبارزات انقلابی در صومعه سرا است. مردی که حتی وی را تهدید به تیرباران کرده بودند، مردی که بعد از انقلاب هم در خانه ننشست و وارد گود مبارزه انقلابی علیه صدام شد، همزمان سالها مجری نماز جمعه شهرستان بود و بعد هم مسئولیت دفتر امام جمعه شهرستان صومعه سرا را بر عهده گرفت.
سرویس تاریخ واران؛ حاج خانم اسماعیلی و حاج آقای عدالتخواه از زوج های انقلابی گیلانی و مبارزی هستند که شاید بتوان گفت شیرین ترین سالهای زندگی خود را در راه انقلاب سپری کردند و از نیروهای تاثیر گذار در دوران انقلاب و خصوصا بعد از انقلاب و ایام جنگ به شمار می آیند.
زندگی در مبارزه نه تنها مانع عمیق شدن پیوند عاطفی آنها نشده بلکه حاج آقا حالا که سنی از وی گذشته است زندگی بدون حاج خانم برایش قابل تصور نیست، شاید به زبان نیاورد اما رنگ رخساره خبر می دهد از سر درون.
قسمت اول گفتگوی خود را اختصاص دادیم به حاج خانم، هرچند قرار نبود این گفتگو قسمت دوم داشته باشد چون حاج آقا اول تمایلی به حرف زدن نداشت و در مقابل اصرارهای فرزندش که ما را نمایندگی می کرد مقاومت می نمود اما با شنیدن حرفهای حاج خانم طاقت نیاورد ساکت بماند و سکوت چندین ساله اش را بالاخره شکست و موجب شد این گفتگوی شیرین قسمت دومی هم داشته باشد که در ادامه می خوانید.
قسمت دوم
خبرنگار واران: اولین خاطره انقلابی که به یاد دارید چیست؟
تا آنجایی که من یادم هست اولین شهر در گیلان که حرکت های انقلابی در آن شروع شد و مردم عملا افتادند در خیابان، شهر صومعه سرا بود، حرکت ها هم عموما از مسجد شروع می شد.
یادم می آید مثلا در ماه مبارک رمضان که می رفتیم مسجد و پای سخنرانی ها می نشستیم آقایان وعاظ آرام آرام شروع می کردند به صحبت های سیاسی و ما هم شروع می کردیم به شعار دادن، که بالاترین شعار ما صلوات بر امام خمینی بود.
تا آنجایی که یادم می آید اصل مبارزات از مهرماه سال ۵۷ شروع شد، یعنی بعد از واقعه میدان ژاله تهران مردم گیلان و صومعه سرا در واکنش و در حمایت از شهدای آنجا شروع به راهپیمایی و اعتراض و تظاهرات علیه رژیم شاه کردند.
خبرنگار واران: مهمترین موتور محرک شما برای حضور در راهپیمایی ها چه بود؟هیجان جوانی وضع اقتصادی اعتراض سیاسی یا امام خمینی؟
اولین موتور محرکه ما احساسات ما بود، چون احساسات اگر نباشد انسان نمی تواند حرکت بکند، بعد از احساسات می توان گفت صاحب نهضت یعنی امام خمینی (ره) و برنامه هایش اصلی ترین موتور محرکه ما برای مبارزه با رژیم شاه که خودش پنجه در پنجه نظام شاهنشاهی انداخته بود.
موتور محرک میدانی سخنرانی های وعاظ بود که عموما یکی دو ساعت بعد از هر سخنرانی انقلابی ما می افتادیم درخیابان و زن و مرد همه با هم شروع به تظاهرات علیه حکومت می کردیم و شعار می دادیم مرگ بر شاه.
خبرنگار واران: قبل از انقلاب وضع اقتصادی شما و دوستان و آشنایانتان چطور بود؟ می توانید یک مقایسه ای بکنید بین امکانات فعلی محل زندگی تان با آن موقع؟
آن چیز که عیان است چه حاجت به بیان است، وضعیت اقتصادی، فرهنگی و بینش سیاسی مردم امروز اصلا قابل قیاس با قبل از انقلاب نیست.
دانشجوهای قبل از انقلاب سرشان در لاک خودشان بود و اصلا از مسائل سیاسی جهان و حتی کشور خودشان هیچ اطلاعی نداشتند، حتی نمی دانستند دو تا شهر آن ور ترشان چه خبر است.
مردم قبل از انقلاب حتی پول خرید لباس برای خودشان نداشتند، فقر و نداری و تنگ دستی اجازه نمی داد وسیله ای برای زن و بچه شان فراهم بکنند، گاهی حتی مردم پول کتاب و مدرسه را نداشتند، الان واقعا قابل قیاس نیست، پیشرفت ها بسیار خوب است و مردم برای خودش وسیله برای رفت و آمد و ایاب و ذهابشان دارند و حتی می توانند برای فرزندانشان تامین بکنند.
خبرنگار واران: آیا کسانی را بیاد دارید که طرفدار شاه یا عامل ساواک بوده باشند و الان به راحتی در جمهوری اسلامی زندگی بکنند؟ منافقین چطور؟
بله، حتی کسانی بودند که کارمند ساواک بودند و الان آزادنه زندگی می کنند و خیلی ها شان را مردم نمی شناسند، من خودم یکی از این ها را می شناسم که حتی آمد دفتر امام جمعه صومعه سرا و اعتراض کرد که آقا دولت پول من را نمی دهد، گفتیم کجا کار می کردی، گفت عضو ساواک بودم، ببینید چقدر جمهوری اسلامی اینها را آزاد گذاشته که به راحتی می توانند این را اظهار کنند و بیان کنند که کارمند ساواک بودند، ساواکی که دشمن سرسخت انقلاب و اسلام بود.
الان هم این کارمندان ساواک دارند آزادنه زندگی می کنند، حتی حقوقشان را مطالبه می کنند و اعتراض می کنند که حقوق عقب افتاده شان را بگیرند.
خبرنگار واران: از آن راهپیمایی خاص که فریبرز برشنورد در آن شهید شد چیزی به یاد دارید؟ با خودش هم آشنایی داشتید یا خاطره ای از وی شنیده اید؟
ابتدا یک خاطره بگویم راجع به اسم اصلی شهید برشنورد، چون می دانید اسم ایشان نعمت بود، یعنی او را به نعمت برشنورد می شناختند، یادم می آید آیت الله احسانبخش که آمده بودند برای سخنرانی در مسجد جعفری گفته بود به به پدرش چه اسم خوب و با مسمایی برای ایشان گذاشته است، اسمش هست ” نعمت” و واقعا این جور جوان ها نعمت هستند برای انقلاب ما.
در آن راهپیمایی شهادت فریبرز برشنورد ابتدا روبروی فرمانداری تجمع کردیم، که بعد از میان مردم که من فکر کی کنم خود دولتی ها بودند زدند و شیشه های فرمانداری را شکستند (تا بهانه ای باشد برای حمله به مردم).
بعد آمدیم تا جلوی خیابان رضاشاه کبیر سابق ( امام خمینی فعلی)، تا نزدیکی های بانک ملی رسیدیم که یک تیری شلیک شد، بعد سوال کردیم چه شده، فهمیدیم که برشنورد شهید شده است، بعد هم پیکرش را برداشتیم و شعار گویان بردیم تا آقا مهدی آقا.
فکر می کنم آن روز دو شهید داشتیم اگر اشتباه نکنم یک نفر هم به نام آقای نصیری که کشتی گیر بود در آن راهپیمایی شهید شده است، زخمی های زیادی هم داشتیم.
خبرنگار واران: آیا انتظار داشتید انقلاب بشود به این زودی ها؟
ما خیلی امیدوار بودم، چون سخنرانی های امام را می شنیدیم، همت مردم را می دیدیم، مردم پابه کار بودند و به محض اینکه امام خمینی پیام می داد همه مردم می آمدند در مسجد و خیابان و دانشگاه برای تظاهرات علیه رژیم، در واقع این پا به کاری مردم باعث می شد خیلی امید در ما ایجاد شود برای پیروزی انقلاب.
خبرنگار واران: راستی کمی از فضای مدرسه در دوران پهلوی بگویید؟ امکانات چطور بود؟ برخورد معلمها چطور بود؟
معلمهای دوران شاه تربیت را در چوب زدن می دیدند!
آن موقع رسم بر این بود که معلمها اکثرشان یک چوبدستی داشتند برای تنبیه دانش آموزان، تربیت را در تنبیه می دیدند، با چوب می خواستند تربیت کنند.
یادم می آید یک نگهبان هم می کذاشتند برای دانش آموزان که مثلا ببینید این دانش آموز بیرون چه کار می کند، یعنی مخبر داشتند بین دانش آموزان، یعنی حتی بابت اتفاقات بیرون مدرسه هم دانش آموزان را در داخل مدرسه تنبیه می کردند.
مدارس دوران شاه از نظر امکانات ورزشی و حتی از نظر ساختمان خیلی ضعیف تر از الان بود، الان رفاه دانش آموزان خیلی بیشتر شده، البته دانش آموزان کم بضاعت هم داریم اما خب در کل امکانات زیاد شده است.
خبرنگار واران: فکر می کنید اگر انقلاب نمی شد خودتان یا فرزندانتان الان کجا و در چه وضعیتی بود؟ آیا چیزی تغییر می کرد یا خیر?
اگر انقلاب نمی شد که وضع خیلی فرق می کرد، چون که نیروهای امنیتی یک لیستی از انقلابیون تهیه کرده بودند تا اگر انقلاب نشد و اعتراضات خوابید اعضای این لیست را ترور بکنند و به قتل برسانند، حتی نقشه خود من را هم کشیده بودند و می گفتند امثال این آقا را باید تیرباران بکنیم.
یادم می آید یک بار رفته بودم حمام عمومی که یکی از پاسبان های آن موقع به من معترض شد که تو دیگر چرا می خواهی انقلاب بکنی، تو که کارمند بانک هستی و وضعیتت خوبه، تو دیگر چرا می آیی و شعار می دهی، بعد گفت که من شنیدم لیست اسامی امثال تو را یادداشت کرده اند تا اگر انقلاب به پیروزی نرسد شما را تیرباران کنند.
خدا را هم شاکرم که همه فرزندانم در راستای نظام جمهوری اسلامی و طرفدار امام خمینی و ولایت فقیه هستند، هم همسرم هم فرزندانم و حتی هم نوه هایم طفدار انقلاب هستند.
خبرنگار واران: رهبر انقلاب انقلابی های نسل جدید را عمیق تر از تسخیر کنندگان سفارت آمریکا و انقلابی های گذشته می دانند؟ نظر شما چیست؟
بله، به قول خود آقا این نسل جدید انقلابی هم خوش فکر ترند هم انقلابی ترند، همیشه پا به کار هستند، شما هم می بینید که هر ساله جوانان بیشتری هم می آیند در صحنه دفاع از انقلاب.
خبرنگار واران: آیا خاطره ای جالب از روزهای آغازین انقلاب دارید؟
معمولا در زمان اواخر دوران رژیم شاه برق ها را خاموش می کردند، من هم از این فرصت استفاده می کردم و اعلامیه هایی را که برای ما آمده بود از تهران و گیلان در سطح شهر می چسباندم، یادم می آید که روی درختهای چوبی روشنایی با منگنه می چسباندم.
روی اعلامیه ها هم چیزهای مختلفی نوشته شده بود، مثلا فلانی اینقدر میلیارد دزدی کرده است، یا مثلا شاه همه اموال ما را دزدیده است.
در جاهای زیادی هم اعلامیه پخش کرده ام، در ثیقلان، در عربان، در خود داخل شهر صومعه سرا، می آمدم و روی درخت ها می چسباندم.
خبرنگار واران: مسئولیت شعار نویسی و پخش اعلامیه در صومعه سرا با چه کسانی بود؟ خاطره ای دارید؟
چند نفر می نوشتند، آقای مومن نژآدها بودند که می نوشتند، آقای سرابی می نوشت، یعنی هم مقاله می خواندند هم می نوشتند، هم سخنرانی می کردند در مساجد، هم در مسجد امام حسین هم در مسجد آذربایجانی ها.
خبرنگار واران: لیدرهای راهپیمایی ها را می شناختید؟ الان کجا هستند؟
یکی از آقایانی که سخنرانی می کرد و مردم به واسطه سخنرانی های ایشان مردم تحریک می شدند آقای هاشم امینی که الان دبیر بازنشسته است.
در مسجد امام حسین هم آقای بود به نام میرآقای موسوی چوبه ای که خیلی انقلابی و باحرارت صحبت می کرد، حتی اسم شاه و نخست وزیر را می برد و مردم پای منبرش شعار می دادند، این را هم بگویم آن زمان اسم بردن از شاه و نخست وزیر خیلی حساس و مهم بود.
حاج آقای یکتا امام جمعه اسبق صومعه سرا هم که اکنون مرحوم شده است در همه جلسات و راهپیمایی ها شرکت و می کرد و سخنرانی می کرد، صحبت های آتشین و داغی هم می کرد، معمولا هم محل سخنرانی ها میدان شهر، آقا مهدی آقا، مسجد جعفری، مسجد جامع و مسجد امام حسین بود، هم پا و هم طراز ایشان واقعا کسی نبود.
آقای رنجبر هم یکی از فعالان سیاسی آن زمان بود، خیلی از دانش آموزان را تحریک می کرد برای راهپیمایی ها، ایشان هم سخنرانی های زیادی در مساجد صومه سرا داشتند، در میدان های شهر هم سخنرانی می کردند.
من خودم هم یکبار رفتم در جلوی مسجد آیت الله خطیبانی گوراب زرمیخ و سخنرانی انقلابی کردم، جمعیت خوبی هم جمع شده بود.
یک خاطره هم از سخنرانی در مسجد جامع کسما دارم که از میان جمعیت برخی ها برای خوشخدمتی سنگ پرتاب کردند سمت من تا من را بترسانند، اما من ایستادم و به صحبت هایم ادامه دادم، از شکنجه ها گفتم، یه عده البته ترسیدند و پراکنده شدند اما من ایستادم.
یک خاطره جالب یادم آمد، آن زمان خب تکبیر مرسوم نبود اوایل مبارزات، یادم می آید یکبار روبروی مسجد ولی عصر در تظاهرات شعار دادم ” ما ملت ایرانیم ما شاه نمی خواهیم” مردم هم شروع کردند به کف زدن و هورا کشیدند.
در یکی از راهپیمایی های باشکوه یادم می آید که در سنگلاخ کسما راه می رفتیم، و عکس امام خمینی و طالقانی و شریعتی و میرزاکوچک و.. را همراه داشتیم.
خبرنگار واران: کلام آخر:
انشالله امیدواریم که همه جوانان موفق باشند و حقیر هم امیدوارم حال و هوایم برایم باقی بماند و از خط حق منحرف نشویم و از صراط مستقیم عبور کنیم و امیدواریم که انقلاب ما به پیروزی نهایی برسد و تا ظهور امام زمان این انقلاب ادامه داشته باشد و شما جوانان هم همیشه همراه ولایت فقیه و پابرجا باشید و ما هم انشالله امیدواریم اگر خدا توفیق داد و عمری باقی بود بتوانیم به راه خودمان ادامه بدهیم.
انتهای پیام/