به گزارش ماسال نیوز؛ آیین رونمایی از کتاب شعر تالشی «آفتاو و سا» نوشته ماهره عاشقی، شاعر شاندرمنی در مجتمع خاتم الانبیای رشت و با حضور جمعی از مسئولان و اهالی فرهنگ تالش بزرگ برگزار شد که در ادامه تصاویر این مراسم را می بینید:
آیین رونمایی از کتاب شعر تالشی «آفتاو و سا» نوشته ماهره عاشقی، شاعر شاندرمنی در مجتمع خاتم الانبیای رشت و با حضور جمعی از مسئولان و اهالی فرهنگ تالش بزرگ برگزار شد.
به گزارش ماسال نیوز؛ آیین رونمایی از کتاب شعر تالشی «آفتاو و سا» نوشته ماهره عاشقی، شاعر شاندرمنی در مجتمع خاتم الانبیای رشت و با حضور جمعی از مسئولان و اهالی فرهنگ تالش بزرگ برگزار شد که در ادامه تصاویر این مراسم را می بینید:
ای کاش چند شعر هم از آن کتاب می آوردید تا گزارش تان حالی دِگر می یافت. نام کتاب گویا «آفتاو و سا» است. ولی در سرتیتر و متن شما «آفتاوسا» آمده! «آفتاوسا» را به دو شکل می توان تفسیر کرد. ۱ – آفتاوسا = آفتاوَسا = ساینده ی آفتاب. آفتاوسا، واژه ای ست مثل تَبَرَسا(روستایی در ماسال) ۲ – آفتاوسا = آفتاوَسا = سایه ی آفتاب؛ که هیچ یک به معنی «آفتاو و سا» نیست. «آفتاو و سا» = آفتاب و سایه. در ضمن «آفتاو و سا»، نامی پرُ معنی ست، و می تواند هَزار بَرِ هستی سخن را در بر گیرد.
به هر حال مبارک باشد.
احسان الله طبری ساروی شعر زیبایی دارد به نام «از میان ریگ ها و الماس ها». این نامگذاری مرا به یاد آن گهرواره انداخت.
«شریان رودها
عضلات زمین را بارور می کنند،
و در سکوت کرکس ها، صخره ها
باد، به زبان امواج سخن میگوید.
بیشه ها آنجا از خاموشی سرشارند
و در صلح بیابان ها
چکه ی شقایق وحشی میدرخشد.
بید بن
عروس آسا
سیل رام نشدنی گیسوان را
بر گل کف های موج می پاشد.
و از ستیز موج و سنگ
بر رشته گل ها و نیزه های ارغوانی گیاهان
مشتی کبوتر بلورین می پرند.
و عطری که از آن بر می خیزد
در ریشه های هستی ام رخنه می کند.
…
خزانی ناگزیر از راه فرا می رسد
شب دیوار های سیاه خود را
بر من فرو می ریزد
ولی ناقوس روشن آب
و غوغای شهرها
از زیستن سخن می گویند،
از انقلاب.
آری رگ های ابدی سرنوشت
از میان ریگ ها و الماس ها می گذرد.»(برگرفته از شعر بلند «از میان ریگ ها و الماس ها» سروده ی احسان الله طبری ساروی، تابستان ۱۳۵۵ خورشیدی)
ده ها بار این شعر را خوانده و هم گوش داده ام؛ هر بار مرا به «مُوسلَه خُونی»، به «اَلَنجَه چِمَه» و کنار رود ماسال در میانکوه می بَرَد، و حالی چنان می بخشد که در واژه نگنجد.
سلام. ممنون از تذکر شما. عنوان کتاب اصلاح شد.
آنچه در زیر می آید را دیروز برای روزنامه ی «ایران» نوشتم؛ ولی ارسال نشد. گویا از خارج از میهن نمی توان برایشان منگفت ارسال کرد!
————————
چرا اینجا می گذارم؟
زیرا بار ها دیده ام که ایرانیان داخل و خارج از میهن «سبا»ی تاریخی و بسیار بسیار مشهور یمنی را با «صبا»(سَلامَه) اشتباه می گیرند. گفتم بنویسم، تا شاید، بکار آید.
و این هم منگفت ارسال نشده ی من:
«به گزارش «صبا نت» خبرگزاری رسمی یمن»(برگرفته از متن شما – منظور از متن شما، متن روزنامه ی «ایران» است، در باب یمن. یمن، سرزمینی که جنایتکاران اماراتی و سعودی پیوسته آن را با بمب و راکت با بیرحمی مطلق شخم می زنند. و کودکان یمنی را به روزی انداخته اند که دنده هایشان را از دور می توان شمرد. لعنت بر این سکوت کثیف!)
—————————————
«هر گاه در اخبار و هر موضوعی که مربوط به یمن است، «سبا»، شنیدید، بدانید که منظور همان «سبا»ی تاریخی و بسیار بسیار مشهور یمنی است.
چرا ما ایرانیان به اشتباه می افتیم؟
زیرا ما ص و س را یکجور تلفظ می کنیم. وگرنه برای یمنی،
از سبا تا به صبا فاصله بسیار بُوَد – که به تو گفته سبای یمنی باد بُوَد؟!
برای آشنایی بیشتر با این امور به وبگاهِ «جهان زبان» رجوع فرمایید. نشانی وبگاه:
jahanezaban.blogfa.com»
———
در ضمن دیروز پست جدیدی در وبگاهِ «دریای تالش» نهادم. نشانی: talshdulav.blogfa.com
این هم دو نمونه از غلط نویسی سایت های فارسی زبان ایرانی و غیر ایرانی در خارج از کشور:
————
سرتیتر خبر: «همزمان با اقدامات ديپلماتيک یک سرباز آذربایجانی در ناگورنو- قرهباغ کشته شد»
————–
نوشته شده در تاريخ بيست و سوم مهر ۱۴۰۰ برابر با پانزدهم اکتبر ۲۰۲۱ ، ۲۰:۰۱:۲۱ توسط لیثی حبیبی – م. تلنگر
————-
بیایید زبان فارسی را خراب نکنیم. جایی به نام “ناگورنا – قره باغ” وجود ندارد. یا فارسی بنویسید، یا روسی. نمی شود فرازی را نیمی روسی و نیمی فارسی نوشت. فارسی: قره باغ کوهستانی. روسی: Нагорный Карабах – نَگُرنی کَرَباخ. در روسی صدای ق و غ نیست، در نتیجه ق به ک و غ به خ(х) تبدیل شده.
—————
نوشته شده در تاريخ بيست و چهارم مهر ۱۴۰۰ برابر با شانزدهم اکتبر ۲۰۲۱ ، ۰۶:۰۴:۳۲ توسط لیثی حبیبی – م. تلنگر
————–
و نکته ای دیگر در باب متن همان خبر: گفتگو،ی زیبای کوتاه را نباید “گفت و گو” نوشت؛ زیرا این کوتاه شده ها در طول تاریخ، دست آورد است در شکل زبان. از سوی دیگر اگر بخواهیم اصطلاحات و واژه های کوتاه شده را دوباره دراز کنیم، کلی به حجم زبان بیهوده افزوده می شود، که به زیبایی شکل زبان نیز لطمه وارد می کند. آیا دریافت این ساده، این روان، این بسیط دشوار است؟!
کوتاه: دروغ و تقلب به اوج رسیده؛ زمانه ی ما عصر دروغ و تقلب است. پس باید بسیار مواظب باشیم تا به دام نیفتیم و جَوگیر نشویم.
بسیاری از مدعیان اهل قلم، بی سواد، باندباز، شارلاتان و خائن اند. اهل تهمت نیستم؛ تهمت “کارِ” مردم ناکس است. پس امروز در پنجاهمین نوشته ی خود که ساعاتی بعد در وبگاهِ ویژه ی خود(«روشن سخن») منتشر می کنم، این سخن را نیز به اثبات می رسانم.»
نشانی وبگاه: zartasht.blogfa.com
سلام دوستان
نکته ای هم مدت ها بود که می خواستم در باب دمبورَه، تمبورَه یا تنبورَه نوازی بنویسم؛ پس بگذار اینجا بگذارم، تا شاید بکار آید.
دیده ام بعضی از بچه های خواننده و نوازنده ی تالش ایران تمبورَه نوازی نیز می کنند. دوستان باید دقت داشته باشند که نواختن یک سازی دلیل بر استادانه نواختن نیست. یادمان باشد که نواختن عادی چنگی به دل شنونده نمی زند. نواختن عادی برای خود شماست وقتی که در خانه ی خود دارید تمرین می کنید.
پس بعد از یادگیری نواختن هر سازی باید در پی استادانه نوازی بود.
می توانم از تمبوره نوازی بعضی بچه های تالش مشخصن نام ببرم؛ ولی منظور من فرد خاصی نیست. سخن من کلی است در باب استادانه نوازی.
لطفن به نوازندگی استادانه ی این جوان بامیانی دقت کنید* و ببینید چقدر راحت و بی هراس در کشور تروریست زده ی افغانستان می نوازد! و این در در حالی است که موسیقی افغانستان پیشرفت موسیقی ما را نداشته؛ ایران خیلی جلو است. ولی با این حال ساز خود را می شناسند و تلاش می کنند استادانه بنوازند. آن ها نیز معمولی نوازی دارند که چنگی به دل نمی زند؛ ولی بعضی شان به استادانه نوازی توجه خاص دارند.
این هم نشانی ویدیو:
* «دمبوره جدید هزارگی – بامیان»
——————-
من سازنده نیستم؛ ولی به نظر من اگر تنبورَه بلندتر باشد، بهتر نواخته می شود.
این حرف ها برای انتقاد از کسی نیست؛ برای کمک، برای بِه سازی است. یعنی فقط و فقط جنبه ی دلسوزانه دارد.
چرا این توضیح را نوشتم؟
زیرا دیده ام که در کمین هم می نشینند تا از هم اِشکال گرفته یکدیگر را خراب کنند! در حالی که خود را فعال فرهنگی می نامند!
این “کارِ” مردم بی هنر و بدبخت است در همه جای جهان. آن ها می گویند: حال که برای من نیست، بگذار برای هیچ کس مباشد. این نوعی بیماری مُرمِن رواج یافته و بسیار خطرناک اجتماعی است، که باید مواظب باشیم دچار آن نشویم. حسادت به دیگری گاه در حدی است که آن بیماری، فرد حسود را کاملن در هم می شکند؛ او را پُر از گره(عقده) ساخته، از حال انسانی خارج کرده و بسیا بیرحم می سازد بی آنکه خود بداند چه بلایی سر خود آورده.
فرد حسود پیوسته می گردد تا ببیند کجا می توان چه کسی را خراب کرد.
————–
این توضیح را نیز نوشتم، تا دوستان سخن سازنده ی دلسوزانه ی مرا اشتباه مگیرند. حسود موجودی بیچاره است و ضد روان خود. او اگر حتی استعدادی نیز داشته باشد، آن را در خود خوری علیه دیگران، از بین می بَرَد و خود را به گردویی پوچ بدل می کند. و این در حالی ست که می توانست، مَزگینه باشد. این جملات فقط نظر این خدمتگزار کوچک فرهنگی نیست؛ بلکه نظری دقیقن علمی است. می توان و باید با تمرین و احترام به حقوق دیگری، آن بیماری را در خود کاملن از بین برد. فقط باید بطور جدی خواست، تا عملی شود.
———————
برگردیم به اصل سخن: دوستان تمبورَه نواز، تلاش کنند بعد از یادگاری، استادانه نواختن را بیاموزند. و ابتکاراتی ویژه داشته باشند و در ادامه همچنان آن هدف را از یاد مبرند. یعنی هر روز کمی بهتر از دیروز. هنگام نواختن باید راحت و روان بود آنگونه که گویی رفته ای در مینکو و در وندی(هندی، بیلی) در رود ماسال در آن بالادست داری به تنهایی شنا می کنی. همان حالتی که آن جوان بامیانی با خود دارد در هنگام نواختن.
پیوسته پیروز و شاد باشید!
۱ – چرا یک وسیله را به چندین شکل تلفظ کرده، می نویسند؟
زیرا افراد مختلف آن را مختلف تلفظ کرده اند و عهمان جا افتاده. البته شکل دقیق عمومن یکی ست. به عنوان مثال، تالش ماسالی به هموار(به سکون اول)، خموار نیز می گوید؛ در حالی که معنی دقیق و درست در همان «هموار» است. یا از دیرباز ایرانیان نام پهلوان بزرگ تاریخی خود را «روستم» تلفظ کرده اند، و بعد ها اوی بلند کهن اصیل ایرانی به اوی کوتاه جدید بدل سده و شده «رستم». در حالی که در اصل گروستن یا روستن = پیلتن چ بزرگ تن است.
————————-
برگردیم به تنبورَه. در ایران تنبورَه و تمبورَه تلفظ می شود. در افغانستان دَمبورَه نیز تلفظ می کنند. و همه ی حالات عادی است. چنانکه خموار و هموار عادی است. چنانکه خُونی، هُونی، خانی و کانی، همه عادی است. گرچه اصل و اصیل ممکن است یکی از اَشکال تلفظ باشد.
خُونی = آبگاهِ بزرگ؛ چشمه ی پر آب مثل گاوخونی.
این جمله ی آخر را برای بسیار بار تکرار کردم، زیرا متأسفانه تصورات غلطی که بعضی اهل تحقیق داشتند، هنوز از صفحه ی ذهن شان و حتی در اینترنت و کتاب ها برچیده نشده. همه ی آن تصورات در باب گاوخونی سد درسد غلط است و فقط تصور.
خونی یعنی چشمه ی پر آب. گاوخونی یعنی آبگاهِ بزرگ. گا = گاو = بزرگ. مثل گاخَرئو(ماسالی) = آلوچه ی درشت.
سلام دوستان
چندی پیش پای همین مطلب شما چند منگفت نوشتم. امروز آمدم دیدم نکته ای را باید بر آن ها بیفزایم و آن این است: من فعالیت سیاسی ندارم. نه در بیلاروس و نه در آلمان فعال سیاسی نبودم. حتی در گروهی فرهنگی نیز فعال نیستم. وقت این چیز ها را فعلن ندارم. کلی کار نیمه کاره ی فرهنگی دارم که باید به آن ها پرداخته شود. ولی به بعضی بزرگان اهل قلم ایران مانند محمود اعتمادزاده(بِه آذین) و احسان الله طبری ساروی ارادت دارم. از آن ها آموخته ام و یادشان را گرامی می دارم. از بِه آذین آموختم چگونه می توان علامت مفعول بی واسطه و بعضی مترادف ها را حذف کرد و کلام را شعر آگین ساخت.
طبری طبیعت را با هنرمندی خاصی به موضوعات اجتماعی پیوند داده، و ساختار های نوینی ایجاد کرده چنان، که خواندن بسیار بارش نیز خستگی نمی آوَرَ. مثل همین شعر «از میان ریگ ها و الماس ها». پس در هر فرصتی از آن بزرگان اهل قلم میهن یاد می کنم. در ضمن آن هر دو از ایران دوستان بودند و ایران و ایرانیت برایشان اهمیت خاص داشت. و همین بر احترام من به آن دو و محمد علی افراشته افزوده. اشعار محمد علی افراشته به ریزترین نکات دوره ی فئودالیزم شمال ایران چنان دقیق پرداخته، که در هیچ اثری در جهان آن همه ریزبینی را ندیده ام، مگر در فیلم های وِستِرن. با این تفاوت که این اشعار را شاعری یک لا قبا آفریده، و آن فیلم ها با بزرگترین امکانات مالی و فنی قرن بیستم ساخته شد. همین.
و نکته ای از قلم افتاده در باب آن شکل که شما نوشته اید. اگر «آفتاوسا»، آفتاو، سا» نوشته شود، همان معنی «آفتاو و سا» را دارد، با این تفاوت که «آفتاو، سا» زیباتر از «آفتاو و سا» است.